انجمن کلیمیان تهران
   

بيدار شو كه خدا همين نزديكي‌هاست....

   


نشریه پرواز-
اردیبهشت 138
8



اشکگونه‌هايش پر از اشك بود، گريه كردن براي او يك وظيفه‌ي روزانه تلقي مي‌شد، چند سالي مي‌شد كه با خنده قهر كرده بود ولي هنوز خوش بين بود و اميدوار... اميد به فردايي ديگر.
شايد در انتظار يك خنده بود، يك اتفاق نو، حادثه‌اي كه برايش پايان غم باشد، تولدي دوباره اما چگونه ممكن است؟ گفتم شايد اين گريه‌ها از سر شوق باشد اما نه! هميشه به دنبال شور و شوق و خنده پديدار مي‌شود در حالي كه او سال‌ها نخنديده بود.
براي چه اميد داشت؟ از او پرسيدم و با نگاهش جوابم را گرفتم. خيرگي چشمانش از انتظاري كهنه خبر مي‌داد.
نمي‌خواست خلوت تنهايي‌اش را با سوال‌هاي تكراري بشكند.
اشك گوشه‌ي چشمش حلقه زده بود، عينكش را برداشت، سعي مي‌كرد خودش را كنترل كند اما...
گونه‌هاي پرچين و چروكش از سرازير شدن اشك‌هايش سرزير.
تصميم گرفتم راحتش بگذارم كه در آخرين لحظه با جمله‌اي كوتاه به سكوتش پايان داد:
عاشق اميدوار است، من نيز عاشقم
اوج احساس عاشق انتظار اوست در اوج انتظار اميدوارم
و اميدوارم به وصال
تو نيز اميدوار باش كه خداوند در همين نزديكي‌هاست.



 

 

 

Up Next 

 

 

 

 

استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک مستقیم) بلامانع است.
.Using the materials of this site with mentioning the reference is free

این صفحه بطور هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق می‌کند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما اطلاع دهید