انجمن کلیمیان تهران
   

ده فرمان گزیده ی اشعار شاهین تورا

   

 

پیام لاله‌زاری

بهار 1402

 

 

 

 

شاهین تورا کتاب قدیمیشادروان پیام لاله‌زاری (1395-1351) از فعالان فرهنگی جامعه‌ی کلیمیان شیراز، در سال 1394 اقدام به نشر گزیده‌ی اشعار «شاهین تورا» در یک کانال تلگرامی نمود.
 از این شماره قصد داریم این گزیده‌ها را با استفاده از زحمات مهندس لاله‌زاری و کتاب «شاهین تورا، به کوشش دکتر منوچهر خوبان، نشر شرکت کتاب (لس‌آنجلس، امریکا)، 1378» منتشر کنیم.
 سردبیر
 
در خاطرم نیست که کِی و چگونه شاهین را شناختم ولی همین قدر می‌دانم که شیفته‌اش شدم و روزهای بسیاری را با او و اشعارش گذراندم. نزدیک به یک سال هر شبات پاراشای هفته (فصول قرائت هفتگی تورات) را با شاهین مرور می‌کردم. من می‌خواندم و پدرم گوش می‌سپرد. بعد از صبحانه‌ی شبات برای شنیدن شاهین بی‌تابی می‌کرد و چون شاهین شروع می‌شد آرام می‌گرفت و لبخند بر لب می‌آورد. پدر که رفت، شاهین هم در خانه‌ی ما تعطیل شد. حالا یک سال بعد از رفتن پدر «شاهین تورا» را باز کردم تا شعرهای نغز و زیبایش را به یاد پدر و برای آرامش روحش با همکیشانم به اشتراک بگذارم. شاهین تورا پل ارتباطی محکمی است میان ادبیات کتاب مقدس و ادبیات فارسی. ریسمانی است که یهودیت را با ایران و زبان فارسی پیوند می‌دهد. شاهین تورا را گویا در گذشته‌هایی دور در خانه ها می‌خواندند و لذت می‌بردند ولی الان را نمی‌دانم.
***
شاهین نخستین شاعر یهودی است که به فارسی شعر سروده است. شاهین را می توان از لحاظ قدمت، کیفیت و کمیت شعری سرآمد و رهگشای  شاعران یهود دانست. در بسیاری از نسخه‌های خطی، کاتبان او را مولانا شاهین شیرازی می‌نامند.
 موسی‌نامه (تورات، سفر خروج) نخستین اثر شاهین است که تدوین آن را در سال 698 هجری قمری آغاز کرده است. شاعر از حکایت‌ها و روایت‌های تلمودی و میدراشی در نظم موسی‌نامه استفاده نموده و این بر غنا و کیفیت کار او افزوده است. شاهین تسلط بی‌مانندی بر میدراش (تفاسیر تلمودی) و حتی روایت‌های اسلامی داشته است.

 

***

خطاب حق‌تعالی با موسی در باب ده احکام

خطاب آمد کلیما عشر آیات
که هست آن ابتدای اصل تورات
 
منم آن صانع پیدا و پنهان
منم پروردگار انس و حیوان
 
منم خلاق مخلوقات آفاق
منم دارنده‌ی افلاک و نُه طاق
 
منم چشم و چراغ ماه و خورشید
منم عفو گناه و بیم و امید
 
برآوردم شما را من به بیرون
ز مصر از بندگی پیش فرعون

دوم باید که هان گمره نباشید
   به وحدانیتم نیکو شناسید
 
به ماه و آفتاب چرخ سیار
نبندید دل به معبودان پرگار
 
به جز من قادر و فریادرس را
دگر سجده نباید برد کس را
 
منم واحد، یکی در بود و نابود
منم حی و قدیم و فرد و معبود
 
سوم بر نام من بیهوده سوگند
نشاید خورد ایا پیر خردمند
 
که تا بسیار گردید و برومند
ببینید از خود و فرزند فرزند
 
جهانتان جمله در فرمان درآید
ز من‌تان جملگی حاجت برآید
 
به گیتی در بگردیتان سرافراز
بود فرخنده‌تان انجام و آغاز
 
چهارم روز شنبه را گرامی
بود داشتن ورا در شادکامی
 
که در شش روز من این جمله عالم
به قدرت آفریدم شاد و خرم
 
به روز هفتمین آرام دادم
در شادی به عالم برگشادم
 
زن و فرزند، خدمتکار و حیوان
غلام و بنده و آزاد و مهمان
 
گذاریتان نباید بود در کار
بر ایشان گو چنین فرموده جبار
 
معظم روز شنبه، خاص خاص است
سپاس و حمد شنبه بی‌قیاس است
 
خطابی همچنین فرمود جبار
که مام و باب را عزت نگه دار

که تا بسیار در گیتی بمانید
به عز و ناز و دولت کام رانید
 
ز دولت هم نگردید سرنگون‌سار
بمانید هم به عالم قرن بسیار
 
به حضرت نیز روی اسپید باشید
به رخ تابنده چون خورشید باشید
 
ششم باید که خون کس مریزید
به یک دیگر نباید برستیزید
 
که هر کو خون بریزد، آخر کار
بگردد در قصاص آن گرفتار
 
بگردد رو سیه در روز محشر
وطن باشد ورا در نار و آذر
 
نشاید هان بدان آزُرد کس را
در این راه اندرون مور و مگس را
 
ندای هفتمین فرمود زنهار
که از نار زنا ای قوم دین دار
 
نگه دارید خود را تا توانید
هوایی زین نمط در دل مرانید
 
که زان سوزنده‌تر آتش نباشد
چو آن چیزی برم ناخوش نباشد
 
خطاب هشتمین با وی بفرمود
به مال کس نباید دیده بگشود
 
ز مال و نعمت و اجناس مردم
بپرهیزید از آنان همچو کژدم
 
که از دزدی بدتر کاری نباشد
از آن کار بدترین کاری نباشد
 
که ناگه بنگری از در در‌آید
به زر بازی کند از سر بر آید
 
نهم در راستی نامی برآرید
حساب گفتِ کج در دل میارید
 
گواهی در حق مردم به باطل
نشاید دادن ای خورشید کامل
 
کسی کو راست گوید، او بماند
بسا کامی در این گیتی براند
 
خلاف آن کو دهد بر کس گواهی
بگیرد روزگارش زو تباهی
 
دهُم بر کس حسد بردن نشاید
که حسود زودِ زود از پا در‌آید
 
به مال و عورت و اطفال کس چشم
میندازید تا ایام در خشم
 
نگردد با شما از ناگهانی
در او دیگر نیابیدان امانی
 
بپوشید از جهاز خلق دیده
ز اموال و کنیز و جاه و بنده
 
چو ده آیت بر او قادر فرو خواند
فرو در کار او حیران فرو ماند
 
وزان جانب ز دور استاده هارون
همه جان گشته از خود رفته بیرون
 
شراب وحدت حق نوش کرده
خطاب حق سراسر گوش کرده
 
زهر جانب روان از ابر دُربار
بر آمد ناگهانی بانگ شوفار[1]
 
همی غرید و می‌زد نعره هر دم
دل آن ابر تر از حکم اکرم
 
چراغ و مشعله زان ابر بسیار
پدید آمد بسی از حکم جبار
 
بنی یعقوبیان آن‌ها بدیدند
به گوش خویش یکسر چون شنیدند


[1]  شوفار: کرنایی از شاخ قوچ

 

 

تضرع کردن یهودا جهت بردن بنیامین و قبول کردن یعقوب (عالاو هشالم)
 

 

 


 



 

 

 

Back Up Next 

 

 

 

 

استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک مستقیم) بلامانع است.
.Using the materials of this site with mentioning the reference is free

این صفحه بطور هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق می‌کند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما اطلاع دهید