مطلبی
که میخوانید به معرفی عبدالحسین سرداری ، قهرمان بی ادعای هولوکاست، ملقب به
شیندلر ایران میپردازد سالهای30و1920
را دوران طلایی کشورهای اروپای غربی مینامند. این کشورها سرمست از پیروزی در جنگ
جهانی اول و دستیابی به منابع مالی حاصل از غرامت جنگ که بر اساس عهدنامه ورسای از
دولتهای محوردریافت میکردند، سعی در بازسازی ویرانیهای جنگ و ترمیم خسارات روانی
ناشی از آن را داشتند. پاریس، عروس شهرهای اروپا، با دانشگاهها، مراکز تجاری،
گالریهای هنری و مردم خوشگذران و ولخرجش پیشگام میدان شکوفایی و پیشرفت بود.
پویایی اقتصادی و فرهنگی و دیگر جاذبههای زندگی فرانسوی انگیزه مهاجرت بسیاری از
مردم ملل گوناگون از جمله عدهای از یهودیان ایران به این کشوردر سالهای پایانی
قاجاریه بود. خانوادههای ساسون و مرادی از سرشناسترین مهاجرین ایرانی در پاریس
بودند که به تجارت فرش و صنایع دستی ایران اشتغال داشتند و مغازههایشان گل سرسبد
بازار هنر شرقی به شمار میرفت.
این دو خانواده در کنار150 خانواده یهودی با ملیتهای ایرانی، بخارایی و افغانی
درسالهای پایانی دهه 30 میلادی در فرانسه سکونت و اشتغال به کار و تحصیل داشتند.
پس از وقوع انقلاب بلشویکی در روسیه و ضمیمه شدن کشورهای آسیای میانه به اتحاد
جماهیر شوروی، بسیاری از یهودیان آن کشورها به فرانسه گریخته و به سبب مشترکات قومی
و فرهنگی با یهودیان ایران رابطهای نزدیک داشتند.
پس از اشغال فرانسه توسط آلمان در سال 1940 و اجرای سیاست محدودسازی یهودیان،
موقعیت و امنیت جانی این 150 خانواده مانند دیگر یهودیان اروپا به خطر افتاد. عبدالحسین سرداری کیست؟ عبدالحسین سرداری در سال 1274 شمسی در خانوادهای با نسب شاهزادگان قاجار بدنیا
آمد. او در سال 1315 از دانشگاه جنوا در سوییس در رشته حقوق فارغالتحصیل شد و به
استخدام وزرات امور خارجه ایران درآمد. سال 1319 مقارن با 1940 میلادی هنگام اشغال
فرانسه توسط ارتش نازی او در سمت سرکنسول ایران در فرانسه خدمت میکرد. سمتی که در
آن ناجی جان هزاران یهودی ایرانی و اروپایی از جهنم نسلکشی یهودیان شد. اشغال فرانسه
پس از اشغال فرانسه در شهریورماه 1319 سفیر ایران در این کشور، انوشیروان سپهبدی،
مسئولیت سفارت در پاریس را بدست کنسول اول، عبدالحسین سرداری سپرد و همراه
خانوادهاش پاریس را به قصد پایتخت غیر اشغالی فرانسه - شهر ویشی- ترک کرد.
پس از استقرار اشغالگران نازی در این کشور، به کلیه یهودیان دستور داده شد که خود
را به مراکز گشتاپو معرفی کنند و پس از آن با الصاق ستاره داوود زرد رنگ به لباس
خود در مکانهای عمومی خود را از بقیه متمایز سازند. پس از صدور این فرمان سرداری
با نوشتن نامهای به تاریخ 29 اکتبر 1940 به سرفرماندهی ستاد گشتاپو ادعا کرد که
یهودیان ایرانی در اصل آریایی بوده و «جوگوت»** هستند. جوگوتها به گفته سرداری طی
قرون از طریق ازدواج با آریاییهای ایران دیگر از نژاد سامی محسوب نشده و جمعیتی
پراکنده در کشورهای ایران، ازبکستان، تاجیکستان و ترکمنستان را تشکیل میدهند. نامه
سرداری که بر روی کاغذ سربرگ دار «نمایندگی کشور پادشاهی ایران» نوشته شده بود،
دولت ویشی و فرماندهان گشتاپو را در تنگنای بازیای قرار داد که خود مبدع آن بودند:
اصالت قوم آریایی. سرداری با نوشتن این نامه نه تنها سعی در نجات جان یهودیان
ایرانی داشت بلکه در صدد آن بود که با این روش یهودیان کشورهای آسیای میانه را نیز
از مهلکه نجات دهد. او چنین مینویسد:
«بنا بر مطالعات تاریخی و قومشناسی در ارتباط با جوامع یهودی مذهب با ریشه قومیتی
غیر یهودی انجام شده و اسناد آن در اختیار کنسولگری ایران قرار گرفته است و اصالت
آن در تاریخ 28 اکتبر1940توسط سفارت آلمان در پاریس به تایید رسیده است، یهودیان
محلی خاننشینهای سابق بخارا، خجند و خیوا، که اکنون قسمتی از خاک اتحاد جماهیر
شوروی میباشند، دارای اصلیتی ایرانی هستند. جوگوتها تنها از نظر حفظ شعایر مذهبی
پیرو یهود هستند ولی ریشه سامی نداشته و از نظر خون و فرهنگ تمام و کمال قومیتی
آریایی دارند.»
دکتر آصف آچیلیدی، پزشک سمرقندی که ریاست انجمن یهودیان آسیای میانه را در زمان
اشغال فرانسه عهدهدار بود در کتاب خاطرات خود که در سال 1965 منتشر شد چنین
مینویسد: «دوران سیاه رعب و وحشت. بسیاری از هموطنانم پس از معرفی خود به مراکز
گشتاپو دستگیر شده بودند. یهودی بودن از یکسو و ملیت جمهوریهای شوروی که آلمان با
آن در گیر جنگ بود باعث شده بود که با ما به مثابه گروگان رفتار شود. پس از آنکه
گشتاپو پذیرفت که ما «جوگوتی» هستیم و دارای اصلیتی آریایی توانستم تعداد زیادی از
بازداشت شدگان را که سرنوشت شومی در پیش داشتند از زندان درانسی آزاد کنم». استناد
به این نامه یهودیان ایرانی و آسیای میانه را از نصب نشان زرد رنگ بر لباسشان معاف
کرد.
اشغال ایران
شهریور 1320 شمسی متفقین به بهانه همکاری دولت ایران با آلمان اعلام بیطرفی ایران
را نقض و از شمال و جنوب به کشور حمله کردند. پس از استعفای رضاشاه، دولت جدید
ایران نمایندگیهای دیپلماتیک خود را در کشورهایی که تحت اشغال آلمان بودند تعطیل
کرد و سفرا و کنسولها را به کشور بازخواند. انوشیروان سپهبدی، سفیر ایران در
فرانسه، هم از ویشی به پایتخت باز خوانده شد ولی سرداری از دستور تعطیل کردن
کنسولگری در پاریس سرپیچی کرد و به طور غیر رسمی به فعالیت خود در حفظ منافع
ایرانیان فرانسه ادامه داد. یکی از نوادگان خانواده ساسون که در زمان جنگ جهانی دوم
در پاریس مغازه عتیقه جات و نقره فروشی داشتند از قول پدربزرگ خود نقل میکند که
سرداری پیش از اشغال پاریس، زیرزمین سفارت ایران و گاراژ خانه شخصیاش را برای
پنهان کردن اشیا قیمتی مغازه در اختیار آنها قرار داده بوده و پس از پایان اشغال
تمامی اقلام سالم و دست نخورده به ساسون بازگردانده شده است. اواخر دوران جنگ و پس
از پایان آن بودکه جهانیان از وجود اردوگاههای کار اجباری و خواب شوم حکومت نازی
برای نسل کشی کامل یهودیان تحت عنوان «راه حل نهایی» اطلاع یافتند. پیشبینی سرداری
از جدیت خطری که جان یهودیان را تهدید میکرد، اهمیت سرپیچی او از دستور دولت مرکزی
جهت تعطیلی کنسولگری را روشن میکند.
بسیاری از ایرانیان ساکن فرانسه پیش از سقوط قاجاریه از کشور خارج شده بودند و
تذکره (گذرنامه) قاجاری داشتند. پس از تغییرحکومت در ایران سازمان ثبت احوال کشور
ایجاد و دریافت شناسنامه از سال 1303 شمسی اجباری شد. از این تاریخ به بعد خروج و
ورود از کشور نیز با فقط با گذرنامه رسمی ممکن بود. از آنجا که آمار دقیقی از
ایرانیان ساکن در خارج از ایران وجود نداشت، وزارت امور خارجه تعدادی گذرنامه سفید
در اختیار دفاتر نمایندگی خود گذاشته بود. سرداری با استفاده از این گذرنامهها
توانست برای تعداد زیادی از یهودیان اروپایی و خصوصا کودکان لهستانی هویت ایرانی
جعل کرده و آنها را بدون مزاحمت نازیها به تهران منتقل کند. فریدون هویدا
خواهرزاده سرداری که در آن هنگام در پاریس تحصیل و نزد دایی خود زندگی میکرد و در
دهه 1970 نماینده ایران در سازمان ملل بود، در مصاحبهای با یک روزنامه فرانسوی
درسال 1994 ادعا کرد که داییاش با صدورگذرنامه ایرانی جان بیش از1500 یهودی
اروپایی را نجات داده است.
اگرچه سند مکتوبی در اثبات این ادعا وجود ندارد اما ورود صدها یهودی لهستانی در طول
جنگ به ایران میتواند شاهدی بر درستی آن باشد. با توجه به اینکه در آن زمان
گذرنامه به صورت خانوادگی صادر میشده برخی منابع تاریخی تعداد نجات یافتگان را تا
3000 نفر گزارش کردهاند.
پس از پایان جنگ او به سمت کاردار سفارت ایران در بروکسل منسوب شد. در سال 1344 به
تهران فراخوانده شد و با وجود آنکه با اتهام سرپیچی از دستور و سوءاستفاده از
موقعیت خود در صدور غیرقانونی گذرنامه روبرو شد ولی هرگز برای تبرئهی خود به
رسانهای کردن اقدامات فداکارانهاش اقدام نکرد. او پس از برائت از اتهامات وارده،
از وزارت خارجه جدا شد و در شرکت ملی نفت ایران مشغول به کار شد. او سالهای پایانی
عمر را در انگلستان سپری و در سال 1360 درگذشت.
جان یافتن دوبارهی نام سرداری و اقدامات شجاعانهاش پس از پایان جنگ، نهادهای
یهودی بینالمللی و مراکزی که جهت تحقیق در ارتباط با نسل-کشی یهودیان ایجاد شده
بود، جمعآوری مدارک بجا مانده از مراکز گشتاپو و دیگر مجریان«راه حل نهایی» را
شروع کردند. یکی از اولین نهادهایی که به عمق اهمیت اقدامات سرداری پی برد «یاد
واشِم» بود که برای ادای سپاسگزاری در سال 1978 با او در لندن تماس گرفت. پاسخ
متواضعانه سرداری چنین بود: «من از افتخار خدمت در سفارت ایران در زمان اشغال
فرانسه برخوردار بودم. کمک به حفظ منافع هموطنانم فارغ از دین و مذهب وظیفه من بوده
و همیشه به انجام آن مفتخرم».
در سال 1994 مرکز مدارا و تساهل سیمون ویزنتال در کالیفرنیا به اسنادی دست یافت و
فهرست 91 نفرهای که به عنوان جوگوت به گشتاپو معرفی شده بودند یکی از این اسناد
بود. نام ابراهیم مرادی و خانوادهاش و همینطور دکتر آچیلدی در این فهرست ذکر شده
بود. در آن زمان مرادی و فرزندانش ساکن کالیفرنیا بودند. مصاحبه با مرادی، به سبب
دوستی و نزدیکیای که با شخص سرداری داشت، جزییات بیشتری در ارتباط با اقدامات او و
خصوصیات فردی بارزش آشکار ساخت. مرادی در مصاحبه چندین بار تاکید میکند که سرداری
بدون هیچگونه توقع و چشمداشتی جان خود را برای نجات جان و اموال جامعه یهودیان
ایرانی به خطر انداخته است.
سریال تلویزیونی «مدار صفر درجه» با الهام از فعالیتهای او ساخته شده است.
انتشار کتاب «در سایه شیر وخورشید» به قلم فریبرز مختاری نیز انگیزه تهیه مستندی در
باره زندگی سرداری توسط تلویزیون بی بی سی میباشد.
منابع
1.United States Holocaust Memorial Museum
2.The History Learning site
3.The Telegraph
4.In The Lions Shadow by Fariborz Mokhtari, The history press
* عنوان مطلب برگرفته از «ایران پل پیروزی است» لقبی که متفقین به سبب نقش حیاتی
ایران بر پیروزی بر آلمان به ایران دادند.
(Djougoutes in french)Jugutis**
استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک
مستقیم) بلامانع است. .Using the materials of this site with
mentioning the reference is free
این صفحه بطور
هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق میکند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما
اطلاع دهید