|
|
جايي كه اكنون اصفهان ناميده ميشود از نخستين كانون هاي زندگي قوم يهود در ايران بوده است و تاريخ ورودشان به حدود 7 قرن پيش از ميلاد برميگردد. از عهد بسيار قديم، يهوديان اصفهان مي گفته اند اين شهر را اسراي يهود كه «بخت النصر» از كشور يهوديه به بابل كوچ داده بود و پس از وي به ايران مهاجرت كرده اند، تأسيس نموده اند. و اين مسئله در «دايرة المعارف يهود» نيز مورد تاكيد قرار گرفته است. نياكان آنان هنگامي كه به ناحيه «جبال» ايران رانده شدند، در مسير خود، هيچ منطقه اي را شبيه تر از اصفهان به بيت المقدس نيافتند و در اين شهر ساكن شدند. طبق نوشت جغرافي دانان و تاريخ نگاراني همچون «ابنفقيه»، «استخري»، «ابن حوقل»، «مقدسي»، ... و «ابنخلدون» يهوديان چون به اصفهان رسيدند در مكاني كه ترجمه عبري آن «اردو زدن» معني ميدهد («اشكهان»: در اينجا مينشينم) منزل كردند. و آب و خاك آن را هم وزن با آب و خاكي كه از اورشليم همراه خويش آورده بودند، يافتند. همچنين در جلد سوم كتاب «اوصر نگينوت اسرائيل»، لغت اصفهان را عبري دانسته اند و آن را مشتق از «سپان» به معني پناهگاه ميدانند. ولي به نظر ميرسد اين تعابير نادرستند و اصفهان امروزي همان شهري است كه در زمان ساسانيان «سپاهان» ناميده ميشد و پيش از آن نيز در تاريخ با نامهاي «شهرستان» و «گي» (جي) شناخته ميگرديد. يك سند بسيار روشن و در برابر ديدگان شهروندان اصفهاني، «مادي»هاي كنده شده در سطح شهر هستند كه ديرينگي آن را به سلسله ماد ميرساند. در ايران باستان براي رساندن آب روي زمين، جوي ميكندند كه در پارهاي از آنها هنوز آب روان است مانند ماديهاي اصفهان كه بايد زمان مادها كنده شده باشند. ميرزا حسن خان در صفحه 37 «جغرافياي اصفهان» مينويسد: مادي به لفظ فرس قديم، ممر و مجراي آبها را گويند كه از رودخانه كوچكتر و از نهر بزرگتر است. استقرار يهوديان در اصفهان را بايستي به كوروش بزرگ يا داريوش يكم نسبت دهيم. بدين ترتيب كه، آن عده از اسراي يهودي كه به سمت جنوب «كلده» كوچانيده شده بودند، پس از آن كه به دست هخامنشيان آزاد گرديدند در اوايل اين سلسله از طريق بصره كنوني به اطراف كارون – خصوصاً شوش – و بعدها «استخر» و «پازارگاد» مهاجرت نمودند و سپس تا اصفهان و ناحيه لنجان پيش رفتند دستهاي از يهوديان نيز در سال 79 ميلادي به سبب حمله تيتوس، امپراتور روم، از طريق شوش و ايلام وارد ايران شده در اطراف اصفهان آرام گرفتند. اصفهان و مناطق گسترده اي پيرامون آن به جايگاه سكونت يهوديان تبديل گشته بود، چنان كه از «گز» در شمال شرقي اصفهان تا آباديهاي «پريشان»، «خيزان» و «بنه اصفهان» در غرب آن و از منطقه «زفره» در جنوب شرقي تا «لنجان» در جنوب غربي اصفهان يادگارهايي از اين قوم برجاي مانده است. براي نمونه در پيربكران، در فاصله 30 كيلومتري جنوب غربي اصفهان، قبرستان وسيع و باستاني يهوديان اصفهان قرار دارد كه مقبره «استر خاتون» و يا به قول خود كليميها «سارَح بَت آشِر» در آن است. قديميترين سنگ نوشته يهوديان اصفهان، به طول 95 و عرض 75 سانتيمتر، در سال 1323 در آنجا يافت شد و اكنون بر ديوار يكي از تاق نماهاي داخل كنيسه نصب شده است. كتيبه اين لوح به خط عبري برجسته مشتمل بر آياتي از تورات بوده و تاريخ آن مربوط به عصر اشكانيان، از اوايل قرن دوم مسيحي، متعلق به شخصي به نام «داود بن يعقوب» مي باشد.
يهود اصفهاني در سلسله ساساني دانستيم كه پيشينه زندگي يهوديان در اصفهان تا دوره هخامنشيان نيز به عقب باز ميگردد و همچنين بنابر مستندات تاريخي، ورود آنان با فواصل زماني، گاه طولاني و از مكانهايي گوناگون صورت گرفته است. چنان كه «هرتسفلد» ورود يهوديان به ايران و به ويژه همدان و اصفهان را به اوايل سده چهارم ميلادي، مقارن با پادشاهي يزدگرد يكم ساساني (399-421 م.)، نسبت ميدهد. و يا «سيلوستر دوساسي» برقراري يهوديان در شهر اصفهان را مربوط به زماني مي داند كه شاپور ارمنستان را فتح كرد. اين مسئله روشن است كه در آن عصر، يهوديان اصفهان محله اي مخصوص خود داشته اند كه پاره اي از نويسندگان، ايجاد آن را به سفارش «شوشندخت» (سوسندخت)، ملكه يهودي يزدگرد يكم و مادر «پيروز» ساساني، مربوط ميدانند. شهرك يهود را ساسانيان «جهودانك» (يهوديه) ميناميدند كه در عين حال كانون فعاليتهاي بازرگاني آنان بود و جماعت يهود و كنيسههاي آن تابع «راس الجالوت» بين النهرين بودند. نام ديگر اين محل «كوجهودان» يعني محله يهود بود. ولي به نظر ميرسد در آن دوره اين محله رشد فراواني داشته است. «حسين بن محمد العلومي»، مورخ اصفهاني سده چهاردهم ميلادي در كتاب «احوال اصفهان» پيرامون اين موضوع مي نويسد: شهر «جي» دوره ساسانيان مانند همه شهرهاي ساساني ساخته شده بود و چهار دروازه داشت كه يكي از آنها به «دروازه جهودان» معروف بود كه در آنجا جماعتي از قوم يهود سكونت گزيده بودند. متأسفانه اسناد قابل توجهي از چگونگي اوضاع اجتماعي يهوديان آن عصر در اصفهان در دسترس نيست و تنها ميتوان به يافته هاي پراكنده اي اشاره كرد كه شايد بتوان با پيوند آنها به دورنمايي از واقعيت پي برد. قدر مسلم آن است كه شاپور دوم يهوديه را گسترش داد و برخي از مورخين معتقدند پيش از سالهاي 364 يا 365 ميلادي گروهي از يهوديان ساكن در ارمنستان توسط اين پادشاه ساساني به اصفهان منتقل شدند. در اين دوره يهوديان در آسايش ميزيستند و از امنيتي كه حكومت نيرومند ساساني فراهم كرده بود برخوردار بودند، هرچند سندهايي باقيمانده كه به رفتارهاي نامنظم و نهادي نشده ولي خشن بر ضد آنان مبتني است. براي نمونه سركوب بيرحمانه «پيروز» در سالهاي 457-458 ميلادي، يهوديان اصفهان را ناچار به ترك وطن نمود. و يا گفته اند در زمان خسرو پرويز، جامعه يهودي به قتل دو نفر از مغان متهم شدند و در نتيجه پادشاه دستور كشتن نيمي از يهوديان را صادر كرد.
خاندان هاي پيش از صفويه و يهوديان اصفهان پس از اسلام بنابر آنچه در «فتوحالبلدان» بلاذري آمده است، «يهوديه» نيز همچون جي در حدود سال 23 هـ . ق با انعقاد قرارداد صلح تسليم اعراب شد. براي يهود اصفهان به جز ابتداي خلافت عمر و يكي دو مورد طي حكومت عباسيان، محدوديت خاصي ايجاد نشد. در آن دوره بين دو محله مسلماننشين «شهرستان» (جي) و يهودينشين «يهوديه» ديوار كشيده شد، تا آن كه سه سده پس از آن در زمان ركنالدوله ديلمي هر دو محله يكي شدند. نكته جالب توجه اين است كه با گذشت زمان، اندك اندك از بزرگي بخش كهن «جي» كاسته گرديد و يهوديه بزرگتر شد چنان كه ابن حوقل بغدادي در 941 ميلادي مينويسد: «ميان دو بخش اصفهان دو ميل فاصله است. اين دو بخش متباين هر كدام منبري دارد و يهوديه حدود دو برابر بزرگتر از شهرستان است». و مقدسي با تكرار همين موضوع اشاره ميكند كه «يهوديه نه تنها با همدان همسري ميكند بلكه بزرگترين شهر ايالت «جبال» است» و «ايوب بن زيلا» مساحت آن را هفتصد جريب ميداند و مينويسد: «مردم آن همه يهودي هستند و به كارهاي... خود مانند حجامت، دباغي، گازري (رختشويي)، قصابي و .... مشغول بودند». اين وضعيت ادامه داشت و ظاهراً براي نخستين بار «حافظ ابونعيم» در «ذكر اخبار اصفهان» در سده چهارم هجري به جاي يهوديه از «جوباره» نام ميبرد: «كوي جهودان» ساسانيان همان جايي است كه امروزه جوباره نام دارد و كانون قسمت يهودينشين اصفهان است. بخش يهودينشين شهر و تعداد يهوديان به تدريج كمتر ميشود تا آنجا كه «ناصر خسرو قبادياني بلخي» در 444 هـ .ق. (1052 م.) هنگام ديدار از اصفهان شمار يهوديان آنجا را 15000 نفر مينويسد. صد سال بعد در سال 547 خورشيدي (1168 م.) همين تعداد از سوي «ربي بنيامين ميتوديلا (تودولايي)»، جهانگرد و تاريخنويس يهودي اسپانيايي، براي جمعيت يهودي اصفهان ذكر ميشود. در عصر سلاجقه، يهوديان اصفهان كم و بيش از آزادي بيشتري برخوردار بودند، ولي با پيدايش فرقه اسماعيليه نهضت جديدي عليه يهود آغاز گرديد. استيلاي تازيان و تسلط تركان اگر چه پديدههايي خوشايند نبودند، اما به ويراني و كشتار مناطق يهودينشين و جمعيت آن نيز منجر نشدند. اتفاق دهشتبار با هجوم چنگيز و تيمور، و اساساً تجاوز مغولان، رخ داد. ميگويند پس از حملة تيمور به اصفهان، آنگاه كه شهر آرام شد، در روز «روزه بزرگ يهود» در سال 1387 م. وي سوار بر اسب از محله يهوديان ميگذشت، زمان نماز بوده و يهود «جمله توحيد» را با صداي بلند مي خوانند كه موجب وحشت ناگهاني اسبها ميگردد، تيمور به زمين ميخورد، پايش لنگ ميشود و حكم به قتلعام آنها و تبديل كنيسه به مسجد ميدهد. عده تلفات يهود به قدري زياد بود كه يهوديه به خرابه و ماتمكده مبدل گشت، كه براي آگاهي از فراواني شمار يهوديان اصفهان بايد به چهار گورستان بزرگ يهود اين شهر توجه كرد... . همچنين گفته شده است برخي اماكن مقدس يهوديان شهر اصفهان، از آن تاريخ به حكم تيمور، تغيير وضع يافتند. اگر بخشي از خرابي وارد بر ناحيه «لنجان» و پيربكران يا «صفه سيد مشر»، واقع در محل «سارح بت آشر» را در زمان استيلاي فرزندان چنگيز بدانيم، قطعاً ويراني تام و تمام و عدم سكونت يهوديان در آن به عصر تيمور برميگردد. سنگهاي مزار آن محل تا حمله مغول تاريخ دارد ولي غفلتاً قطع گرديده و مدت چند قرن مردهاي را در آنجا به خاك نسپرده اند و اين خود بزرگترين سند است كه مغولها يهوديان آن ناحيه را قتلعام نموده اند، بعدها بار ديگر اموات را از اصفهان به آن محل ميبرند.
اصفهان، يهود و صفويان دوره صفويه نيز براي يهوديان چندان خجسته نبود. پيش از ورود به شرح مطلب، چند نكته جالب كه در خلال مطالعات براي پژوهشگر آشكار شد جهت آگاهي بيشتر ذكر ميگردد. «هاروتون درهوهانيان» مورخ ارمني سده نوزدهم ميلادي، آن گاه كه به كوچ اجباري قوم خويش از ارمنستان به اصفهان ميپردازد، به اين مطلب مهم اشاره دارد كه در ميان 20 هزار مهاجر ارمني، تعدادي يهودي و زرتشتي نيز بودند. البته اين يهوديان، بيشتر در كاشان مستقر شدند. اما به گزارش كاتف، جهانگرد روسي، كه در سال 1633 م. به اصفهان آمده بود تعدادي كليمي هم در جلفا به سر ميبردند، كه به نظر ميرسد با توجه به حضور يهوديان اصفهان در جوباره، اين دسته از همان مهاجران ارمنستان بوده اند. ضمن اينكه هنگام بازديد از گورستان ارامنه در جلفا دست كم يك گور با آرم «ستاره داوود» (صيونيت)، ويژه يهوديان، مشاهده گرديد كه ميتواند متعلق به يكي از اين كليميان جدا افتاده باشد. از سوي ديگر «ژان باتيست تاورنيه»، سياح فرانسوي متولد 1655 م. كه 9 بار به ايران سفر كرده بود، مي نويسد: كشيشان سلسله «اكوستان» و «كارم» در ميدان كهنهآباد خانه دارند، يهوديها نيز در همان حول و حوش هستند. چنين بود كه به پرسش پژوهشگر براي چرايي به خاك سپردن يك مسيحي خارجي در شمال شرق اصفهان پاسخ داده شد. پرسش از اينجا آغاز شد كه يك پيشداوري و باور عام از بد بودن ارتباط يهوديان و مسيحيان اصفهان با يكديگر گفتگو ميكند و عدم نزديكي سكونتگاه آنها در شهر نيز مزيد بر علت ميگشت. از سوي ديگر تنها 4 نفر از 219 خارجي كه در اصفهان دفن شدهاند در منطقهاي غير از گورستان ارامنه و يا دو كانون ديگر مسيحيان به خاك سپرده شدهاند و از اين چهار نفر دو تن در كنار پل خواجو، به سفارش خود، و يك نفر در آرامگاه تخت پولاد، به سبب مسلمان شدن، خفتهاند و چهارمين تن در سال 1696 ميلادي در حوالي مسجد جامع دفن گرديده است. يعني آن مسيحي از فرقهاي متفاوت با ارامنه جلفا بوده و در ضمن براي تبليغ ديني به اين بخش از شهر آمده است. فرجامين نكته هم به پايان دوره صفويه و حمله افاغنه ميپردازد. آن جا كه دكتر حبيب لوي مينويسد: يهوديان در سختي هولناك واقع شدند و عدهاي از آنان نيز در جلفا بودند كه «ميناس» ارمني به آنها كمك ميكرد.يادآوري اين نكته ها ژرفاي بيشتر به بينش ما ميدهد تا به دور از عقايد قالبي خويش مطلب را دنبال نماييم. در آغاز پادشاهي شاه عباس صفوي، كه قـــزوين پايتخت بود، اتفاق برجــستهاي عليه يهوديان رخ نداد. اما پس از انتقال پايتخت به اصفهان، مامورين اروپايي به بيدار كردن نفرت ضد يهود ادامه دادند و در نتيجه انزجار نسبت به يهود سراسر كشور و دربار را گرفت و كار و كسب آنان محدود گشت. محمود دانشور در صفحه 138 كتاب «ديدنيها و شنيدنيهاي ايران» از زيارتگاههايي در اصفهان ياد مي كند كه سابق از اماكن مقدس يهوديان بوده است و در دوران صفويه و پس از آن، به ويژه، در زمان سلطنت ايران بر باد ده ناصرالدين شاه و زعامت آقا نجفي در اصفهان رنگ امامزاده به خود گرفتهاند. «بابايي بن لطف كاشاني» كه از سرايندگان يهودي ايران است شعري در شرح آزار يهوديان اصفهان و مسلمان نمودن اجباري آنان در زمان شاه عباس دوم سروده است. يهوديان كه حدود دو هزار سال در اصفهان تمركز بيش از پيش رو به وخامت نهاد تا جايي كه آنان اغلب به كارهايي متوسل ميشدند كه مورد رغبت ديگر ايرانيان نبود. معذلك كار عده معدودي از آنها رونق داشت، مثلاً گروهي از راه طبابت يا طلافروشي به رفاه رسيدند ولي اكثراَ به خياطي، بافندگي، رنگرزي، پيلهوري، نوازندگي،... و دلالي آنتيك (عتيقه) رو آوردند. تاورنيه در همين زمينه مينويسد: عده يهوديان اصفهان زياد نيست و آن طور كه در انظار ذليل و مفلوك بر قلم رفته اند، نيستند، بلكه به اقتضاي طبيعت و عادت فطري در اغلب كارها دسيسهكاري ميكنند. اگر كسي بخواهد جواهر قيمتي بفروشد يا بخرد همين كه به آنها اظهار كند كافي است. يك گزارش ديگر از آن عصر، هم تاييدكننده گفته تاورنيه است و هم روشنگر اوضاع كليميان در دوره صفويه؛ آنجا كه تاريخنگار يهودي، دكتر حبيب لوي، مينويسد: هنگامي كه خنجر شاه گم شد چون يك يهودي آن را خريده بود[!؟] اعتمادالدوله تصميم به اخراج يهوديان از اصفهان گرفت. نزديك كوه كلاه قاضي زميني به آنها نشان داد كه نه آب داشت نه گياه، در جواب اعتراض يهوديان، آنها را به تخت پولاد راهنمايي كرد، در محله زرتشتيان نيز آنها را راه ندادند و در پاسخ بلاتكليفيشان، وزير به آنها گفت: «به جهنم برويد»، ناچار براي ادامه سكونت در اصفهان متوسل به ددن رشوه شدند.
در مجموع
ميتوان سلسله صفوي را دورهاي تاريك براي يهوديان اصفهان دانست كه در سرتاسر
آن تحت فشار بودند، به ويژه در زمان شاه عباس دوم
يهوديان اصفهان از سرنگوني صفويه تا سلطنت قاجاريه ظهور افاغنه براي ايرانيان بسيار ناخوشايند بود، از سويي همسايگان با تجاوز به خاك ايران بخشهايي از آن را اشغال كردند و از سوي ديگر مغول تبارهاي افغاني با كشتار، تجاوز و نابودي شهرها، درصدد زدودن و پنهان كردن عقده هاي فروخورده خويش برآمدند. اصفهان خاطرات تلخي از آن سالها در سينه دارد و يهوديان اصفهان در اين آشفتگي متحمل خسارات و فجايع اندوه باري شدند تا آن جا كه برخي از آنان به جلفا و نزد ارمنيان پناه بردند. به فرمان محمود افغان، اهالي شهر اصفهان به اين مراتب طبقه بندي شدند: 1) افغانها 2) درگزيني ها (ايرانيان سني) 3) ارامنه 4) ملتانيان (تجار هندي مقيم اصفهان) 5) زرتشتيان 6) يهوديان 7) ايرانيان شيعه. قيام نادر به اخراج افغانها منجر گرديد، نادرشاه با يهود مهربان بود و كاشان را به مركز بزرگي براي آنان تبديل نمود. او كه نسبت به يهوديان توجه مخصوصي داشت از آنها خواست «زبور داود» (تهيليم) را به فارسي ترجمه كنند و شخصي به نام «بابايي نوريئل اصفهاني» در 1740 م. اين كار را انجام داد. كريمخان زند مردي مهربان بود و به اقليتها سخت نميگرفت. يهود نيز در زمان پادشاهي وي آزادتر ميزيستند ولي لطفعليخان در اثر احساسات جواني يا به سبب نفرت از حاجي ابراهيم كه جدش يهودي بود، تجاوزاتي نسبت به يهوديان شيراز و اصفهان داشت و در تمام مدت هرج و مرج پس از فوت كريمخان زند تا استقرار كامل فتحعلي شاه قاجار در شهرهاي قم، قزوين، اردبيل، يزد، و اطراف اصفهان ستم عليه يهوديان ادامه داشت.
|
|