هانا آرنت، فیلسوف سیاسی ، فعال در جنبش مبارزه با گرایش های
ضدسامی. و نویسنده کتاب وضعیت انسانی (1958)، و آیشمن در اورشلیم (1963) است.
جوانا (هانا) آرنت، در هانوور پروس شرقی، و در یک خانواده ریشه دار یهودی در
کونیگزبرگ زاده شد. او نتها فرزند پاول آرنت ، مهندس و خانم مارتا (کوهن) آرنت بود.
پدر و پدربزرگش به هنگام خردسالی او درگذشتند . مادرش بسیار اهل سفر بود. پس از مرگ
پاول، آرنت دوباره شوهر کرد. هانا در سازش با پدرخوانده و دو خواهر خوانده جدیدش
دشواری ها داشت. هانا، پس از دریافت درجه کارشناسی از دانشکده کونیگزبرگ
(کالنینگراد کنونی) به شهر کوچک دانشگاهی ماربورگ رفت. در آنجا با مارتین هایدگر
آشنا شد. هایدگر مشغول نوشتن مشهورترین اثر خود، "هستی و زمان" بود که در 1927 به
چاپ رسید.
آن گاه که رابطه عاشقانه هانا آرنت و فیلسوف شهیر مارتین هایدگر(1889-1976) در
سالهای ده 1920 آشکار شد، بحث های فراوانی پیرامون آن در گرفت. هایدگر در سالهای ده
1930 به حزب نازی پیوست و یکی از نظریه پردازان برجسته آن شد. اما آرنت یهودی ، که
به عنوان یک پژوهشگر یهودی- آلمانی شهرت دارد، پس از پایان جنگ دوم جهانی، دوستی اش
را با هایدگر نبرید. گرچه شماری از هم قطاران هایدگر از آمادگی او برای پوزش خواهی
اش بابت عضویت در حزب نازی، مکدر شده بودند شخصیت هانای جوان و بی پناه ، از دید
دیگران به عنوان یک ذهن تابع و قربانی وسوسه های ذهنی و نیز نارسایی های اخلاقی و
سیاسی هایدگر رقم می خورد. بی گمان، هانا می بایست زودتر از اینها در می یافت که
نمی تواند زندگی اش را بر مدار آن رابطه استوار نماید. هایدگر ازدواج کرده، و دارای
دو فرزند جوان بود. هانا ، "کانت" و "کیرکه گارد" را خوانده بود و شهرت هایدگر، او
را به شره ماربورگ کشاند. هانا مقاله ای به یادمان هایدگر ، با عنوان: "مارتین
هایدگر هشتاد ساله (1969)" نوشت: ماربورگ ، شهری بود که "استادی در آن زندگی می
کرد، و شاید می توانست اندیشیدن را بیاموزد" . هانا در هایدلبرگ درس های "کارل
یاسپوس" را گذراند. به سال 1929 با "کونتر استرن" روزنامه نگار ازدواج کرد و با او
به فرانکفورت نقل مکان کرد. آرنت، دانشجوی سابق فلسفه ، گونتر روزنامه نگار را
چندان دوست نمی داشت و سرانجام به سال 1937 از او جدا شد . آرنت به سال 1929 پایان
نامه دکتری خود را با عنوان :"عشق از نگر آگوشتین: جستاری در یک تحلیل فلسفی" به
پایان برد.
هایدگر در سال 1936 ، یعنی آنگاه که هیتلر به رهبری رایش سوم رسید، به حزب نازی
پیوست، هانا آرنت دستگیر شد مورد استنطاق و بازجویی قرار گرفت اما به مجرد آن آزاد
شد، همراه با همسر خود به پاریس گریخت به سال 1940 با "هاینریش بلوشر" که یک
دانشمند تاریخ هنر بود، ازدواج کرد. آنها در سال 1941 در پی تهاجم آلمان به فرانسه
، به آمریکا گریختند . آرنت در آمریکا زندگی جدید اما توام با فقر آغاز کرد انگلیسی
آموخت و آغاز به نوشتن کرد و با روشنفکران نشریه "پارتیزان ربویو" نشست و برخاست می
کرد.
آرنت ، در سالهای 1944 تا 1946 مدیر پژوهشی کنفرانس روابط یهودیان در نیویورک سیتی
بود و سپس از سال 1946 تا 1948 سر ویراستار انتشارات "شوکن" شد و از 1949 تا 1952
به عنوان مدیر اجرایی سازمان "بازسازی فرهنگی یهود" برگزیده شد.
آرنت ، به سال 1950 به تابعیت امریکا درآمد و در سفری به همین سال به اروپا، با
هایدگر دیدار کرد و دوباره دوستی ها و دلبستگی هایشان را از سر گرفتند. او در
سالهای بعد چندین بار به دیدن هایدگر رفت. آرنت کتاب "وضعیت انسانی" ر برای هایدگر
فرستاد، اما به مدت چند سال با سکوت هایدگر روبه رو بود. در سالهای پایانی دهه 1960 این سکوت شکست و هانا آغاز به ترجمه نوشته های هایدگر به زبان انگلیسی کرد.در 1963،
آرنت به استادی دانشگاه شیکاگو رسید. او سرانجام در "مدرسه تحقیقات اجتماعی"
نیویورک مستقر شد و از سال 1967 تا زمان مرگش در آن جا تدریس می کرد. آرنت در عین
حال به عنوان استاد در بسیاری از دانشگاه ها و دانشکده های امریکا به کار تدریس می
پرداخت. در سال 1959 به عنوان نخستین استاد زن در دانشگاه پرینستون انتخاب شد. آرنت
در چهارم دسامبر 1975 در نیویورک درگذشت. نشان ها و جوایز متعددی گرفت، ازجمله جایز
موسسه ملی هنر و ادبیات (1954)، جایزه لسینگ (1975)، جایزه فروید (1967 ) و جایزه
سانینگ (1975) .او عضو فرهنگستان زبان و ادبیات آلمانی، و عضو افتخاری فرهنگستان
هنرها و علوم آمریکا بود.
آرنت در مجموعه مقاله هایی که برای نشریه نیویورکر نوشت و بعداً به شکل یک کتاب با
عنوان "آیشمن در اورشلیم" به چاپ رسید، عنوان داشته که آیشمن به مثابه چرخ دنده ای
در دستگاه بوروکراسی نازی بوده و از سوی دیگر به عنوان همکار شوراهای یهودی (یودن
رته) ، در شکل گیری فاجعه نقش داشته است. عنوان فرعی کتاب او ، یعنی "انتذال شر" به
عنوان یک عبارت تکان دهنده زبانزد شد. آرنت بر این عقیده بود که آیشمن خود شریر
نبوده، بلکه یک هیولای مسئول و محذور بوده، است . او در کوران محاکمات ، همه آنچه
را که انجام داده بود پذیرفت، و مدعی بود که دستور را اطاعت کرده و بنابراین احساس
گناه نمی کند. آرنت به خوانندگان خود نیز می تازد و می نویسد: "آیشمن سرفرازانه نیز
پای چوبه دار رفت" . پنداری که در آن دقایق آخر، به جمع بندی درسهایی می پردازد که این تجربه طولانی در دنائت انسانی به ما آموخته ، درسی درباره انتذال شری که چنان
هولناک است که در اندیشه و کلام نمی گنجد. کتاب مجادله برانگیز آرنت انتقادات
فراوانی را دامن زد. آرنت به دلیل چاپ این اثر، بسیاری از دوستانش را از دست داد. و
در دفاع از خود گفت که بسیاری از معایبی که در انتقادات به او نسبت داده اند، کار
دستگاه تفتیش اسراییلی است.
عمده ترین کتاب آرنت ، "وضعیت انسانی" نام دارد که در واقع جمع بندی اندیشه های
اوست. به هنگامی که هایدگر روی موضوع "هستی" کار میکرد، آرنت روی "انجام دادن"
متمرکز بود و به بازیابی و دریافت اندیشه های مرتبط با مفاهیمی چون کار، دست رنج و
عمل ، از منظر ریشه شناسی واژگان (etymology) فلسفی و اجتماعی آن پرداخته بود. آرنت
تمایز میان کار (Work) و زحمت (labour) را از مباحث جان لاک استخراج کرد. لاک از
"زحمت بدن و کار دست ها" سخن گفته بود. این تمایز در زبان های اروپایی متداول و
قابل تفکیک است و یونانیان، فرانسوایان و آلمانی ها، برای هر یک از این دو مفهوم
واژگان ویژه ای را به کار می برند. آرنت مفهومی زحمت را با فرآیند زیستی زندگی و
مرگ پیوند می دهد. یعنی زندگی اندامگان در چرخه زندگی ، که در آن جانواران کارور
چیزهایی مصرفی و بی دوام برای حفظ زندگی اندامگان تولید می کنند. فعالیت توام با
زحمت تا زمانی که زندگی هست، هرگز به پایان نمی رسد. اما کار، پدیده ای است که
انسان کارورز (homo faber) و سازنده انجام میدهد.
دست های انسان، محیطی دست ساز و مصنوعی (مانند چرخ) برای انسان های فانی تولید می
کنند که غالباً باید بادوام باشد.
عمل، انسان ها را به طریقی سازمان دهی می کند که صلح و شرایط تعقل و خوداندیشی
تضمین شوند. زحمت ، کار و عمل ، همراه با هم از فعالیت های بنیادی انسان به شمارند
و "زندگی عملی" (Vita active) را می سازند.
آرنت در بحث خود غالباً به افلاطون و مارکس رجوع می کند. او سخت این اندشمندان را
تحسین می کند. اما دیدگاه مارکس را در زمینه رهایی انسان از بند زحمت نمی پذیرد.
جامعه اتوپیایی که در آن ، "جانواران زحمت کش" از قید ضروریات رها شده باشند، در
واقع جامعه اتوپیازدایی شده است ، یک جامعه مصرفی با اقتصاد مصرفی است که در آن
تلاش مدام برای سعادت تنها سبب ویرانی خواهد بود.
یکی دیگر از آثار آرنت کتابی است به نام :"منشاء تام گرایی" (1951)، که مطالعه در
نازیسم و استالینیسم است . آرنت ریشه و خاستگاه آنها را در گرایش های توسعه طلبانه
و ضد سامی سده نوزدهم قلمداد می کند. کتاب دیگرش "انتقلاب" (1963) است که در آن به
مقایسه دو انقلاب فرانسه و امریکا پرداخته است . آرنت مدعی است که انقلاب فرانسه
مبارزه ای محدود بر سر کمبود و نابرابری بوده است اما انقلاب امریکا جست و جویی
نامحدود برای آزادی سیاسی است.
یکی از موضوعات محوری در اندیشه های سیاسی آرنت که در همه آثارش بازتاب یافته،
جدایی زندگی سیاسی (قلمرو عمومی) از ندگی اجتماعی و اقتصادی (قلمرو خصوصی) است او
با نگاه به دولتشهر یونانی پیش از سقراطی، و مقایسه آن با جامعه ایالات متحده
امریکا ، الگوهایی برای "قلمرو عمومی" زندگی پیشنهاد می کند.افراد شهروند در این
نوع جامعه ها، در فداسازی خود به نفع جامعه (Community) رغبت داشتند و حتی آماده
بودند که در راه آهن مرگ را بپذیرند.
هنگامی که حوزه های عمومی و خصوصی در حوزه های اجتمعاعی / اقتصادی مستحیل شوند،
آرامش تعلق و زندگی سلوکی (Vita contemplativa) را بر هم می زنند . در عصر جدید ،
زحمت گرامی داشته می شود و تعقل و تامل بی معنا و مذموم شده است.
استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک
مستقیم) بلامانع است. .Using the materials of this site with
mentioning the reference is free
این صفحه بطور
هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق میکند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما
اطلاع دهید