انجمن کلیمیان تهران
   

بین رگهای خشکیده ی تهران

   

 


نشریه پرواز آذر 95 شماره 45
نیما نفاس
 


رنگش پرید
کبود و سیاه
خشکِ خشک
تهران را به دوش می کشم
وقتی اولین تیشه را آخرین باغبان زد
وقتی آخرین چراغ با سنگ ریزه ای شکست
وقتی دیگر ستاره‌ای در آسمان نماند
وقتی که سپیدی برف هم سیاه شد
می سپارمش به خاک سرد
به سردی راستی
به بی روحی دوستی
به سنگینی خاطره
می برمش بالای قله ی قاف
آن جایی که هنوز خورشید هست
چند قطره امید
شاید جوانه‌ای زد
درختی شد برای سیمرغ

روی آن درخت فقط یک خراش می گذارم
به عمق یک بوسه
به طول یک عمر
یادگاری باشد
تا ببینند که از بی مهری
می توان شهری را کُشت
می توان با قطره ای خوش رویی
خانه ای ساخت برای سیمرغ
می توان در آخر راه نشست
دوستی را رج زد
سفرت پایان داشت.
 

 

 

 


 



 

 

 

Back Up Next 

 

 

 

 

استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک مستقیم) بلامانع است.
.Using the materials of this site with mentioning the reference is free

این صفحه بطور هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق می‌کند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما اطلاع دهید