|
|
لیورا سعید تاريخچه اوليه يهوديان افغانستان: به روايت معمول، آغاز ردپاي جوامع يهودي افغانستان به تبعيد يهوديان بعد از غلبه آشوريان (720 قبل از ميلاد) و تبعيد به بابل (560 قبل از ميلاد) برميگردد. گرچه شواهد باستانشناسي چنداني در تاييد اين باور وجود ندارد با اين همه يافتههاي گوناگون و شواهد عمدهاي وجود دارد كه حضور مستمر يهوديان را از قرن هشتم تا قرن بيستم در سرزمين افغانستان نشان ميدهد. تنها تعداد كمي از منابع، حضور يهوديان را در اين سرزمين قبل از قرن هشتم ذكر ميكنند. متنهاي مذهبي گوناگون به عربي و عبري در قرن دهم اشاره ميكند كه خاك شرق توسط جوامع يهودي پر شده است. خاك شرق طي سالهاي مياني (قرن هشتم تا چهاردهم) با خراسان (به معني سرزمين آفتاب) ارتباط داشت كه همان افغانستان شمالي بوده و با نواحي شمال شرق ايران و بخشهاي جنوبي آسياي مركزي همسايه بود. مفسران يهودي نيز خراسان را به عنوان ناحيهاي كه در آن يهوديان تبعيد شدند معرفي ميكنند. اين مفسران وجود يك جامعه يهودي پيشرفته را در اين ناحيه اثبات ميكنند. الحاج محمد الادريسي يك تاريخنويس مسلمان (1166-1099 هـ.ق) نيز در تحقيق خود بر روي سلسله بني جلال، از جوامع يهودي در شهرهاي غزنه و نيشابور نام ميبرد. بنيامين تودولايي در مورد جوامع يهودي غزنه و نيشابور گزارش ميدهد: غزنه شهر بزرگي است بر روي رود گازن ، جايي كه در حدود 80000 يهودي وجود داشت. غزنه از لحاظ تجاري اهميت دارد. در كوههاي نيشابور، چهار نسل از بنياسرائيل به نامهاي نسل دان، نسل زبولون، نسل آشر و نسل نفتالي ساكن بوده كه در اسارت شَلمَن ِاسِر پادشاه آشور بودند. آنان شهرها و دهكدههاي بزرگي در كوهها داشتند. آنها تحت قوانين غيريهوديها نبودند، اما شاهزادهاي به نام آر. يوسف اَمَركلا لاوي داشتند و طلبههايي در ميانشان وجود داشت.
مراسم شب سدر در خانه مثیر سلیمان
طوو
سالهاي ميانه : منابع و مداركي
به چندين مركز يهودي در افغانستان اشاره ميكند كه مهمترين آنها در شهرهاي مرو ،
بلخ ، كابل ، نيشابور ، غزنه و هرات قرار دارند. بلخ در نزديكي مزارشريف جديد طي سالهاي ميانه گاهي «مادر شهرهاي دنيا» ناميده ميشد. جامعه يهودي بلخ در كتابي كه توسط يك جغرافيدان عرب در سال 846 بعد از ميلاد نوشته شده، ذكر شده است. در اين كتاب او به كساني اشاره ميكند كه خودشان را يهوديان خزر Khazars يا Karaites ميناميدند و گروهي از بازرگانان بينالمللي يهودي در اواخر قرن هشتم و اوايل قرن نهم كه به عنوان يهوديان Radaniya شناخته ميشدند. كابل به عنوان يك مكان مركزي در راههاي تجاري متصل به آسياي مركزي و هند قرار گرفته است. الادريسي جغرافيدان و طراح نقشههاي جغرافيايي مسلمان، جامعه يهودي كابل را در كتاب خود ذكر كرده است و نخبههاي بازرگان جامعه يهودي، كابل را مورد توجه قرار دادند. يهوديان كابل در محله جداگانهاي زندگي ميكردند كه دروازه آن در شبانگاه بسته و در صبح دوباره باز ميشد. قور: كشف يك گورستان يهودي در شهر قور در 1946 دليل بر وجود يك جامعه يهودي بزرگ درگذشته بوده است. قور در ناحيه كوهستاني شرق افغانستان واقع شده. تاريخ اولين سنگ قبرها (از 753-752م) و آخرين تاريخ (از 1249-1012م) ميباشد. نوشتههاي سنگ قبرها به عبري، آرامي و فارسيهود كه زباني با اجزاء فارسي و تركيب عبري – آرامي است كه به خط عبري نوشته ميشود و جامعه يهودي محلي به آن صحبت ميكردند ميباشد. اين سنگ قبرها نه تنها اسم و تاريخ دارند بلكه عناوين و منصبهاي محلي نيز دارند. به عنوان مثال، عنوان آلوت تنها به قضات داده ميشد، عنوان حاخام اشاره به معلمان يا ربيها داشت. معلمان جامعه به طور كلي تحت عنوان ملمد ناميده ميشدند. ديگر القاب مثل زاقن و ياشيش به بزرگان جامعه يهودي. قور يك ديوان حاخامي داشت، يك كنيسا و مدرسه ديني براي كودكان و بزرگترها. به دنبال حمله مغولها به اين ناحيه در ابتداي قرن 13 اعضاي جامعه يا فرار كردند يا مجبور به تغيير دين به اسلام شدند. هرات: براي مدتي طولاني، هرات خانهاي براي بزرگترين جامعه يهودي در قلمرو افغانستان بود. در قسمتهاي غربي كشور، يهوديان محلي به شكل فرهنگي با يهوديان ايران در ارتباط بودند. علاوه بر اين، 200 خانواده يهودي مشهدي در ايران در پي اجبار براي تغيير دين به اسلام در طي سالهاي 1840-1838 م. در هرات ساكن شدند. اين مهاجران جديد به استحكام موسسات يهودي كمك نموده و به طور كلي با زندگي يهوديان در افغانستان سهيم شدند. در قرن 19 و نيمه اول قرن 20، هرات اصليترين جامعه يهودي افغانستان بود. با اين وجود تغيير سرنوشت، يهوديان را مجبور به ترك آن شهر كرد. در دهههاي گذشته زندگي يهوديان در هرات سازمان يافته نبود. در سال 1978 به دنبال حفاريهاي باستانشناسي كه در هرات جريان داشت، چهار كنيسا كشف شد كه همه آنها در قسمتهاي قديمي شهر باردوراني و موماندا قرار داشتند، ناحيهاي كه در گذشته به «همسايگي يهوديان» معروف بود. نام آن كنيساها مُلا آشور، يوآو ، غول و چهارمي بدون نام بود. در سال 1978 م. از كنيساي ملاآشور به عنوان يك مكتب استفاده ميشد، يك مدرسه ابتدايي اسلامي براي پسران. ساختماني كه قبلاً به نام كنيساي غول ناميده ميشد به يك خانه اسلامي براي نماز خواندن تبديل و مسجد بلال نام گرفت. تنها كنيساي يوآو با اكثر مشخصات اصلياش حفظ شده است. در موماندا همسايه قديمي شهر هرات، كنيساي يوآو داراي يك بناي آجري گلي دو طبقه و يك حياط دروني ميباشد. صندوق تورا در ديوار غربي در مقابل اورشليم ساخته شده است. معماري تمام كنيساها يك اثر واضح ايراني را نمايش ميدهد. دوره جديد : در قرن شانزدهم سلسله مغولي هند، اسلام شيعه را در حالي پذيرفت كه آسياي مركزي و افغانستان تبعيت از اسلام سني را حفظ كردند باين ترتيب پيوندهاي سنتي كه بين يهوديان ايران، آسياي مركزي و افغانستان وجود داشت، از هم گسسته شد. از اواسط قرن 18 م. پادشاهي افغان به وسيله سلسله دوراني حكمراني شد كه سعي نمود از نفوذ غرب به خصوص انگليس بر جامعه افغان جلوگيري نمايد. اين موضوع به انزواي نسبي جامعه يهوديان محلي منجر گرديد. لباس سنتي يهوديان شبيه مسلمانان بود به استثناء نوعي كلاه مشكي كه مردان يهودي ميپوشيدند. بنا بر يك سنت، اين كلاه مشكي يك نشانه سوگواري براي ويراني بتهميقداش (بيتالمقدس) بود. برخي عقيه دارند كه يهوديها مجبور بودند اين كلاه را به عنوان نشانهاي براي متمايز كردن خودشان از مسلمانان بپوشند. بسياري از يهوديان افغاني در تجارت نخ و ابريشم به خصوص در رنگرزي فعال بودند. درست كردن رنگ كه از باقيمانده خشك شده حشرات ماده، قرمزدانه تهيه ميشد و توسط دستههاي پيشهوران به عمل ميآمد و دستها را رنگين ميكرد باعث شد بسياري به دروغ عقيده داشته باشند كه اين مشخصه يهوديان افغانستان ميباشد. يهوديان افغانستان براي نماز و مطالعات مذهبي از زبان عبري استفاده ميكردند در حالي كه فارسيهود زبان اصلي جهت كاربرد روزانه بود. در هرات يهوديان حداقل به سه لهجه اصلي صحبت ميكردند. لهجه اصلي فارسيهود بود كه توسط يهوديان افغانيالاصل استفاده ميشد، در حالي كه مهاجران از مشهد و نسلهايشان لهجه محلي اصلي خود را ترجيح ميدادند. فقط كساني كه از يزد و شهرهاي ديگر ايران آمدند، استفاده از لهجه خودشان را ادامه دادند. قرن بيستم : اظهارنظرهاي گوناگوني با توجه به وسعت جمعيت يهوديان در افغانستان از آغاز قرن بيستم وجود دارد. منابع قديميتر نزديك به چهل هزار نفر را برآورد كرده كه تقريباً در 60 جامعه زندگي نمودهاند اما محققان جديد اين تعداد را بسيار اغراقآميز دانسته و به طور كلي با تعداد فقط چهار هزار نفر موافقت دارند. اين تعداد توسط رؤساي جوامع يهودي در افغانستان در اواخر سال 1940 م. گزارش شد. بايد اضافه كرد كه چند هزار نفر از آنان به اسرائيل مهاجرت كرده يا در قسمتهاي ديگر دنيا عمدتاً در آسياي مركزي و هند ساكن شدند. بنابراين تعداد كل يهوديان افغان در دنيا در اواسط قرن بيستم در حدود ده هزار نفر ميباشد. تحقيقي ديگر وجود تنها 15 جامعه يهودي را با حضور موقت بازرگانان يهودي شرح ميدهد. دو جامعه اصلي يهوديان افغانستان در شهرهاي كابل و هرات، هر يك با تعداد حدوداً دو هزار يهودي در طي دهه 1930 قرار داشتند. بلخ سومين جامعه بزرگ يهودي را داشت و تركيبي از مهاجران يهودي نواحي مختلف آسياي مركزي بود. جوامع يهودي كوچكتر در شهرهاي غزنه و قندهار قرار داشتند. تا اواسط قرن بيستم، يهوديان افغانستان تماس كمي با تجدد داشتند. به دليل زندگي در كشوري كه قدرتهاي خارجي هرگز در آن ساكن نشده بودند، پيوندشان با جوامع يهودي همسايه در ايران، آسياي مركزي و هند محدود ميشد. با اين حال تنها در سال 1950 م. كه يهوديان به طور رسمي اجازه ترك افغانستان را داشتند، يهوديان بسياري در نيمه اول قرن بيستم آن جا را ترك كرده و برخي از آنان در اسرائيل ساكن شدند. تبليغات صهيونيستي به طور كامل در افغانستان ممنوع گرديد و با اين همه مهاجرت به آنجا فقط از اواخر سال 1951 م. اجازه داده شد. در سال 1967 م. تعداد يهوديان افغاني كه به اسرائيل مهاجرت نموده بودند به چهار هزار نفر رسيد. هر يك از سه جامعه اصلي (كابل – هرات و بلخ) بعد از دهه 1950 م. همچنان در افغانستان فعال مانده است. يك حبرا (انجمن يهوديان) كه در آن به نيازمندان كمك و به مراسم تدفين رسيدگي ميكردند و جامعه را در تماس با منابع قدرت نگه داشته و براي پرداخت مالياتها مسئول مشخص ميساخت. از 1952 م. يهوديان از خدمت در ارتش معاف شدند و مجبور بودند به جاي آن ماليات معيني را پرداخت نمايند. در 1990 م. تنها 15 تا 20 خانواده در كابل باقي ماندند كه آنان نيز به زودي آن جا را به قصد تركمنستان، ازبكستان و هند ترك كردند. تا سال 2001 م. حداقل دو يهودي در كابل شناخته شدند و معتقد بودند 5 يا 6 خانواده در هرات زندگي ميكنند. اسحاق لوي 69 ساله سرايدار كنيساي كابل در ژانويه 2005 درگذشت و براي به خاكسپاري در كوه زيتون در اورشليم برده شد. در حال حاضر تنها يك يهودي در افغانستان باقي مانده است.
|
|