نسترن جاذب
آذر 1393
مقدمه :
قرون
وسطی، نام دورهای است که برای تقسیم بندی تاریخ و تاریخ فلسفه استفاده میشود.
معمولاً قرون وسطی را از پایان امپراتوری روم در قرن پنجم میلادی تا سقوط قسطنطنیه
و پایان امپراتوری روم شرقی یا بیزانس (در ۱۴۵۳) در نظر میگیرند.
در دوران قرون وسطی در جامعه فئودالی، اروپا صحنه نبرد فکریِ اندیشههای فلسفی،
نومینالیسم و رئالیسم است که در واقع اشکالی از ماتریالیسم و ایدهآلیسم هستند.
قرون وسطی عصری است که طی آن هویت غرب به معنی آنچه امروز میشناسیم شکل گرفت.
اصطلاح قرون وسطی در زبان فارسی ترجمه اصطلاحهای اروپایی آن است. مورخان این دوره
تاریخی را به عنوان عصری که بین دوره یونانی - رومی، که دوره قدیم خوانده شده است،
و دوره جدید و معاصر قرار دارد، معرفی میکنند.
بدینجهت این دوره قرون وسطی نامیده میشود. معمولاً شروع آن را قرن پنجم میلادی با
سقوط امپراتوری روم غربی به دست ژرمنها میدانند و پایان آن را ظهور رنسانس و
دورهی جدید در قرن شانزدهم میلادی در نظر میگیرند. عدهای از مورخان تاریخهای
دقیقتری را به عنوان سالهای شروع و پایان این عصر ذکر میکنند. برای مثال میتوان
سال ۱۴۵۳ میلادی را که تاریخ تسخیر قسطنطنیه (که پس از آن استانبول نامیده شد) به
دست عثمانیان است یا کشف آمریکا در سال ۱۴۹۲ را به عنوان وقایع تاریخی مهم برای
اتمام این دوره دانست.
برای حدود تاریخی این دوره از لحاظ فلسفی عدهای از مورخان تقسیمبندی تاریخی را
رعایت میکنند، ولی کسانی هم هستند که ابتدای فلسفه قرون وسطی را تا قرون اول یا
دوم میلادی به عقب میبرند. اینان سبب این امر را هماهنگی نوع فلسفهای در نظر
میگیرند که با مسیحیت از این قرون شروع میشود و تا رنسانس ادامه مییابد. در
مقابل اینان مورخانی هم معتقدند که دورۀ آباء کلیسا عصر خاصی است با خصوصیات فرهنگی
متفاوت با قرون وسطی. این گروه فلسفه قرون وسطی را از آگوستینوس یا حتی بوئتیوس
یعنی از قرن پنجم میلادی مورد بحث قرار میدهند. برای عدهای دیگر نیز بسته شدن
مدارس فلسفی آتن به دست یوستینیانوس، امپراتور مسیحی روم شرقی در ۵۲۹ میلادی،
انتهای فلسفه یونان و ابتدای فلسفه قرون وسطی است و برخی دیگر حتی تا قرن هشتم
میلادی پیش میآیند و اصلاحات شارلمانی، اولین امپراتور بزرگ مسیحی غرب پس از سقوط
روم غربی، را ابتدای این دوره میشمارند. برای پایان قرون وسطای فلسفی مورخان فلسفه
نیز ظهور عصر رنسانس را مدنظر قرار میدهند.
***
یهودیت در حالی وارد قرون وسطی شد که اوضاع چندان مناسبی نداشت. درباره آغاز و
پایان قرون وسطی اختلافاتی بین محققان وجود دارد. برای مثال، برخی آغاز آن را از
زمان رسمیت یافتن مسیحیت در امپراطوری روم (قرن چهارم میلادی) و برخی دیگر زمان آن
را پایان قرن پنجم میدانند.
با تخریب معبد دوم اورشلیم، یهودیان مملکت خود را از دست دادند و در نقاط مختلف
جهان پراکنده شدند. اگر بخواهیم جغرافیای پراکندگی یهود در آن دوره را در نظر
بگیریم، باید بگوییم اکثر یهودیان در ممالک زیر پوشش دو امپراطوری بزرگ روم و ایران
پراکنده شدند. اما دو حادثه مهم در این دو امپرطوری، باعث وخامت اوضاع یهودیان گشت.
به هنگام تخریب معبد اورشلیم، یهودیانی که در بابل و مناطق اطراف آن تحت حکومت
ایرانیان میزیستند، وضعیت نسبتا مناسبی داشتند و به همین روی، بسیاری از آنان به
بابل مهاجرت کردند. اما این اوضاع دوام نیاورد و تغییر نظام سیاسی ایران، اوضاع
یهودیان را سخت گردانید. کورش کبیر یهودیان را از اسارت بابلی آزاد ساخت و او و
جانشینانش، به یهودیان در بازگشت به وطن، بازسازی کشور و معبد کمک شایانی کردند.
بعد از هجوم یونانیان، اشکانیان به حکومت رسیدند. آنان با یهودیان به خوبی رفتار
میکردند و همین امر باعث شد که شمار زیادی از یهودیان پس از تخریب معبد و فشارهای
رومیان، به ایران و منطقه بابل سرازیر شوند و سالها در آنجا زندگی آرام و راحتی را
بگذرانند. در سال 226 میلادی آخرین پادشاه اشکانی در جنگی کشته شد و سلسله اشکانیان
منقرض گشت. پس از آن، اردشیر بابکان سلسله ساسانیان را تأسیس نمود. ویژگی ساسانیان
این بود که با روحانیون زرتشتی متحد بودند و در مقابل، روحانیون نیز در امور حکومت
دخالت می کردند. این امر باعث شد که ساسانیان، دین زرتشتی را در ایران اجباری کنند.
پادشاهان ساسانی در ابتدا بر پیروان ادیان دیگر سخت نمیگرفتند، اما به تدریج اوضاع
تغییر یافت و آنان برطبق خواسته روحانیون زرتشتی، پیروان همه ادیان از جمله یهودیان
را مجبور به پذیرش آیین خود نمودند. بنابراین یهودیــان ایران در
عصر ساسانیان در زیر سختترین فشارها قرار گرفتند و بسیاری از آنان مجبور شدند به
مناطق دیگر مهاجرت کنند. از دیگر سو، مراکز علمی و دینی یهودیان در بابل و نقاط
دیگر نیز بسته شد و دوران آزادی یهودیان در ایران به سر آمد. وضعیتی شبیه همین در
امپراطوری روم برای یهودیان رخ داد و اوضاع آنان را از آنچه بود، بدتر کرد. یهودیان
بعد از مرگ امپراطور هادریان در اواسط قرن دوم، اندکی آرامش یافتند و با اینکه
اوضاعشان مناسب نبود، از شدت فشار بر آنان کاسته شد. در اوایل قرن چهارم، در
امپراطوری روم حادثه مهمی رخ داد که نتیجه آن سختگیری بسیار شدید نسبت به یهودیان
بود: در این زمان، فردی به نام کُنستانتین که به مسیحیت تمایل داشت، به امپراطوری
رسید. وی ابتدا مسیحیت را یکی از ادیان امپراطوری روم اعلام کرد و پس از او نیز
جانشینانش این آیین را تنها آیین رسمی امپراطوری، و ادیان دیگر را غیر قانونی اعلام
کردند. این تحولات باعث شد که وضعیت یهودیان سختتر از اوضاع پیروان ادیان دیگر
شود؛ چرا که مسیحیان، یهودیان را در به صلیب کشیده شدن مسیح مقصر میدانستند. از
این رو، اوضاع یهودیان در امپراطوری روم بسیار سخت و طاقت فرسا گردید؛ به گونهای
که مسیحیان از هیچگونه سختگیری و آزار نسبت به یهودیان کوتاهی نمیکردند. به هر
حال اوضاع و احوال یهودیان در قرون وسطی تحت تاثیر نیروی قوی و نوین دو مذهب مسیحیت
و اسلام، دگرگون شد.
ظهور اسلام و یهودیان
در روزگاری که دو امپراطوری بزرگ ایران و روم با دو گرایش دینی زرتشتیگری و
مسیحیت، سختترین فشارها را بر پیکر یهودیت وارد میکردند، آیین جدیدی ظهور کرد که
در واقع فرشته نجات یهودیان بود : مسلمانان در آغاز با یهودیان به نیکی رفتار
کردند؛ در فلسطین و شام و عراق با آنها طریق مسالمت و مهربانی پیش گرفتند ...
یهودیان، غازیان (جنگجویان) عرب را ناجی خود میدانستند؛ چون که ایشان را از عذاب و
آزار زرتشتیان و مسیحیان خلاصی میدهند.
وضعیت یهودیان در ممالک اسلامی
درباره برخورد مسلمانان با یهودیان و وضعیت یهودیان در ممالک اسلامی، عباراتی از دو
نویسنده یهودی عبارتند از: برای یهودیانی که در قلمرو حکومت اعراب میزیستند، دوره
جدیدی از آزادی شروع میشد، حکام مسلمان به مراتب روشنفکرتر و آزادمنشتر از رهبران
مسیحی آن زمان بودند. یهودیان تحت حکومت مسلمانان در صلح و رفاه زندگی میکردند.
یهودیان تحت تأثیر علاقه و عشق اعراب به شعر و فلسفه قرار میگرفتند قبل از آن
یهودیان خیلی کم به شعر و شاعری علاقهمند بودند. ولی اکنون شعر عبری شکوفا میشد،
و پایاپای آن آثار جدیدی در فلسفه و منطق به قلم دانشمندان یهودی انتشار مییافت.
اشعار بیشتر شعرای عرب، درباره جنگ و عشق و مال دنیا بود. در صورتی که یهودیان
درباره بزرگی، حکمت و عظمت خداوند شعر میسرودند. هر دو قوم با هم در دانش و فرهنگ
پیش میرفتند، و آزادی و آزاد فکری برای هر دو ملت اثرات سودمندی در برداشت. برای
اولین بار از سال 500 میلادی به این طرف، یهودیان ساکن بابل هوای تازه آرامش و
آزادی را تنفس میکردند. دانشگاههای سورا و پومبدیتا که توسط حکام ایرانی بسته شده
بودند، اینک مجددا باز شدند.
یک بار دیگر بابل، مرکز تحصیل تورات و علوم دینی یهود برای تمام یهودیان جهان شد.
رهبری رش گالوتا
گر چه یهودیان مجبور به پرداخت باج و خراج به اعراب بودند، اما برای خود سازمان
منظم و دادگاههای مخصوصی داشتند و رِش گالوتا یا سرپرست گالوتیان، رهبری ایشان را
برعهده داشت. اینک ایشان همانگونه که در اولین سالهای حکومت ایرانیان زیسته
بودند، به صورت یک جامعه یهودی آزاد در بابل زندگی میکردند. مقام و منصب
رش گالوتا یک بار دیگر مانند سابق شکوهمند و با عظمت شد. اولین کسی که توسط خلیفه
رسما به عنوان رش گالوتا شناخته شد، «بوستِنای» نام داشت و مقام و منزلت او آن چنان
عالی بود، که اجازه داشت تمام اسناد و احکام و فرامین خود را با مهر رسمی ممهور
نماید. در زمان بوستنای، جامعه یهودیان بابل اهمیت و مقام والایی کسب نمود، زیرا او
همواره با احترام و عظمت در دربار خلیفه بغداد پذیرفته میشد. هنگامی که بابل سقوط
کرد، بیم آن میرفت که رشته زرین تورات گسیخته شود. ولی آمدن مسلمانان به بابل، و
آزادی و تمدن و فرهنگی که ایشان با خود به ارمغان آوردند، به یهودیان کمک کرد که
پیشرفت بیشتری نموده و قویتر و سعادتمندتر شوند. در قلمرو مسلمین، موقعیت تازهای
برای عالم یهود به وجود آمد و امور معنوی و مادی یهود بسط و توسعه یافت.. .. بغداد
که تازه به پایتخت مسلمین تبدیل شده بود مرکز فعالیت یهودیان بابل بود و یهودیان
نقاط مختلف را به طرف خود جلب میکرد و هر روز به جمعیت یهودی این پایتخت افزوده
میشد، جماعت و موسسات یهودی در بغداد به قدری زیاد بود که حتی تا قرن بیستم، اواخر
جنگ بین الملل دوم.. تا این اندازه نبوده است. به گفته یک مسافر به نام بینیامین
تودولایی در قرن 12 میلادی، در این شهر چهل هزار نفر یهودی سکونت داشته و دارای
بیست و هشت کنیسه و ده دانشکده برای علوم بودند.
حیات تازه جامعه یهود
پس از این که سرزمین مقدس به دست مسلمین افتاد و هر گونه محدودیت نسبت به یهودیها
رفع گردید، جامعه یهود از نو حیات تازهای را شروع کرد. فشار و ظلم حکومت بیزانس یا
روم تخفیف کلی یافت، آزادی و مساوات تقریبا در دسترس همه گذاشته شد و در پرتو آن
همه گونه وسایل پیشرفت و ترقی برای یهودیهای ساکن آنجا مهیا گردید و روز به روز
افراد یهودی مراحل پیشرفت را با قدمهای سریع پیموده و مدارج عالی را در هر رشته
علم و صنعت طی کردند. بر خلاف فرمان هادریان، قیصر روم، که یهودیها را از ورود به
شهر اورشلیم منع کرده بود اکنون یهودیها میتوانستند وارد شهر اورشلیم شده و در آن
سکونت کنند. به این جهت مرتب به تعداد خانوادههای ساکن شهر افزوده میشد. قاهره در
دوره خلفای فاطمی در سال 969 میلادی مرکز علم و دانش و کانون تعلیم و تربیت برای
یهودیها شده، موقعیتی ممتاز یافت و با مراکز علمی بغداد در یک ردیف قرار گرفت.
خلفای فاطمی، آزادی مذهب را برای تمام مذاهب تضمین کردند و در تمام ایالات و
استانهای تحت فرمان خویش مردم را در امور خود مستقل و آزاد میگذاشتند و با اهالی،
عادلانه رفتار میکردند. در اثر این آزادی که از طرف دولت تضمین گردیده بود، جامعه
یهود توانستند متشکل و متحد شده، عقاید و نظرات علمی خود را با هم رد و بدل کرده و
در علم و معرفت به پیشرفتهای زیادی نایل گردند. در زمان حکومت روم، یهودیها از
تمام تشکیلات دولتی اخراج شدند ولی خلفای عرب و حکام مسلمان آزادانه هر گونه شغلی
را در تشکیلات دولتی به یهودیها واگذار میکردند و با نهایت اطمینان افراد خبره
یهودی را در امور مالی و سیاسی دنیای اسلام دخالت داده از دانش و بینش ایشان کمک
گرفته و با آنها به شور و مشورت مینشستند... مسلمین برای کنترل اوضاع و ثبات و
استحکام سیاست خود، همه مقرارت قبلی که برخلاف آزادی یهود بود ملغی و آزادی بیشتری
به یهودیان داده، انجمنها و موسسات ایشان را تقویت کردند.. .. فرمانروایان عرب در
مشرق امپراطوری اسلام همه گونه آزادی برای ملت یهود قائل گردیدند. آزادی در مذهب،
آزادی در مسکن، در شغل و حرفه و آزادی در رفت و آمد و مسافرت چون جامعه یهود مقام و
موقعیت بسیار ممتاز و برجستهای به دست آورده مخصوصا در امور تجارت و اقتصاد به
موقعیتهای بسیار درخشانی نایل شده بودند.
اوضاع یهودیان اسپانیا در قرون وسطی
در
قرون وسطی یکی از مناطقی که در آن یهودیان رشد همه جانبهای داشتند (خاصه در دوره
حکومت مسلمانان بر آن منطقه)، کشور اسپانیا بود: پس از تنزل بابل و تعطیلی مراکز
فرهنگ یهودی آن، بیشتر یهودیان ساکن آن دیار به سوی اسپانیا روی آوردند. آنها به
صورت بازرگان یا سرباز به این سرزمین آمدند. در آن جا، آنها شاهد آزادی و صلح و
آرامشی شدند که یهودیان اسپانیایی تحت سلطه مسلمین از آن برخوردار بودند. بسیاری از
این یهودیان تصمیم گرفتند در آن کشور مقیم شوند، خانه بسازند، کشاورزی کنند، و به
جامعه قلیل یهودیان اسپانیا بپیوندند. باید گفت که یهودیان از قرن چهارم میلادی در
اسپانیا اقامت داشتند. در آن زمان کشور مذکور تحت تسلط ویزیگوتها و گوتهای غربی
بود. ویزیگوتها که شاخهای از نژاد ژرمن به شمار میرفتند مسیحی بودند، ولی مذهب
آنها با مذهب کاتولیکهای روم اختلاف داشت. یهودیان اسپانیا در زمان تسلط
ویزیگوتها مرفه الحال و ثروتمند شدند. آنها مالک تاکستانها و باغهای زیتون
بودند، و خودشان یا غلامهایشان به امور کشاورزی آن باغها میپرداختند. آنها در
شهرها هم زندگی میکردند و با آزادی و رفاهی که قانون برایشان تأمین مینمود، به
بازرگانی و خرید و فروش اشتغال داشتند. هنگامی که عده زیادی از مردم اسپانیا کیش
کاتولیک رومی را پذیرفتند، اذیت و آزار یهودیان شروع شد. بسیاری از آنها به زور و
جبر غسل تعمید گرفته و مسیحی شدند، و عدهای هم به فرانسه و آفریقا گریختند. مدتی
بعد که اعراب شمال آفریقا، اسپانیا را در سال 711 میلادی فتح کردند، یهودیان روی
آرامش به خود دیدند. این طوایف عرب، مسلمان بودند و اروپاییان آنها را «مور»
مینامیدند. یهودیان، این حکمرانان جدید را با آغوش باز پذیرفتند و حتی در تسخیر
اسپانیا با آنها همکاری کردند. اعراب از مسیحیان اسپانیایی با سوادتر و متمدنتر
بودند. آنها به هنر و موسیقی و شعر علاقه داشتند، و به زندگی با نظری آزادتر و
سهلانگارتر نگاه میکردند، و در نتیجه با یهودیان به ملاطفت و مهربانی رفتار
مینمودند. آنها به یهودیان اجازه دادند که به زندگی خود در اسپانیا در صلح و آرامش
ادامه دهند، و آنان را آزاد گذاشتند که از قوانین مذهبی خویش پیروی نمایند. به خاطر
همین رفتار دوستانه اعراب، بسیاری از یهودیان به سوی اسپانیا رهسپار شدند، و طولی
نکشید که جامعه یهودیان در این سرزمین گسترش زیادی یافت. هنگامی که در قرن دهم
میلادی مراکز تدریس و جمعیت یهودیان در بابل رو به تنزل میرفت، در اسپانیا جامعه
یهودی قابل ملاحظهای تشکیل شده بود. یهودیان اندلس در دوران فرمانروایى مسلمانان
در آن سامان زندگى خوبى داشتند. هنگامى که به سال 1492 اندلس به طور کامل از دست
مسلمانان خارج شد، یهودیان نیز از آن سرزمین تبعید شدند. آنان به کشورهاى اسلامى
شمال آفریقا روى آوردند، ولى تنها اندکى از ایشان در آن ورطه هولناک از چنگال دزدان
دریایى و ناخدایان آزمند رهیده، به ساحل امن و امان رسیدند و در دامان پر مهر
کشورهای اسلامی قرار گرفتند. منش نیک و رفتار انسانى مسلمانان با بیگانگان زبانزد
تاریخنگاران یهودى و مسیحى است.
اوضاع یهودیان در قرون وسطی در کشورهای مسیحی
ظهور حضرت عیسی (ع)، نقطه عطف دیگری در تاریخ قوم بنیاسرائیل بود. زیرا او خود
را
دنبال کننده راه حضرت موسی (ع) و دیگر انبیاء بنیاسرائیل میدانست. با این حال
یهودیان، خصوصا رهبران یهود، سخنان وی را نپذیرفتند و بسیاری از آنان منکر نبوت آن
حضرت شدند. این امر علاوه بر روایت منقول در انجیل (انجیل=10556) که عیسی (ع) به
تحریک یهودیان، توسط حاکم رومی اورشلیم مصلوب شده، باعث گردید که روابط یهودیان و
مسیحیان، از همان ابتدا خصمانه باشد. این اختلافها بعد از چندی بهصورت کشمکش و
نزاع سیاسی درآمد. خصوصا پس از آن که امپراطور روم، کنستانتین ، در سال 312 میلادی،
دین مسیح را پذیرفت و آن را آیین رسمی قرار داد. بزرگان نصرانی هنگامی که از اقتدار
و اختیارات سیاسی برخوردار شدند و ملاحظه کردند که یهودیان هنوز در برابر مسیحیت
مقاومت میورزند، از آنها مایوس شده و راه اذیت و آزار را در پیش گرفتند. این امر
موجب بروز زد و خورد و خونریزیهای متعددی میان ایشان شد که تا زمان ظهور اسلام در
امپراطوری روم ادامه داشت. نتیجه این گونه درگیریها نیز آوارگی و پراکندگی بیشتر
یهودیان به سرزمینهای مختلف جهان و ایجاد فرق گوناگون در این دین بود. پذیرش
مسیحیت توسط کنستانتین در قرن چهارم و به دنبال آن رسمیت یافتن این دین در قلمرو
امپراطوری، حادثه بزرگی بود که تحولات وسیعی را در دنیای آن روز، چه در داخل و چه
فراتر از مرزهای امپراطوری، در پی داشت. رسمیت یافتن مسیحیت به همان اندازه که
موقعیت اجتماعی و فرهنگی مسیحیان را بهبود بخشید، ظاهرا برای یهودیان ساکن در
سرزمینهـای روم شرقی، رخداد مطلوبی نبود و شرایط اجتماعی و زیستی آنها را دشوار
نمود. در منابع تاریخی آمده است که با خرابی معبد اورشلیم، یهودیان به شهر جلیل
مهاجرت کرده، مرکزیتی دینی را در آن محل به وجود آوردند و پس از روی آوردن
کنستانتین به مسیحیت و سختگیری وی نسبت به یهودیان، آنها بنای مهاجرت به بابل و
سرزمین های دیگر را گذاردند. در آن زمان، بابل تحت قلمرو امپراطوری ایران قرار
داشت. «یهودیان بابل، تحت حکومت اشکانیان به لحاظ علمی وضعیت خوبی داشتند، به
گونهای که از سالها قبل مدارسی را در این منطقه ایجاد کرده بودند. از آن زمان به
بعد توجه یهودیان به بابل، به عنوان مرکز علمی و دینی جلب شد. بدینترتیب، بابل به
بزرگترین مرکز یهودی تبدیل شد و قرنها نیز به همین صورت باقی ماند. اما گویا
سلسلههای بعدی پادشاهان ایرانی، رفتاری متفاوت با اقلیتهای مهاجر دینی داشتهاند:
«در سال ۲۲۶ میلادی، آخرین پادشاه اشکانی در جنگ کشته شد و سلسله اشکانیان منقرض
گشت. پس از آن، اردشیر بابکان (اردشیر بابکان=10709) سلسله ساسانیان را تاسیس نمود.
ویژگی ساسانیان این بود که با روحانیون زرتشتی متحد بودند و در مقابل، روحانیون نیز
در امور حکومت دخالت میکردند. این امر، باعث شد که ساسانیان دین زرتشتی را در
ایران اجباری کنند. پادشاهان ساسانی، در ابتدا زیاد بر پیروان ادیان دیگر سخت
نمیگرفتند، اما به تدریج اوضاع تغییر یافت و آنان برطبق خواسته روحانیون زرتشتی،
پیروان همه ادیان از جمله یهودیان را مجبور به پذیرش آیین خود نمودند.
وضعیت یهودیان پراکنده در مغرب زمین
در فاصله زمانی مذکور، مطالعه وضعیت یهودیان پراکنده در مغرب زمین، یعنی در
قلمرو اروپا، بسیار حائز اهمیت است و ظاهرا از فراز و فرود بسیاری برخوردار بوده
است. «باید گفت که یهودیان از قرن چهارم میلادی در اسپانیا اقامت داشتند. در آن
زمان کشور مذکور تحت تسلط ویزیگوتها (Visigoths) و گوتها(Goths)ی غربی بود.
ویزیگوتها که شاخهای از نژاد ژرمن به شمار میرفتند، مسیحی بودند، ولی مذهب آنها
با مذهب کاتولیکهای روم تفاوت داشت».
علت مخالفت کلیسای روم با جماعت یهودیان
ساکن در سرزمینهای اروپایی، خود، موضوعی است که باید مورد تجدیدنظر قرار گیرد.
اما نمیتوان انکار کرد که در دورههای خاصی، به ویژه قبل از ظهور مذهب پروتستان،
یهودیان ساکن در کشورهای اروپایی، از برخی محدودیتهای رسمی و غیررسمی رنج میبردند
و احتمالا در معرض آزار مقامات و محدودیتهای اعمال شده توسط حکام محلی قرار
میگرفتند. این موضوع، به ویژه در فاصله قرون دوازده تا شانزده میلادی، از شدت
بیشتری برخوردار بوده است.
جنگهای صلیبی و وضعیت یهودیان در اروپا
آغاز جنگهای صلیبی، در اواخر قرن یازدهم میلادی، سرآغاز عصر دیگری در زندگی
یهودیان مقیم اروپا به شمار میرود. در این دوران، یهودیان در اکثر کشورهای اروپای
غربی نظیر فرانسه و انگلیس و سواحل رود راین، سکنی گزیده بودند؛ با این حال هیچگاه
رابطه خوبی با اکثریت مسیحی نداشتند. به این ترتیب، اولین گروه از جنگجویان متعصب
مسیحی، قبل از حرکت به سوی بیتالمقدس برای شرکت در نبرد با مسلمانان، قتل عام
کافران اروپا، یعنی یهود را آغاز کردند. در آن زمان پاپ اروبان دوم بر این عقیده
بود که «پیش از هموار کردن رنج سفری دراز به بیتالمقدس، واجب مینماید یهودیان
اروپا که بازماندگان کشندگان خداوند ما، مسیح، هستند را به قتل رسانند». فرمانده
سپاهیان صلیبی نیز اعلام کرد که انتقام خون عیسی (ع) را از یهودیان خواهد گرفت و یک
تن از ایشان را بر روی زمین زنده نخواهد گذاشت. در مورد علت یهود آزاری و قتل عام
یهودیان در اروپا بحثهای زیادی شده است. بعضی از افراد، این پدیده را ناشی از وقوع
بلایای طبیعی در اروپا نظیر طاعون یا مرگ سیاه و انتساب جاهلانه سرمنشاء این بلایا
به یهودیان، دانستهاند. بعضی دیگر انزوای یهودیان در اوج تفکرات ناسیونالیستی در
اروپا و اینکه یهودیان خود را به صورت «قوم برگزیده» تصور میکردند، را عامل اذیت و
آزار ایشان توسط وطنپرستان افراطی آلمانی، فرانسوی و... دانستهاند. اما ظاهرا یکی
از علل اصلی این پدیده، رفتارهای یهودیان در کشورهای غربی بوده است. یکی از
استعدادهای یهودیان، جمعآوری مال و ثروت بوده است. به صورتی که یهودیان در قرون
وسطی بر تجارت اروپا تسلط یافتند و کلمه یهودی در غرب مترادف کلمه تاجر شده بود.
این توانایی یهودیان، باعث شده بود که بسیاری از مردم، کینه خاصی از یهودیان در دل
داشته باشند و در موقع مناسب، انتقام خود را از این قوم بگیرند. به این ترتیب،
عامهی اهل اروپا که در دوران جنگهای صلیبی بر ضد کافران (غیرمسیحی) به هیجان آمده
بودند؛ به خصومت یهود نیز برخاسته و آنها را طعمه هلاکت ساختند. این جنبش ضد یهود،
از آلمان شروع شد و اولین کشتارهای جمعی در آنجا به وقوع پیوست و از آن کشور به
دیگر ممالک اروپا سرایت کرد. در سال 1290 یهودیان را از انگلیس، در سال 1394 از
فرانسه و سپس از اسپانیا اخراج کردند. به این ترتیب، یهودیان به سرزمینهای اطراف
پراکنده شدند و بعضی که در کشورهایی نظیر ایتالیا، آلمان و فرانسه باقی مانده بودند
در محلههای خاصی از شهر به نام «گستو یا گتو Ghetto » محصور شدند و برای آنها
محدودیت زیادی در نظر گرفته شد. همچنین، بسیار اتفاق مىافتاد که مسیحیان، آنان را
به زور به آیین خود در مىآورند. این دسته افراد در ظاهر مسیحى مىشدند، ولى در
باطن یهودى مىماندند و تعبیر یهودیان مسیحىنما(Marranos) به چنین افرادى دلالت
دارد که در اصطلاح یهودیان ایران، «آنوس» خوانده مىشوند.
تفاوت اوضاع یهودیان در ممالک مسیحی و مسلمان
برخلاف ممالک اسلامی که یهودیان عموماً در آنجا با صلح و آرامش زندگی میکردند،
در ممالک مسیحی وضعیت به گونهای دیگر بود: در طول این دوره، یهودیان ممالک مسیحی
هیچگاه آرامش نداشته، سختترین فشارها و شکنجهها را تحمل میکردند. نویسندهای
یهودی درباره اوضاع یهودیان ممالک مسیحی میگوید: هنگامی که کلیسای مسیحی قویتر
شد، در روابط بین یهودیان و مسیحیان تغییراتی حاصل گردید. در رأس کلیسا ، سرپرست
مذهبی مسیحیان به نام پاپ قرار داشت. پاپ به وسیله کاردینالها که به شاهزادگان
کلیسا معروف بودند، انتخاب میشد. هر قسمت از اروپا تحت تسلط مذهبی یکی از این
کاردینالها قرار داشت، و اسقفها و کشیشها زیر دست او خدمت میکردند. پاپ در رأس
تمام این تشکیلات قرار داشت. کلیسا ادعا میکرد که تمام قانونگزاران، شاهان و
امپراطوران پیش از اینکه شروع به کار کنند باید مورد تأیید پاپ قرار گیرند. شاهان
برای اینکه از طرف پاپ تبرک شوند، حاضر بودند که تمام دستورات او را انجام دهند.
درباریان شاه، نجبا و شوالیهها هم مجبور بودند کلیه فرامین کلیسا را اطلاعت
نمایند. در نتیجه پاپ، در اروپا قدرت سیاسی زیادی به دست آورد و بین کلیسای رومی و
دولتهای اروپا و به خصوص دولتهای غربی همبستگی محکمی پدیدار گردید. کاتولیکهای
اروپای شرقی، روابط چندان محکمی با کلیسای روم نداشتند و در قرن یازدهم میلادی خود
را از زیر سلطه مذهبی پاپ خارج کردند، و کلیسای ارتدوکس و یا گروه مسیحیان ارتدوکس
یونان و سوریه و بعضی از کشورهای کوچک اروپای شرقی را تشکیل دادند. ولی کلیسای
کاتولیک اروپای شرقی نیز با حکومتهای ملی وابستگی کامل داشت. کلیسای کاتولیک به
پیروان خود تعلیم میداد که هر کسی مسیحی نیست تبهکار و شریر است و باید مجازات
شود. کشیشها و راهبان، کوشش میکردند یهودیان را وادار به تغییر مذهب نمایند. آنها
تصور میکردند که با این عمل خود، روح یهودیان را نجات خواهند داد. در مواردی که
موفق نمیشدند یهودیان را مسیحی کنند، قوانین ظالمانهای علیه آنها وضع میکردند.
از جمله: یهودیان حق نداشتند مالک زمین باشند. به آنها اجازه داده نمیشد که کارمند
ادارات دولتی باشند و یا به بعضی از تجارتها بپردازند. قانون از آزادی آنها حمایت
نمیکرد و زندگی ایشان همواره در خطر بود. در اواخر قرن یازده میلادی، هنگامی که
جنگهای صلیبی شروع شد، قوانین مذکور شکل غیر انسانیتری به خود گرفت. یهودیان با
وضعی وحشیانه و تصورناپذیر مورد آزار و شکنجه قرار میگرفتند. نتیجه این تبعیضات
این بود که یهودیان مجبور میشدند کارهایی را پیشه کنند که مسیحیان به اشتغال به آن
تمایل نشان نمیدادند. مسیحیان در هر شغلی که کار میکردند برای خود اتحادیهای
داشتند مثلا نجارها یا کفاشان و غیره؛ هر کدام اتحادیهای تشکیل میدادند، ولی
یهودیان را به این اتحادیهها راه نمیدادند. چون یهودیان حق اشتغال به تجارت یا
انواع صنایع را در جهان مسیحی نداشتند، روز به روز فقیرتر و بیچارهتر میشدند.
نصب وصله زرد بر سینه یهودیان
کلیسای کاتولیک رومی، آزار و شکنجه یهودیان را کافی نمیدانست، و از این جهت به
عملیات شرمآور دیگری هم دست زد. در سال 1215 میلادی، پاپ اینوسانت سوم، حکمی صادر
کرد که تمام یهودیان باید بر روی سینه و پشت لباس خود وصلهای بدوزند. چون این وصله
از پارچه زرد تهیه شده بود، آن را «وصله زرد» مینامیدند، و گاهی هم به آن «وصله
رسوایی» میگفتند. نصب وصله زرد بر سینه یهودیان، برای آن بود که آنان مورد تحقیر
قرار گیرند، و امید میرفت که مسیحیان با اشخاص زبونی که این نشان را بر سینه
دارند، کاری نداشته باشند. یهودیان جز دوختن وصله زرد بر سینه خود، چارهای
نداشتند. به محض این که کسی آنها را میدید، به آنها حمله میکرد. یهودیان برای
آنکه از حمله دشمنان خود که گاهی منجر به قتل میشد محفوظ بمانند، شانههای خود را
به جلو خم میکردند، به این امید که وصله آنان دیده نشود و مردانی که حاضر نبودند
از ایمان خود دست بردارند، و از این که جان خود را در راه مذهب خویش فدا کنند،
امتناع نداشتند، مجبور بودند که هنگام راه رفتن در کوچهها سر فرود آورند و پشت خود
را خم کنند. پس از نصب وصله زرد بر سینه یهودیان، کلیسای مسیحی به کتاب تلمود حمله
کرد، و بهانهاش این بود که این کتاب پر از کینه و نفرت نسبت به مسیحیان است. آنها
میگفتند که تلمود، دزدیدن مال مسیحیان و حتی کشتن آنها را برای یهودیان مباح کرده
است. در حالی که مسیحیان خود مرتکب چنین اعمال زشت و نفرتآوری میشدند، نسبت دادن
این نوع کارها از طرف کلیسا به یهودیان، مسخره و دردناک بود. اعضای کلیسا
نمیتوانستند بفهمند که چرا یهودیان تا این حد به مذهب خود بستگی دارند. آنها
میدیدند که یهودیان با علاقه و عشق فراوان غرق در مطالعه تلمود میشوند، و با
پیروی از تعلیمات آن برای خویش آرامش روح و راحتی فکر بدست میآوردند. از این جهت
مسیحیان خشم و غضب خود را متوجه کتاب مقدس تلمود نمودند، و امیدوار بودند که با
نابود ساختن این کتاب بتوانند اساس مذهب یهود را که تا آن زمان، استوار مانده بود،
متزلزل و خراب کنند. نتیجه این تصمیم آن بود که یهودیان فرانسه مجبور شدند نسخههای
تلمود را که با آن همه علاقه، مطالعه مینمودند تحویل دشمنان خود بدهند. کتابهای
مقدس و قیمتی تلمود را در میدانهای عمومی شهرها و در جلو چشمان حسرتبار یهودیان
دلشکسته میسوزانیدند و آنها مجبور بودند که این منظره تأسفآور را تماشا کنند.
تعلیمات دانشمندان بزرگ یهود، تفسیرهای عالی، گفتارهای خردمندانه و تمثیلات
حکمتآمیز و داستانها و قصههای زیبایی که از آنها به یادگار مانده بود، همه پاره
پاره شد و در آتش سوخت و نابود گشت. مسیحیان، به طور عام، و کلیسای کاتولیک روم،
بهطور خاص، تبلیغ میکردند که هر کس مسیحی نیست، استحقاق برخورداری از حقوق
شهروندی را ندارد و حتی باید مورد آزار و اهانت قرار گیرد و از تمامی موقعیتهای
اجتماعی محروم شود. اما جالب آن که در همین حال، یهودیان ساکن در سرزمینهای
مسیحینشین، همچنان به کار صرافی اشتغال داشتند و از این طریق به تحصیل ثروت و
البته وابسته کردن معیشت مردم به خود و انباشته کردن پول مشغول بودند و به این
خصیصه، شهرت داشتند! ظهور نخستین بانکها و موسساتی که به اشخاص و دولتها پول قرض
میدادند، توسط همین جماعت یهودیان صورت پذیرفت، چنانکه در روزگار ما نیز اغلب
مراکز و موسسات پولی و تجاری دنیا در دست یهودیان است. در اینجا به خودی خود این
سوال به ذهن متبادر میشود که چگونه ممکن است یهودیان سخت تحت آزار و محدودیتهای
تحمیل شده از ناحیه مسیحیان باشند؛ اما درهمان حال، بسیاری از سررشتههای اقتصاد و
معیشت همین مردم در اختیار آنها باشد و امروزه نیز میوه سرمایهگذاری های کلان مادی
و معنوی خود را در طول این قرون برداشت کنند؟ در منابع تاریخی حتی گفته شده است:
محدودیتهای وضع شده برای یهودیان، بدانجا رسید که مسیحیان در قرون وسطی، محلههای
خاصی را برای سکونت یهودیها در نظر میگرفتند و این محلات تا اواخر قرن هیجدهم نیز
وجود داشت. بنا به ادعای منابع، نام این محلات را «گتو»(getto) گذاشته بودند و در
بسیاری از موارد، وضعیت ظاهری این محلات تفاوت محسوسی با دیگر نقاط شهرها داشت.
فعالیت یهودیان در گتوها
مطابق گزارشهای مورخان یهود، آزار یهودیان در اواخر قرن چهاردهم مجددا رونق
میگیرد و مصداق بارز آن زندگی یهودیان در محله¬های موسوم به «گتو» میباشد: در
نیمه دوم قرن پانزدهم میلادی، هنگامی که سازمان تفتیش عقاید در اسپانیا شروع به کار
کرد، زندگی در گتو (محله مخصوص یهودیان) نیز در شهرهای اروپا آغاز گردید. محصور
نمودن یهودیان در محلهای مخصوص، یکی از راههای قدیمی آزاردادن آنان بود که برای
اولین بار در قرن دهم میلادی در شهر پراگ، پایتخت کنونی جمهوری چک، شروع شد. در
شهرهای ونیز و سالرنو، واقع در ایتالیا و همچنین در کشورهای آلمان، اتریش، لهستان و
ترکیه نیز گتوهایی به وجود آمد. گتو قسمتی از یک شهر را میگفتند که به وسیله
دیوارهای بلندی محصور شده، و در این دیوار، دروازههایی وجود داشت. یهودیان مجبور
بودند فقط در این قسمت از شهر زندگی کنند. شبها دروازهها از خارج بسته میشد، و
در نتیجه هیچ فرد یهودی نمیتوانست تا موقع باز شدن دروازهها از محوطه گتو خارج
شود. در بسیاری از شهرها، روزهای یکشنبه هم دروازههای گتو بسته بود. اگر هنگام
بسته بودن دروازهها، یک نفر یهودی در خارج از گتو دیده میشد، او را به سختی
مجازات میکردند. یهودیان در محلههای مخصوص (گتوها)، با فروش متاع و لباسهایی که
تهیه مینمودند مخارج زندگی فقیرانهای را تأمین میکردند. بعضی از آنها مواد غذایی
را برای فروش به در خانههای اطراف خود میبردند. پارهای دیگر روزها بساط مختصری
را در خارج از محدوده گتو میگستردند، و اجناس را به مسیحیان میفروختند. عدهای
دیگر در خدمت همسایههای مسیحی خود بودند و کارهای آنها را انجام میدادند. تنها
شغلی که مسیحیان برای یهودیان باقی میگذاشتند، بانکداری، صرافی یا وام دادن پول
بود، چون هیچ کشوری نمیتواند بدون وجود بانکها یا موسساتی که به اشخاص پول قرض
میدهند، تجارت خود را رونق دهد، یهودیان از این راه به کشور خود خدمت بزرگی
میکردند. یهودیان با پیشرفت دادن تجارت، وسایل رفاه و ثروتمندی مردم کشور خویش را
فراهم میساختند. مسیحیان به جای قدردانی از این خدمتها، کینه و دشمنی بیشتری نسبت
به یهودیان نشان میدادند. با این که خودشان یهودیان را مجبور کرده بــودند که شـغل
صرافــی و پول وام دادن را اختیار کنند، از این که بیایند و از آنها پول قرض بگیرند
احساس نفرت و عداوت مینمودند. علاوه بر این، عدهای از مسیحیان این کینه و عداوت
را مستمسک و بهانهای برای پس ندادن قروض خویش قرار میدادند. بیشتر اوقات اتفاق
میافتاد که یهودیان به مسیحیان پول قرض میدادند، ولی هرگز موفق به باز پس گرفتن
آن نمیشدند. گاهی یهودیان عملا در شهرهایی که مسکن داشتند زندانی میشدند. به علت
مهارت و هوشی که داشتند وجودشان مورد احتیاج بود، و از طرفی مالیاتهای گزافی هم
میپرداختند. از این جهت به آنها اجازه داده نمیشد که شهر خود را ترک کنند و در
شهرهای دیگری سکونت اختیار نمایند.
تحولات زندگی یهودیان اروپا پس از رنسانس
با شکلگیری نهضت نوزایی و بروز دگرگونیهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در اروپا
که به عصر رنسانس شهرت یافت، در زندگی یهودیان اروپا نیز تحولاتی به وجود آمد.
مهمترین این تحولات، با ظهور نهضت اصلاح دینی به رهبری مارتین لوتر(Martin Luther)
۱۴۸۳-۱۵۴۶ پیوند مییابد؛ زیرا گذشته از انشقاقی که در نتیجه فعالیتها و حرکتهای
لوتر، کالوین، اراسموس و امثال آنها در وحدت کلیسا حاصل شد و به دنبال آن اسباب
آزادی عمل و تحرک بیشتر یهودیان فراهم گردید، میتوان گفت حتی اندیشه و آرمان لوتر
تا حدود زیادی به آرمانهای تاریخی یهود نزدیک بود؛ چنانکه در این دوره بود که
اقبال دانشمندان مسیحی به ادبیات عبری افزون گردید. با تضعیف موقعیت کلیسای روم در
قرن شانزدهم و رواج اندیشههای آزادی¬خواهانه و نیز ترویج فرهنگ تساهل و مدارا،
موقعیت یهودیان روز به روز بهتر و امکان پیشرفت آنها بیش از پیش فراهم گردید. گرچه
منابع تاریخی غرب سعی در بزرگ¬نمایی محدودیتهای تحمیل شده بر یهودیان در برخی
ادوار تاریخی اروپا دارند، اما هیچ یک از
آنها نمیتوانند دایره نفوذ وسیع و تاثیرگذاری فوقالعاده یهودیت را در قرن هیجدهم،
به ویژه در عرصههای هنر، فرهنگ، ادبیات و فلسفه اروپایی، انکار نمایند. بدون تردید
ظهور عصر روشـنگری (Enlightenment) در اروپا، موقعیت و شرایط یهودیان را در آن قاره
و متعاقب آن در کل عالم بیش از پیش بهبود بخشید. قرن هیجدهم در اروپا، سرآغاز تحولی
است که جرقههای آن ابتدا در انگلستان آشکار گردید و سپس آثار فرهنگی، اقتصادی،
اجتماعی و سیاسی آن در فرانسه، آلمان و سایر نقاط اروپا ظاهر شد. «روشنگری» و به
دنبال آن ظهور افکار، آثار، نوشتهها و اقداماتی در عرصه سیاست، اقتصاد و فرهنگ، در
راستای ادعای ایجاد اصلاحاتی بزرگ برمبنای بینش و نگرش علمی و تجربی به وجود آمد و
کسانی چون جان لاک و اسحاق نیوتن در انگلستان، پرچمداران این تحول بزرگ به شمار
میرفتند. به هرحال، الگوی علمی ارائه شده توسط این افراد، توانست تمامی شئونات
حیات فرهنگی، اجتماعی و حتی سیاسی اروپا را تحت تاثیر قرار دهد. به طور مشخص،
انقلاب فرانسه و تحولات فرهنگی آلمان آن عصر از نتایج این حرکت فکری و الگوی عرضه
شده نظری آن به شمار میروند. روشنگری اروپا با شعارهای آزادی، تساهل، برابری و در
یک کلمه با شعار «لیبرالیسم» ، فرصتی را در اختیار یهودیان قرار داد که مشابه آن در
هیچ یک از ادوار تاریخ بنیاسرائیل به چشم نمیخورد. زمینههای وسیع فعالیتهای
یهودیان در فرانسه که به دست ناپلئون برای آنها فراهم شد، موقعیت آنان را بیش از
پیش استحکام بخشید و ثمره فوری آن شکلگیری نهادها، موسسات و بنیادهای دینی،
اجتماعی، اقتصادی و سیاسی یهودیان در فرانسه و سپس کل اروپا بود. از دیگر مظاهر
فرهنگی عصر روشنگری، ترجمه کتاب مقدس از عبری و یونانی به زبان آلمانی همراه با
نوعی تاویل و تفسیر خاص به دست موسی مندلســون (Moses Mendelssohn) ۱۷۲۹-۱۷۸۶ است
که خود این شخص را باید یکی از چهرههای یهودی روشنگری در آلمان آن عصر به حساب
آورد. ترجمه کتاب مقدس به وسیله مندلسون، گسترش آرمانهای جهان وطنی اصحاب
دایره¬ٔالمعارف فرانسه و اعطای آزادیهای مدنی و دینی به یهودیان از سوی مردم
فرانسه و تحرک یهودیان آلمان را در آغاز قرن نوزدهم موجب شد. ظهور نوعی ملیگرایی و
خودآگاهی قومی که زاییده تلاشهای مستمر مکتب مندلسون بود، اشتیاق به آزادی را پدید
آورد. این گرایش با رفتار کریمانه دولتهای فرانسه و هلند در مورد یهودیان بیش از
پیش قوت یافت. ارزیابی تاثیر عمیق شورای یهودیان که به فرمان ناپلئون تشکیل شد، بر
یهودیان آلمان ممکن نیست.
منـابـع
1- آشنایی با ادیان بزرگ، حسین توفیقی، بخش یهود.
2- تاریخ تمدن، ویل دورانت، ترجمه: صارمی، پاینده و طاهری، انتشارات آموزشی انقلاب
اسلامی، .1371
3- یهودیت، عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، انجمن معارف اسلامی ایران، انتشارات آیت
عشق.
4- فلسفه یهودی در قرون وسطا، نویسنده: دن کوهن شرباک، مترجم: علیرضا نقدعلی، ناشر:
مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، تاریخ نشر: 1383 .
|