نشریه داخلی پرواز -
پریسا حی
اردیبهشت 87
گفتگو با آقای دانا نهداران:
در یکی از روزهای زمستان سرد و سفید سال 86، فرصتی
پیش آمد که با دانا نهداران، هنرمند و نقاش جوان جامعه کلیمی گپ و گفت وگویی داشته
باشیم. دانا، فروتن است و کمی شوخ طبع. با لهجه شیرین اصفهانی به سؤالات ما، جواب
های کوتاه کوتاه داد. او نقاش تابلوهای صحنه سریال میوه ممنوعه، برگزیده چند
مسابقه و جشنواره داخلی، مدرس نقاشی و عکاسی ، تصویرگر نشریه ی افق بینا و ... است.
ــ مثل همه گفتوگوها با معرفی شروع می کنیم.
* اسم من رحمت ا... است. فامیلی ام نهداران. از بچگی بهم می
گویند دانا. حالا بگویم فلسفه این که به من می گویند دانا چیه؟
ــ بله، بگو.
* اسم پدر مادرم رحمت ا... بوده. تولد من، دقیقاً در اولین سالروز فوت پدربزرگم
بوده. مسلماً اسم او را روی من می-گذارند اما دلشان نمی آمد اسم پدرشان را صدا
کنند، به همین خاطر، من را دانا صدا می کنند. برای همین هم، اسم مستعار و هنری ام
را گذاشته ام رحمت ا... نهداران( دانا).
ــ درباره ی محل تولد، تاریخ تولد و تحصیلاتت حرفی نزدی؟
* من 2 خرداد 61 در اصفهان دنیا آمدم. یک سال رشته فرش خواندم اما چون آن را دوست
نداشتم ولش کردم، دانشگاه سوره شیراز رشته نقاشی قبول شدم و سال آخر انتقالی گرفتم
سوره ی تهران.
ــ به طالع بینی اعتقاد داری؟
* خوبه، بعضی وقت ها درست است.
ــ در طالع بینی مصری می گویند آدم های متولد خرداد، سخت کوش، دارای پشتکار، در
امور اقتصادی کم و بیش موفق، اغلب دمدمی مزاج، میانه رو، خوش شانس، خوش برخورد و تا
حدی منزوی هستند. این ویژگی چه قدر به شخصیت تو نزدیک است؟
* خب، ویژگی 20 تا آدم رو گفتید. بالاخره چندتاش درست است دیگر.
ــ حالا کدام ویژگی ها درست بود؟
* اقتصاد خوبی که فعلاً در کار نیست. سخت کوش و دارای پشتکار هم زیاد درست نیست.
دمدمی مزاج، میانه رو و منزوی تا حدی درست است. شانسم هم قبلاً خوب بود اما الان
نه.
ــ می شه خودت رو برای نشریه پرواز بکشی؟
ــ یک کم درباره ی کارنامه هنری حرف بزن. نقاشی را از کجا شروع کردی؟
* دوره ی راهنمایی چند تا کلاس رنگ و روغن می رفتم. می-خواستم بروم هنرستان
اما مشاورمان گفت حیف ریاضی توست که بروی هنرستان. از تو ضعیف ترها می روند ریاضی.
من هم رفتم ریاضی. بعد هم کنکور هنر دادم و هم کنکور ریاضی ولی روی تست های کنکور
ریاضی شروع کردم به طراحی کردن و فرش قبول شدم.
ــ تا حالا نمایشگاه هم برگزار کردی؟
* در اصفهان، شیراز و تهران چند نمایشگاه برگزار کردیم. اما تا حالا فرصت نشده
نمایشگاه انفرادی برگزار کنم. اما قرار است در خانه هنرمندان، تابستان یا بهار
امسال نمایشگاه داشته باشم.
ــ جشنواره چه طور؟
* یک جشنواره به اسم« طراحی پیامبران توحیدی» در سال 82 در حافظیه ی شیراز برگزار
شد که سه طرح برتر انتخاب کردند، یکی از آن ها طرح من بود. بعد از آن هم در مسابقه
ی عکس نوروزی اصفهان در سال 83 شرکت کردم که در این مسابقه هم 5 نفر را انتخاب
کردند که یکی از آن ها هم من بودم. در سال 85 هم در جشنواره نیاوران تهران توانستم
انتخاب شوم.
ــ چند تا تابلو داری؟
* فکر کنم که امسال 30 تایی کشیده باشم. سال های قبل بیشتر می کشیدم.
ــ چه سبکی کار می کنی؟
* سبک ... سبک من، مدرن یا بیشتر پُست مدرن است. در سبک مدرن آدم می تواند هر کاری
بکند. اما کارهای من شباهت هایی به فانتستیک و اکسپرسیونیسم و انتزاعی دارد اما در
کل پُست مدرن است.
ــ پایان نامه ات در مورد چه موضوعی بود؟
* لایه های درون، یعنی بی هدف لایه های رنگ را به صورت شیشه ای روی هم می گذارم، تا
این که بافتی از رنگ درست شود و من ساعت ها به آن می نگرم، چیزی در آن نمایان می
شود به من چشمک می زند ، روشن و خاموش می شود و از من در خواست نجات دارد، من موجود
را از کالبد آبستره ی کادر بیرون می کشم . (من چیزی را خلق نمی کنم بلکه نجات می
دهم.) این موجود می تواند فرشته باشد، می تواند موجود فضایی و یا انسانی باشد. آن
را پررنگ و مشخص می-کنم. بقیه فضا هم همان لایه هاست. این مثل موجوداتی است که در
ابرها می بینیم اما به صورت رنگی یا همان تست رورشاخ روانشناسان.
ــ یادت می آید در سن 20 سالگی چه آرزویی داشتی؟
* خب در 20 سالگی ، هدفم رفتن نیویورک بود. یک موقعی هم قرار بود بروم فرانسه.
ــ الان چه طور؟
* الان هم دوست دارم بروم نیویورک
ــ به نظرت سیاهی چیه؟
* سیاهی ...، رنگه، رمز آلوده.
ــ اگر یک روز بگویند با چشمهای بسته نقاشی کنی چه می-کشی؟
ــ یک کم درباره ی کارنامه هنری حرف بزن. نقاشی را از کجا شروع کردی؟
* دوره ی راهنمایی چند تا کلاس رنگ و روغن می رفتم. می-خواستم بروم هنرستان
اما مشاورمان گفت حیف ریاضی توست که بروی هنرستان. از تو ضعیف ترها می روند ریاضی.
من هم رفتم ریاضی. بعد هم کنکور هنر دادم و هم کنکور ریاضی ولی روی تست های کنکور
ریاضی شروع کردم به طراحی کردن و فرش قبول شدم.
ــ تا حالا نمایشگاه هم برگزار کردی؟
* در اصفهان، شیراز و تهران چند نمایشگاه برگزار کردیم. اما تا حالا فرصت نشده
نمایشگاه انفرادی برگزار کنم. اما قرار است در خانه هنرمندان، تابستان یا بهار
امسال نمایشگاه داشته باشم.
ــ جشنواره چه طور؟
* یک جشنواره به اسم« طراحی پیامبران توحیدی» در سال 82 در حافظیه ی شیراز بگزار
شد که سه طح برتر انتخاب کردند، یکی از آن ها طرح من بود. بعد از آن هم در مسابقه
ی عکس نوروزی اصفهان در سال 83 شرکت کردم که در این مسابقه هم 5 نفر را انتخاب
کردند که یکی از آن ها هم من بودم. در سال 85 هم در جشنواره نیاوران تهران توانستم
انتخاب شوم.
ــ چند تا تابلو داری؟
* فکر کنم که امسال 30 تایی کشیده باشم. سال های قبل بیشتر می کشیدم.
ــ چه سبکی کار می کنی؟
* سبک ... سبک من، مدرن یا بیشتر پُست مدرن است. در سبک مدرن آدم می تواند هر کاری
بکند. اما کارهای من شباهت هایی به فانتستیک و اکسپرسیونیسم و انتزاعی دارد اما در
کل پُست مدرن است.
ــ پایان نامه ات در مورد چه موضوعی بود؟
* لایه های درون، یعنی بی هدف لایه های رنگ را به صورت شیشه ای روی هم می گذارم، تا
این که بافتی از رنگ درست شود و من ساعت ها به آن می نگرم، چیزی در آن نمایان می
شود به من چشمک می زند ، روشن و خاموش می شود و از من در خواست نجات دارد، من موجود
را از کالبد آبستره ی کادر بیرون می کشم . (من چیزی را خلق نمی کنم بلکه نجات می
دهم.) این موجود می تواند فرشته باشد، می تواند موجود فضایی و یا انسانی باشد. آن
را پررنگ و مشخص می-کنم. بقیه فضا هم همان لایه هاست. این مثل موجوداتی است که در
ابرها می بینیم اما به صورت رنگی یا همان تست رورشاخ روانشناسان.
ــ یادت می آید در سن 20 سالگی چه آرزویی داشتی؟
* خب در 20 سالگی ، هدفم رفتن نیویورک بود. یک موقعی هم قرار بود بروم فرانسه.
ــ الان چه طور؟
* الان هم دوست دارم بروم نیویورک
ــ به نظرت سیاهی چیه؟
* سیاهی ...، رنگه، رمز آلوده.
ــ اگر یک روز بگویند با چشمهای بسته نقاشی کنی چه می-کشی؟
* نمی دانم ... یک چیزهایی می کشم ببینم چه در می آید... یک سری خط و فرم. مطمئناً
آن نقاشی، آبستره است که در آن چیزی پیدا نیست اما کم کم در آن چیزهای پیدا می شود.
ــ در زمینه هنر یهودی هم فعالیت کردی؟
* تازگی ها سعی می کنم یک سری حرف عبری در کارهایم بیاورم. خیلی مخفی، رمزآلود و
پنهان. به نظر من اینترنشنال بودن و دین را در کار نیاوردن بهتر است. همه، آن را
می-فهمند و می توانند ارتباط برقرار کنند. من یک جورهایی احساس می کنم، دین مثل
ناموس آدم به کسی ربطی ندارد. من یک انسانم و به عنوان یک انسان نقاشی می کنم.
حس-های انسانی دارم و لذت می برم.
ــ آخرین کتابی که خواندی چه کتابی بود؟
* من الان دارم کتاب ثورا را می خوانم که درباره ابجد حروف عبری است و همه رمزهای
حروف عبری را توضیح داده.
ــ چه سازی را دوست داری؟
* ساز دهنی را خیلی دوست دارم. پیانو را بیشتر. اما به هم ربطی ندارد.
ــ اگر بگویند یکی از تابلوهایت را انتخاب کن، کدام را انتخاب می کنی؟
* یکی از تابلوهایم مونالیزا است که به روش خودم کشیدمش. آن را دوست دارم.
ــ چه حسی داری وقتی نقاشی ات را تمام می کنی؟
* خیلی حس خوبی است ... بیش تر، لذت است.
ــ زیر نقاشی هایت را چه طور امضا می کنی؟
* می نویسم نهداران به اضافه ی سال میلادی.
ــ چه شد در دکور سریال میوه ی ممنوعه از تابلوهای تو استفاده شد؟
* به خاطر همان وهم آلود بودن کارهای من که به شخصیت صاحب خانه (خانم هانیه توسلی)
نزدیک است. طراح صحنه، آقای پیام فروتن و مدیر تولید سریال آقای عزیز علیزاده ،
تابلوهای زیادی دیده بودند که به دلشان نچسبیده بود. تا این-که کارهای من را دیدند
و انتخاب کردند.
ــ چه طور به آن ها معرفی شدی؟
* از طریق یکی از دوستانم که با آن ها در ارتباط بود.
ــ طرح ساعتت چیه؟
* طرح سال94 ـ سواچ
ــ چند تا کلمه می گوییم تو احساست را درباره ی آن ها بگو.
* صندلی داغه؟!
ــ هنر
* موسیقی
ــ پرواز
* بال
ــ موفقیت
* دریا
ــ هنرمند
* رامیار بهزادی
ــ وطن
* ایران
مقاله مرتبط
مقاله مرتبط
مقاله مرتبط |