انجمن کلیمیان تهران
   

ایوب، نماد استقامت

   

 

رحمن دلرحیم
پژوهشگر و مدرس زبان و تعلیمات دین یهود
تابستان 1396


 

حضرت ایوببا فرا رسیدن ایام تیشعابه آب (1) به یاد ایوب و داستانش می‌افتیم. داستان ایوب همانند تورات، جهانگیر است و همه کمابیش با ایوب و صبرش در راه خدا آشنا هستند.
کتاب ایوب یکی از کتب مقدسه بنی‌اسرائیل است که نویسنده‌اش ناشناس است. زمان نگارش این کتاب هم در پرده‌ای از ابهام است و به راستی نمی‌دانیم ایوب کیست، پدرش کیست، از چه قوم و قبیله و ملتی است، در کجا زندگی می‌کرده است و در چه زمانی می‌زیسته. تنها می‌دانیم مردی درستکار، خدا ترس و مؤمن بوده است.
داستان از این‌جا شروع می‌شود که خدا خطاب به شیطان می‌گوید آیا همانند بنده کامل و نمونه من ایوب کسی را دیده‌ای؟ شیطان به خدا جواب می‌دهد که تو ایوب را از همه نعمات مادی و معنوی برخوردار و لبریز نموده‌ای، پس چرا شاکر و شکرگزار نباشد؟ خدا به شیطان اجازه می‌دهد که همه داشته‌های ایوب را در ظرف مدت کوتاهی بازستاند اما شرط می‌کند که جانش گرفته نشود.
ایوب در جریان امتحانی سخت همه دارائی‌ها و فرزندان را از دست می‌دهد. خوار و ذلیل، بیمار، داغ‌دیده و تلخ‌کام تمام بدنش مبتلا به دمل‌های دردناک همراه با خارشی هولناک می‌شود به طوری که بر بدنش کرم می‌افتد و خاکسترنشین می‌شود اما ایوب در برابر سیل مصائب می‌گوید: خدا داد و خدا گرفت.
ایوب گله‌مند است، تقاضای مدد و همدردی دارد، بر حقانیت خود پای می‌فشارد و ایمانش را از دست نداده است.
همسرش از روی استیصال و ناامیدی به او اندرز می‌دهد به ایمانت پشت کن، کفر بگو و بمیر تا از این اقیانوس غم رها شوی. اما ایوب ایمانش تزلزل‌ناپذیر است و خداوند و ایمانش را ترک نمی‌کند و هم‌زمان بر بی‌گناهیش و مظلومیتش پای می‌فشارد. در این میان سه تن از و دوستانش الیفاز تیمانی، بلدد شوحی و سوفر نعماتی که به راستی او را دوست می‌داشته‌اند با شنیدن مصائب ایوب به اتفاق هم به دیدارش می‌آیند تا شاید کمکی، تسلایی مرهمی بر دل مجروحش بگذارند.
با دیدن ایوب لباس خود را پاره می‌کنند و به سختی می‌گریند و از شدت تأسف مات و متحیر روز بر زمین می‌نشینند و سکوت می‌کنند.
پس از این مدت قفل سخن گشوده می‌شود. ایوب دهان به شکایت می‌گشاید روز تولدش را لعنت می‌کند، آرزوی مرگ می‌کند و می‌گوید چرا باید نور زندگی بر کسانی بتابد که در بدبختی و تلخ کامی به سر می‌برند، چرا کسانی که آرزوی مردان دارند مرگشان فرا نمی‌رسد. عقل آدمی از درک و هضم این همه مصیبت قاصر است، می‌بایست رویدادهای موجود را با توان ذهنی خود مطابقت دهد، می‌باید توجیهی بیابد. به این خاطر دوستان پس از ابراز همدردی او را نصیحت می‌کنند، او را ملامت می‌کنند، او را سرزنش می‌نمایند، می‌گویند خداوند عادل است و از ظلم مبرا.
حتماً گناه کرده‌ای بر یتیمان و غریبان و بیوه‌زنان و ضعفا. ظلم کرده‌ای و رباخوار بوده‌ای. سنگدل و بی‌وجدان بوده‌ای. علی‌رغم ظاهر موجه‌ات، جنایت پیشه بوده‌ای. توبه کن، اعتراف کن، خاضع شو در برابر دستگاه عدل الهی.
ایوب می‌گوید به خداوند و عدالتش ایمان دارم سرنوشت شوم خود را می‌پذیرم. در برابر عظمت قادر مطلق زانو می‌زنم. اما بی‌گناهم. من وفادارانه از خدا پیروی کرده‌ام و از راه او منحرف نشده‌ام، از فرامین سرپیچی نکرده‌ام. کلمات او را در سینه‌ام حفظ کرده‌ام.
ایوب می‌گوید بدانید که ترس از خدا،‌ حکمـت واقعی و دوری نمودن از شرارت، فهم حقیقی می‌باشد.
ایوب می‌گوید به من بگوئید چه خطائی کرده‌ام. ایوب در نکوهش دوستانش می‌گوید آیا مجبورید به جای خدا حرف بزنید و چیزهایی را که او هرگز نگفته است از قول او بیان کنید؟ می‌خواهید به طرفداری از او حقیقت را وارونه جلوه دهید؟ بدانید که خدا برای این کار شما را تنبیه خواهد کرد.
بلدد شوحی می‌گوید در برابر خدا سرکش نباش،‌ توبه کن تا خدا را ببخشد. ایوب می‌گوید من می‌دانم که بی‌تقصیرم، کیست که در این مورد بتواند با من بحث کند. ای کسانی که مرا متهم ساخته و عذابم می دهید، از شمشیر مجازات خدا بترسید و بدانید که او شما را داوری خواهد کرد. ایوب می‌گوید خداوند مرا در هم گرفته است، دست نیرومندش مرا خورد نموده است، زیر پاهای استوارش له شده‌ام.
خداوند از صبح تا شب مرا مورد اصابت قرار می‌دهد در حالی که ظالمان در امنیت و رفاه و شادی و ثروت غوطه می‌خورند. بندۀ با ایمان و غلام وفادارش را پایمال نموده است. فقط یک آرزو دارم که از خدا بپرسم چرا؟
سوفر نعماتی می‌گوید دست از سرسختی بـردار تزویر و ریــا را کنار بگذار. قبول کن که آدم خوبی نبوده‌ای. ایوب می‌گوید در بین شما که در مقابل من ایستاده‌اید آدم فهمیده‌ای نمی‌بینم، با حرف‌هایتان مرا آزار می‌دهید و با عقل ناقص خود بر دردهایم اضافه می‌کنید. شما حق ندارید که در مورد من قضاوت کنید. تنها خداست که حقیقت را می‌داند و تنها اوست که می‌باید جوابم را بدهد.
در این میان یک نفر ناظر به نام الیاهو نمی‌تواند خودداری نماید و به سرزنش و توبیخ دوستان ایوب می‌پردازد که چرا نمی‌توانند با دلیل و برهان عقلانی او را محکوم کنند. او به ایوب پرخاش می‌کند که آیا در باره عدالت خداوند شک داری؟ اگر تو گناهکار نیستی پس چرا به این بلایا و مصائب دچار شده‌ای؟
ایوب در جواب می‌گوید: تو از این سه نفر هم نادان‌تری. مرا تنها بگذارید، حال که نمی‌توانید از بار غم رهایم کنید، آزارم ندهید.
ایوب می‌گوید حال ساکت باشید و بگذارید من سخن بگویم و هر چه می‌خواهد بشود، جانم را در کف می‌نهم و هر چه در دل دارم می‌گویم. اگر خدا برای این کار مرا بکشد باز به او امیدوار خواهم بود و حرف‌های خود را به او خواهم زد. من آدم شروری نیستم پس با جرأت به حضور خدا می‌روم شاید این باعث نجاتم گردد.
این مباحثه به سرانجام نمی‌رسد، ایوب بر بی‌گناهی‌اش اصرار دارد و آن 4 نفر با این استدلال که عدل الهی خدشه‌ناپذیر است بر گناه ایوب تأکید دارند.
در این‌جا خداوند مداخله می‌نماید. فرشته الهی به شکل گردبادی عظیم ظاهر می‌شود. صدایی مهیب ایوب را خطاب می‌کند به او عظمت و عدالت غیرقابل تصور خداوند را گوشزد می‌نماید. به ایوب می گوید استدلال تو در برابر سایر مردم عالم صحیح است اما در برابر خداوند همه معیارها زیر و رو می‌شود.
ایوب تصدیق می‌کند و به خداوند عرض می‌کند الان ایمانم کامل‌تر شد. به درگاهت توبه می‌کنم، افتخار می‌کنم که در راه تو شهید شده‌ام.
خداوند به ایوب می‌گوید به خاطر این 4 نفر به درگاهم دعا کن چرا که ناخواسته به تو اهانت نموده‌اند و تنها به خاطر شفاعت تو از گناهشان در می‌گذرم.
خداوند به ایوب می‌فرماید: زخم‌هایت را من شفا می‌دهم، بر دل شکسته‌ات من مرهم می‌نهم، من آبروی تو هستم، من ثروت تو هستم، من آینده و اعتبار تو هستم.

نام مقدسش تا ابدالآباد متبارک باد
بگوئید آمین




منبع:
کتاب ایوب


پانوشت:
1- ایام سوگواری برای ویرانی معبد بیت‌المقدس (یکم تا نهم ماه‌ آو)

 

 



 

 

 

Back Up Next 

 

 

 

 

استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک مستقیم) بلامانع است.
.Using the materials of this site with mentioning the reference is free

این صفحه بطور هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق می‌کند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما اطلاع دهید