دکتر
ژان پـایـاب
پاییز 92
انسان
پیش از تاریخ در دوران پارینهسنگی و نوسنگی به مدت دهها هزار سال تنها از شکار
حیوانات و گاهی گیاهان وحشی تغذیه میکرد تا سرانجام برخی از حیوانات را اهلی کرد.
انسان اولیه همواره به رفتار حیوانات مینگریست و از آنها درس و الهام میگرفت.
برخی عقیده دارند نخستین آموزنده پزشکی و دامپزشکی به انسان، حیوانات بودهاند.
چنانکه زکریای رازی میگوید: اگر جوجه پرستو یرقان بگیرد، پرستو سنگ یرقان (سنگ
زرده) را آورده و در لانهاش میگذارد و جوجهها بدین وسیله درمان میشوند. مردم
از این روش استفاده کرده و به جوجههای پرستو زعفران میمالند. زردشدن غیرواقعی
جوجه باعث میشود پرستو تصور کند جوجههایش یرقان گرفتهاند. پرستو بهدنبال سنگ
یرقان میرود و آن را میآورد. مردم این سنگ را برداشته و به بیمار یرقانی
میآویزند. همچنین در کتاب عیونالانباد آمده است: «اگر عقاب ماده گرفتار سختی
تخمگذاری شود عقاب نر سنگی به نام قلقل را آورده و در لانه میگذارد، این سنگ که
آن را سنگ عقاب مینامند از درون خود صدا میکند و سبب آسانی تخمگذاری میشود و
مردم همین سنگ را کنار زائو قرار میدهند» و در همین ارتباط جالینوس در کتاب«الحقن»
خود از هرودت نقل میکند لکلک سیاه که آن روزگار در اطراف رود نیل فراوان بوده است
تنقیه را به بشر یاد داده است. او در این باره مینویسد: «لکلک سیاه پرخور و
گندهخوار است. برای رفع دلدرد، منقار خود را از آب رودخانه پر کرده، در مخرج خود
فرو میبرد و خود را تنقیه میکند تا شکمش کار کند و راحت شود.» از این مثالها که
انسان از دامپزشکی حیوانات برای پزشکی و همچنین دامپزشکی فراگرفته فراوان است. به
هر حال انسان پیش از تاریخ سرانجام از حیوانات الهام گرفت. تجربیات پزشکی و
دامپزشکی را بهدست آورد و آن را سینه به سینه نقل کرد. انسان غارنشین هم به نوعی
سراغ دامپزشکی رفته است. از تصاویر کندهکاریشده روی دیوارهای بعضی از غارها چنین
برمیآید که در میهمانیهای اسرارآمیز غارها، پیران (یعنی: ریش سفیدان و بزرگان
قبیله) یا جادوگران به سلامت حیوانات توجه کرده و اعمال خاصی انجام میدادهاند.
اینان در واقع نخستین پزشکان و دامپزشکان بودهاند. بدین ترتیب نوعی طب و دامپزشکی
مذهبی ابداع شد که طی قرون و اعصار ادامه یافت. چراغ علم نخستینبار در عصر نوسنگی،
حدود ۱۰ هزار سال پیش در خاورمیانه افروخته شد. جانوران را اهلی کردند و در مورد
فیزیولوژی و زندگی آنان تجربیاتی کسب کردند.
اولین دخالتهای بهداشتی بشر باید برای کمک به گاو در موقع زایمان باشد که در اینجا
تنها دانش مطرح نیست و مهارت بسیار موثر است. بشر بیماریها را ناشی از ارواح خبیثه
میدانست و اعتقاد داشت نوعی جنون و اختلالات مغزی ناشی از رسوخ دیو در مغز
بیماران است. ازاینرو عمل شکافتن جمجمه در برخی جوامع ابتدایی معمول بود. جمجمه را
میشکافتند تا روح خبیث از مغز خارج شود. این توجیه و عمل در تمدنهای بزرگ خاور
نزدیک وجود داشته است. طبیب یا دامپزشک برای دور کردن ارواح خبیثی که به اعتقاد او
سروقت بیمارش آمده بودند گاهی ورد میخواند و به اشکال مختلفی فال میگرفت. از جمله
گاهی معجونی قوی به حیوان میخوراندند تا ببینند زنده میماند یا خیر. اگر زنده
میماند دلیل آن بود که طبیب از مساعدت ارواح پاک بهرهمند است. گاهی مجسمه دامها
را شاید بهعنوان الهه حیوانات تهیه میکردند تا خود و حیواناتشان از گزند ارواح
خبیثه و بیماریها در امان باشند.
آشور و اسب آریایی و ارابه اسب را آریاییان به آشور و بابل آوردند و ریشه آن از
ایران است. طوایف مختلف آریایی از جمله میتانیها و مادها اسب داشتند و آشوریها از
آنها اسبداری و سوارکاری را آموختند. در لوحههای بابلی، نقاشیهای حیوانات مختلف
به جز اسب وجود دارد. در هزاره اول قبل از میلاد آشور به دنبال انحطاط بابل به
قدرت فراوانی رسید. در این زمان آشوریان اسب نداشتند ولی مردم نواحی زاگرس از این
حیوان استفاده میکردند. هدف آشور نصیرپال و جانشینان او گسترش قدرت در زاگرس بود
تا بر منابع نقره و رمههای اسب لرستان دست یابند. زمینهای حاصلخیز و مراتع غنی
این منطقه برای پرورش اسب و سایر دامها مساعد بود.
در این دوران، طوایف سکایی، عناصر عیلامی و حتی طوایفی از سامیان که به این نواحی
کشانیده شده بودند؛ اتحادیههای محلی داشتند. آشور به این اقوام دستبرد میزد و
بهخصوص اسبان آنان را میربود. در زمان اسارهادون آشوریان از غرب دریاچه ارومیه
برای تصاحب اسب به سایر نواحی ماد از جمله دشتهای سناء و منطقه همدان حملهور
شدند. آنها به پیشروی خود ادامه دادند و بنابر کتیبههای آشوری به سرزمینی
افسانهای رسیدند که از یک طرف در حاشیه دریای نمک و از سویی در دامنه دماوند پربرف
بود. آنان تا «ری» نیز به تهاجم خود ادامه دادند و اسبان سواری، شتر و
نشخوارکنندگان مردم را به یغما بردند. در آشور از قرن نهم پیش از میلاد که به اسب
دسترسی پیدا کردند؛ ارابهها را روی اسب حمل میکردند. در هنر آشوری، حیوانات نقش
عمدهای دارند. در آثار هنری بازمانده از آن دوره، فرشتگان بالدار، عقاب پاسدار بـا
سر انسان و گاوان نر بالدار دیده میشوند. در آن زمان رئالیسم هنری نیز رعایت میشد
به استثنای یک مورد که شیری را در حال مرگ نشان میدهد که ۱۸۰ درجه روی ستون فقراتش
چرخیده که چنین امری امکانپذیر نیست. بین اسامی درباریان آشوری نام رئیس اصطبل را
یافتهاند که از افراد مهم بوده است و نام او بلافاصله بعد از ساقیهای دربار
نوشته شده است.
● دامپزشکی در بینالنهرین از مشخصات طب بینالنهرین جراحی حیوانات بود که مخصوصا
در مورد شکستگیها انجام میشد. درمانگر چون ادوار پیشین، یک روحانی یا شبهروحانی
بود. برای یاری دادن به دامپزشک انواع وردها و نفرینها به کار گرفته میشد. چون
بیماریها نیز مانند هر چیز دیگری آفریده خدایان عنوان میشد. در بسیاری موارد
دامپزشک با توسل به ورد قصد فرونشاندن خشم خدای مسبب بیماری را داشت و البته با کمک
داروهای مسکن بیماری را به خیال خود از بن و بر میکند. البته ورد مربوط به تمامی
دامپزشکان نبود بلکه همانطور که در منابع سومری هم دیده شده است درمان با استفاده
از شیوههای علمی آن زمان نیز مورد استفاده قرار میگرفته است. کاهنان بابل به جگر
انسان و حیوانات اهمیت داده و آن را مرکز عقل میدانستند. در برخی از لوحههای
بابلی آمده که چگونه میتوان با ملاحظه کبد و احشای حیوانات یا ملاحظه وضعیت قطره
روغنی که آن را روی آب میچکانند، از غیب اطلاع پیدا کرد. در اینجا اولین گامهای
بشر را در مورد شناخت تشریح حیوانات میبینیم که روشی به نام جگربینی بهوجود آمد.
دامپزشکی در تلمود یهود کتاب مقدس، منبع وسیع و مطمئنی را برای قوم یهود تشکیل
میدهد. بیماریها منبع ماوراءالطبیعه دارد و پزشکی در اساس، اسرارآمیز و جادویی
است. اگر معتقدان مبتلا شوند، بیماریها را به ابلیس نسبت میدهند ولی یهوه (خدای
بزرگ یهود) نیز انتقام ملت خود را با ایجاد بیماریها از دشمنان میگیرد. تمام
درمانها جهت درخواست دخالت ایزدی است تا مردم اعمال جادویی انجام نداده و از شیطان
کمک نگیرند. این دخالت یهوه است که نوبت به نوبت، ده بلا را بر فرعونیانی که ملت
یهود را آزار میدادند فرود آورد. چهار مورد از آنها در عین حال انسان و حیوانات را
فرا میگیرد. سومین آنها نوعی آبسههای چرکی پوست است که مشترک بین انسان و حیوانات
است. پنجمین بلا نوعی طاعون است که تمام گونههای حیوانات را مبتلا میکند. ششمین
بلا، یک بیماری بثوری است که مخصوص انسان و حیوانات تکسمی است. عاقبت دهمین آنها
مرگ اولین نوزاد نر در انسان و حیوانات است. در دین یهود به دفعات از دامها و
بیماریهای آنها یاد شده است و بسیاری از انبیای بنیاسرائیل دامدار بودهاند.
چنانکه ایوب(ع) تعداد زیادی دام داشته است. حضرت موسی(ع) نیز مانند بسیاری از
انبیای دیگر مدتی چوپان پدرزن خود شعیب بوده است. یهودیان، اخته کردن را با روشهای
کوبیدن بیضه بین دو سنگ و یا خرد کردن و بیرون آوردن بیضه عملی میکردند. گاوهای نر
را تنها برای تولید مثل بهکار میبردند و از حیوانات اختهشده برای کار در مزارع
استفاده میکردند. برای قربانی نیز حیوان نباید اخته شده باشد. یهودیان طبق دستور
شریعت دین خود کشتار غیریهودی را نباید بخورند و لازم است که بازرسی قبل و پس از
کشتار انجام دهند. برای قربانی، حیوان باید نرینه بوده و هیچ عیب ظاهری نداشته
باشد. یهودیان اختلالات پوست و رنگ و پوشش بدن را از دقت در مورد قربانیها
شناخته بودند و همچنین ابتلائات چشمی، عفونتهای انگلی، آبله و آماس شش را
میشناختند. تملود که لغتی آرامی و مشتق از تعلیم به زبان عبری است، مجموعه تعالیم
دین یهود است که توسط حاخام ها تدوین شده است. در تلمود، مطالبی در زمینه
بیماریهای حیوانات و درمان آنها ذکر شده است. تلمود، گاز گرفتن سگ را کشنده توصیف
میکند. در مورد سل گاوی به نظر میرسد که تفسیرکنندگان تلمود، سل ریوی را
میشناختند؛ مخصوصا از ندولهای سنگواری که ممکن است در ریه حیوانات بهویژه گاو
بهوجود آید و همچنین از تومورهای ریه که ممکن است به پردههای سروزی برسند، اطلاع
داشتند. در تلمود عنوان شده که در عزای پادشاهان پیپای اسب جنگی او را قطع
میکردند تا دیگر کسی نتواند سوار آن شود و البته این موضوع در شاهنامه فردوسی نیز
در مورد اسب سیاوش ذکر شده است.
● فریدون؛ نخستین پزشک و دامپزشک نام فریدون بهصورت تریته در اوستا دیده میشود.
خاندان فریدون (اثویه) همه رمههای گاو داشتند و به شغل گاوداری مشغول بودند. بنابر
مندرجات اوستا؛ فریدون که با عنوان «تریته» از او یاد شده اولین طبیب به حساب
میآید. در ایران قدیم پزشک و دامپزشک یکی بودهاند. پسر او هم اولین پزشک و
دامپزشک است. شاید کلمه درمان انگلیسی از نام تریته (فریدون) منشا گرفته باشد،
فریدون نماینده تمامعیار پزشکی و دامپزشکی است و هم اوست که کشنده روح خبیث است.
حمزه اصفهانی در سنی الملوک الارض میگوید فریدون از گیاهان داروهایی برای معالجه
بیماریهای جانوران ساخت و همچنین ذکر شده که او اولین کسی است که خر را با اسب جفت
کرد و استر بهوجود آورد که نیروی خر و تندری اسب را دارد.
در اوستا به دفعات فریدون اهل ورنه ذکر شده است. پورداود با تبعیت از بیشتر متشرقین
ورنه را در گیلان میداند. در تفسیر پهلوی اوستا، ورنه را پدشخوارگر محسوب
کردهاند که در ناحیه جنوبغربی دریای خزر(تالش امروزی) واقع شده است.
●فالبینی از اندامها و حرکات حیوانات یکی از راههای غیبگویی که بابلیان شاید با
الهام از سومریان به کار میبردند، روش جگربینی بود که با بازرسی جگر حیوانات
بهویژه گوسفند انجام میشد. اینان ۵ قطعه کبد را مورد دقت قرار داده و بسته به
وضعیت آن پیشگویی میکردند. نوشتههای پراکندهای در مورد جگربینی بابلیان باقی
مانده است که ازآنها به دانش فیزیولوژی اولیه میتوان پی برد. بابلیان به اهمیت
خون پی برده و خونینترین عضو بدن را جگر میدانستند و برای آن اهمیت زیادی قائل
بودند. بر پایه همین تجربیات اعتقاد داشتند که کبد جایگاه عواطف و احساس است.
مطالعه امعا و احشای حیوانات تا زمان رومیان و بعد از آن نیز ادامه داشته و همین
مبنای عمده کار کالبدشناسی و فیزیولوژی حیوانی اولیه بوده است. شانهبینی یا
معرفهالاکتاف نیز نوعی استخوانشناسی آمیخته با خرافات است. شانهبینها که بیشتر
شبان بودند با نگریستن به استخوان کتف گوسفند به قول خود از وقایع آینده مطلع
میشدند. در مورد شانهبینی در برخی از رسالات مطالبی آمده که از همه آنها
جالبتر «فرخنامه جمالی» است. در آن شانهبینی ابتدا بهعنوان یکی از راههای
بررسی بیماریهای گوسفندان و وضعیت تغذیهای آنها مطرح شده است. در این رساله عنوان
شده که بعدها این کار به غیبگویی تغییر پیدا کرده است. فالگیری از رفتار حیوانات
گاهی به نابودی حیوانات بیگناه میانجامید. در شاهنامه آمده است که اسفندیار وقتی
برای جنگ با رستم به زابل لشکر کشید، شتر پیشاهنگش در راه خوابید. وی این مطلب را
به فال بد گرفت و شتر را کشت و خودش نیز به دست رستم کشته شد. همچنین در خمسه نظامی
مطالبی در این مورد بیان شده است، از جمله حمله اسکندر. اسکندر که قصد گرفتن ایران
را داشت، روزی به شکار رفته و دو کبک را در حال جنگ میبیند، نام یکی را اسکندر و
دیگری را دارا میگذارد. عاقبت کبک اسکندر پیروز میشود و اسکندر آن را به فال نیک
میگیرد. در عین حال ساسانیان نیز از رفتار حیوانات پیشگویی میکردند. بنا به گفته
پروکوپیوس رومی در جریان جنگ انوشیروان با ژوسیتینین، وقتی خسرو به شهر «سورا» واقع
در ساحل فرات رسید، اسبش شیهه کشید و سم به زمین کوفت . موبدان گفتند شهر به آسانی
فتح خواهد شد؛ خسرو همانجا اردو زد و دستور حمله را صادر کرد. در همین ارتباط جرجی
زیدان نوشته که اعراب پس از اسلام نیز همانند سایر ملتهای معاصر از چنگ کهانه و
عرافه یعنی غیبگویی از گذشته و آینده و فالگیری از آهنگ پرواز پرندگان رهایی
نیافتند. البته مسلمانان واقعی به این خرافات توجهی نداشتند. بهطور قطع پرواز
پرندگان، جگر یا نشانه حیوانات به هیچوجه نمیتواند اثری در اطلاع از آینده داشته
باشد و اگر گاهی پیشگویی به حقیقت پیوسته، بر حسب تصادف و یا قوه واهمه ناشناخته
گوینده بوده است
|