انجمن کلیمیان تهران
   

شادی آفرین مجالس - هوشنگ خالدار

   

 

الهام مودب

بهار 1402

‌  

الهام مودب

- سلام بابا
- سلام مبارک.
مبارک: بابا می‌خوام زن بگیرم.
مرشد: خب تو که می‌خوای زن بگیری، چی داری؟
مبارک: خونه دارم، سقف نداره،
ماشین دارم، چرخ نداره،
باغ دارم، درخت نداره،
همه‌چی دارم، فقط پول ندارم!
(نمونه‌ای از اجرای خیمه شب بازی‌)

خالدار هوشنگ خان

 

• از هوشنگ شیرازی (خالدار) بگویید.
پدرم هوشنگ شیرازی (خالدار) در 27 اردیبهشت 1320 در شیراز به‌دنیا آمد. به‌دلیل محل تولدش در شیراز به‌نام هوشنگ شیرازی شناخته شده است. پدرش باشی، متولد شیراز، نوازنده-ی چیره دست کمانچه و ویولن، در مجالس شادی شرکت می-کرد و او هم از 12 سالگی پدر را همراهی می‌کرد.
وی در 23 سالگی مادرم را که 13سال داشت در زیارتگاه سارح بت آشر (اصفهان) می‌بیند و با او ازدواج می‌کند و به تهران، محله‌ی عودلاجان، مهاجرت می‌کنند. از سال 1350 تا 1380 در مجالس عقد و عروسی، نامزدی، و... هم برای همکیشان و هم برای سایر هموطنان به همراه نوازنده-ها آهنگ می‌خواند و با تبحر تنبک می‌نواخت. او با مردم ارتباط خاصی برقرار می‌کرد، در حین اجرا شوخی می‌کرد و آنان را می‌خنداند. به تنهایی و بدون وسایل صوتی، با یک تنبک می-توانست یک مجلس 200 نفره را شاد کند. علاوه بر تهران در شهرهای دیگر از جمله بوشهر، ارگ بم، رفسنجان، یزد، اصفهان، شیراز و مشهد نیز برنامه داشت. الگوی او فردی بود به‌نام «شکر» از مطربان بنام و چیره‌دست شیراز. وی در سال 1352 منزلی در خیابان سیروس (مصطفی خمینی فعلی) خرید و شماره تلفن ثابتی داشت که با همان کار می‌کرد. به عبارت دیگر منزل و دفتر کار ایشان (بنگاه شادمانی) یکی بود.
هوشنگ شیرازی در کارنامه خود موارد زیر را دارد:
پیش از انقلاب:
اجرا در دربار در سال 1350 به‌همراه شازده خانم نباتی و نجات وردی - اجرا در کافه میامی (هتل سیمرغ فعلی) و باکارا و باربیکیو قبل از اجرای خوانندگان معروف – تهیه‌ی یک صفحه (موسیقی) با دو آهنگ به نام‌های «قرتو برم» و «زن و دندان» در سال 1350، همخوانی با نجات وردی و نوازندگی تنبک.
پس از انقلاب:
خیمه‌شب‌بازی از حدود سال 1370 تا 1390 در برنامه‌های شبکه‌ی برون مرزی سحر، بیمارستان شهدای تجریش، مهدهای کودک، شیرخوارگاه آمنه، مدارس کلیمیان و ... - نواختن طبل کوبه‌ای در مراسم عزاداری عاشورا - همکاری با داوود فتحعلی بیگی در شبکه‌ی روستا در سال 1370.
• چرا لقب ایشان "هوشنگ پلاستیک" بود؟
او در بازار کنار مغازه‌ی یوسف عدسیان (ملقب به دخیل، که در اختلافات همکاران بازاری یا زوج‌های همکیش پادر میانی می‌کرد) پلاستیک فروشی داشت. به‌دلیل این که چهره‌ی شناخته شده‌ای بود، از نام ایشان (هوشنگ شیرازی) توسط فرد (یا افراد) دیگر استفاده شد. از این رو پسوند پلاستیک را به نام خود اضافه کرد. در ضمن صنف پلاستیک نیز تازه شکل گرفته بود.
• خاطره‌ای درباره‌ی ایشان بفرمایید.
هرگاه برخی از نوازندگان گروه نمی‌توانستند در مراسمی شرکت کنند، پدرم راننده‌ی آژانس یا فردی را که هیچ تخصصی نداشت به‌جای نوازندگان می‌برد تا ظاهرا بنوازد. اما پدر خودش مراسم را به‌خوبی مدیریت می‌کرد و کسی متوجه عدم حضور نوازنده‌ی اصلی نمی‌شد.
دیگر این‌که وی فرزندانش را فقط به درس و تحصیل توصیه می‌کرد، به گونه‌ای که من مهندس شدم، برادرم (رامین) دکتر دندانپزشک و خواهرم (رزیتا) مهندس برق هستند.
• لباس‌های اجرا، هزینه‌ها و دستمزدها معمولا به چه صورت بود؟
لباس‌های محلی شیرازی و بختیاری را با رنگ‌های شاد معمولا از بنگاه‌های شادمانی کرایه می‌کردند و در مواردی هم مادرم می‌دوخت.
هزینه‌ی اجرا 200 ریال از سال 1342 بود تا 1000-500 ریال در اوایل انقلاب و 5،000،000 ریال برای 3 تا 4 همکار در سال 1390.
برای دستمزد افراد گروه نیز ابتدا هزینه‌ی کرایه تاکسی کسر می‌شد. یک سهم برای کسی بود که برنامه می-گرفت. جمعا 2 سهم برای کسی که هم برنامه می‌گرفت و هم اجرا داشت. مابقی دریافتی به‌طور مساوی بین افراد تقسیم می-شد. به کارآموزها هم چیزی تعلق نمی‌گرفت.


 

• همکارانشان چه کسانی بودند؟
دو همکار یهودی ثابت و مطرح او شازده خانم نباتی، نوازنده‌ی تار، و نجات وردی، نوازنده‌ی ویلون بودند که تا سال 1352 با پدر همکاری داشتند. سپس پدر از آنان جدا شد و با شخصی به‌نام کفتری، اهل شیراز، نوازنده‌ی یهودی و معروف تار و ویلون، تا زمان مهاجرت او در سال 1360 همکاری داشت. در سال‌های آخر فعالیت هنری که کارها کم شده بود شازده خانم نباتی مجددا با پدر همکاری می‌کرد.
شازده خانم نباتی، متولد تهران، نوه‌ی یحیی‌خان زرین پنجه بود که به عنوان نوازنده‌ی تار از 12سالگی به همراه پدرش در مجالس شرکت می‌کرد. او نوازنده‌ی چیره دستی بود و دو یا سه آهنگ محدود می‌خواند که همان حضار را مسحور می‌کرد (از جمله آهنگ «تار شکسته»). او تا 80 سالگی به کار خود ادامه داد.
نجات وردی نیز همکار دیگر پدرم بود که در خیابان سیروس روبروی بیمارستان دکتر سپیر یک بنگاه شادمانی به نام وردی داشت. شازده خانم نباتی و نجات وردی در فیلم هفت دخترون به کارگردانی پرویزکاردان نیز اجرا داشتند.
سایر همکاران هوشنگ شیرازی به این شرح بودند:
همکاران یهودی:
تار و ویلون: منوچهر شیرازی- تار: نجات بخشی - ویلون: عطا خانی بمونی - آکاردئون: ایرج - ضرب و تنبک: یعقوب دونل و هوشنگ فلفلی.
سایر همکاران:
ویلون: حسن حسینی‌زاده (حسن شمسی)، حیدری و شهنواز - ویلون و کمانچه: دلشاد، عمو قاسم شیرازی - آکاردئون: جعفری و رضا رحیمی - تار: ممد (محمد) تاری، اسماعیل‌زاده، اصغر ادیب‌زاده - ضرب: غلامعلی افشار، محمد حلوایی، حیدر یادگار، فرامرز جهان‌بخش، غلام گردن‌کج – قره‌نی: رحیمی - سنتور: جعفر تندرو، نظری، علی روشن، ورزنده، فریبرز و ضیایی (او علاوه بر نواختن سنتور و دایره زنگی، در داخل خیمه عروسک گردانی و الاغ سواری نیز می-کرد).
سیاه‌بازان: علی مصری، محمود ژیگول (ماتیکی)، علی سلیمانی، محسن، کاظم شیرین‌سخن (که روبروی سیاه بازان بازی می‌کرد و سیاه نمی‌شد).
شعبده‌بازی: زنکو، گالا گالا، ژاسپیر.
عکاس و فیلم‌بردار: لئون رفوآ.

 

• منظور از الاغ سواری چه بود؟
یک ماکت الاغ بود که خواننده با خواندن این آهنگ در جمع کودکان می‌رفت و آنان با ماکت الاغ بازی می‌کردند و عکس می‌گرفتند:
آهای خانم، آهای آقا، الاغ سوارم. پول می‌گیرم. راه می‌برم، الاغ سوارم من. الاغ من پیره، پیره. ترمز نمی‌گیره، گیره، گیره. ...
• آهنگ محلی شیرازی را که پدرمی خواندند به‌یاد دارید؟
بعد از صد سال اگر از سر قبروم گذری، وای جونوم وای دلبر
کفنوم چاک دهوم، زندگی از سر گیروم، وای جونوم وای دلبر
دلُم آسیت پر میزنه، به هر دری در میزنه، به هر سری سر میزنه، جونوم جونوم جونوم
خدا مهربونه، یار عاشقونه، خودش خوب میدونه، وای وای وای.
• به بنگاه‌های شادمانی اشاره می‌کنید؟
بنگاه‌های شادمانی مغازه‌های کوچکی در خیابان گمرک یا سه‌راه سیروس بودند. هم وسایل موسیقی می‌فروختند و هم برای اجراهای مراسم مختلف نوازنده و خواننده و... می-فرستادند. از آن میان می‌توان به دلشاد، مهناز، ترانه، نیک-نام و موزیک بهنام، حجازی و نجاتی اشاره کرد.
• ورود موسیقی پاپ چه تاثیری بر کار پدر داشت؟
در نهایت به کم شدن کار منجر شد. در برخی مهمانی‌ها در کنار موسیقی پاپ، مردم گروه‌های موسیقی سنتی را برای اجرا در گوشه‌ای از حیاط دعوت می‌کردند.
• در مورد ورود ایشان به دنیای خیمه‌ شب‌بازی توضیح می‌دهید؟
در پی کم شدن کار، پدر به خیمه‌شب‌بازی رو آورد. پس از انقلاب فعالیت او گسترش یافت. او هم به‌عنوان مرشد پای خیمه بود و هم در داخل خیمه عروسک‌گردانی می‌کرد و با استقبال خوب کودکان روبرو شد. پدر خیمه و عروسک‌ها را از علی بیرجندی خرید. عروسک‌ها همه چوبی بود و هنوز آنها را داریم و قدمت آنها تقریبا به 100 سال می‌رسد. او به مرور عروسک‌های زیبا را می‌خرید و به مجموعه‌اش اضافه می‌کرد. او خودش برای آنها لباس می‌دوخت. خیمه‌شب‌بازی بر مبنای بازی و گفتگوی مرشد با عروسکی به نام مبارک بود. یکی از داستان‌ها، داستان پادشاه سلیم خان بود. اول سربازها به احترام می‌آمدند. پهلوان میل می‌انداخت و مبارک آن‌را می‌گرفت و بین آنان دعوا می‌افتاد و مرشد دخالت می‌کرد. برای صحبت به‌جای مبارک، عروسک‌گردان سوت در دهان می‌گذاشت. مرشد صحبت‌های مبارک را که با سوت گفته می‌شد تکرار می‌کرد. گفتگو و بازی مبارک با مرشدی که تنبک می‌زد بچه-ها را می‌خنداند. از استادان خیمه‌شب‌بازی علاوه بر پدرم، می-توانم به این‌ها اشاره کنم: احمد خیمه‌ای، رضا خیمه‌ای، غلام خدر، علی بیرجندی.
• کار ایشان چه مشکلاتی داشت؟
پدر مسائل را مشکل نمی‌دید و راه حل پیدا می-کرد. معمولا پنجشنبه‌ها فشار کار زیاد بود و گاه همزمان برای اجرا در چند مراسم مختلف از ساعت 4 بعدازظهر تا نیمه‌شب دعوت داشت. همه انتظار داشتند که در مراسم آنان شرکت کند. تا آنجا که می‌توانست خود بر اساس زمان‌بندی محدود در برخی مراسم شرکت می‌کرد و برای برخی مراسم دیگر، دوستانش را می‌فرستاد که مردم دلخور می‌شدند. با این‌حال مردم اجرای همکارش غلام گردن‌کج را می‌پذیرفتند.
آن زمان‌ها خیلی‌ها تلفن ثابت نداشتند. به همین دلیل من 2 روز قبل برای دعوت حسن حسین‌زاده برای اجرا به منزل او در فلکه‌ی چهارم تهران پارس می‌رفتم. بعضی‌ها هم تلفن ثابت مغازه‌های محل را می‌دادند تا از طریق آنان اطلاع رسانی شود.
در سال‌های جنگ محدویت‌هایی برای اجرا بود. چند بار او را در مجالس بازداشت کردند و به اداره‌ی اماکن بردند. پدر به آنان یادآوری می‌کرد که از این راه امرار معاش می‌کند. به او سخت نمی‌گرفتند، هیچگاه سازش را مصادره و جریمه‌اش نکردند.
او یک بار در سال 1365 برای ساعت 11 بلیط هواپیما برای اجرا در مشهد داشت. ساعت 10 از اماکن آزاد شد و به سمت فرودگاه راه افتاد. خوشبختانه به موقع به پرواز و اجرا رسید.
• همسرشان در زندگی حرفه‌ای ایشان چه نقشی داشتند؟
مادرم مرحومه پروانه خاکشور، در برنامه‌ریزی‌های کاری‌اش همکاری می‌کرد و دستیار وفادار او و به نوعی مدیر برنامه‌اش بود. او چون پرستاری مهربان در 7 سال دوران بستری در منزل تا لحظه‌ی مرگ در کنارش بود.
• و سخن آخر:
فیلم مطرب (به کارگردانی مصطفی کیایی، ۱۳۹۸) به نوعی بخشی از زندگی پدرم را به‌یادم آورد. در سال‌های پایانی زندگی پدر در دوران بستری در منزل، از طرف مجله‌ی همشهری ماه با او مصاحبه کردند. عکس او به همان وضعیت بر روی جلد مجله چاپ شد و اشاره شد که شادی-آفرینان دیروز مجالس، امروز فراموش شده‌اند.
هوشنگ شیرازی در سال 1397 پس از تحمل 8 سال پارکینسون بر اثر ایست قلبی درگذشت.
شعر زیر که همیشه در ابتدای مجالس می‌خواند بر مرازش نقش بسته است:
گدایان بهرِ روزی طفلِ خود را کور می‌خواهند
طبیبان جملگی مخلوق را رنجور می خواهند
گمانم مرده شویان راضی‌اند بر مردنِ مردم
بنازم مطربان، کاین خلق را مسرور می‌خواهند! 
 


 

 

‌ 

‌  


 



 

 

 

Up Next 

 

 

 

 

استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک مستقیم) بلامانع است.
.Using the materials of this site with mentioning the reference is free

این صفحه بطور هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق می‌کند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما اطلاع دهید