انجمن کلیمیان تهران
   

بیوگرافی هارون یشایایی

   

 

نشریه پرواز شماره 50 مرداد 1397

مرجان یشایایی
متن زیر بیوگرافی هارون یشایایی است که در مراسم شب هارون یشایایی توسط دختر ایشان -مرجان یشایایی- قرائت شد.
شب هارون یشایایی
پدرم، هارون یشایایی، که بسیاری او را به نام خودمانی پرویز خان و یهودیان با نام عبری یشعیا می‌شناسندش، سوم شهریور 1314 در یک خانواده پر اولاد یهودی در بخش یهودی‌نشین محله‌ی عودلاجان خیابان سیروس، به نام سرچال متولد شد. پدرش که قصاب بود، چند ماهی پس از به دنیا آمدن او براثر ابتلا به زخم کزاز در قصاب خانه در 45 سالگی فوت کرد و همسر و 9 فرزندش را تنها گذاشت. مادر خانواده و برادر بزرگ‌تر که آن موقع 12 سال داشت، کمر همت بستند تا با کار و کوشش زندگی آبرومندانه‌ای را برای خانواده رقم بزنند و به تأیید دوستان و اقوام به ‌خوبی از عهده‌ی این کار بر‌آمدند. پسرها هر یک به دنبال کاسبی و دخترها به خانه بخت رفتند. هارون، کوچک‌ترین فرزند خانواده، هر چند از سال‌های کودکی برای امرارمعاش سخت کار می‌کرد، تصمیم گرفت به راه سایر برادران نرود و زندگی متفاوتی در پیش بگیرد.
او تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه‌ی اتحاد پایین، واقع در محله ی عودلاجان و دوران متوسطه و دبیرستان را در مجتمع مدارس آلیانس یا اتحاد گذراند. دوران نوجوانی وی دورانی پر تب‌وتاب در تاریخ کشورمان و مقارن با ملی شدن صنعت نفت بین سال‌های 1329 تا 1332 بود و وی که همواره سخت پایبند هویت یهودی خود بود و تا امروز نیز هست، در نقش مبارزی یهودی همراه سایر دوستانش در دبیرستان اتحاد در مبارزه با گروه‌های فاشیستی سومکا و پان‌ایرانیست‌ها که آموزه‌هایی ملهم از آلمان هیتلری داشتند، مشارکت کرد و در سراسر زندگی با هدف ارتقای استقلال، آزادی و سربلندی ایران عزیز، این روش مبارزاتی را سرلوحه فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی خود قرار داد.
در سال 1333، پس از آزادی از زندان چند ماهی را همراه صمیمی‌ترین دوست و همراه و هم‌زندان خود، بیژن جزنی، سخت درس خواندند و در همان سال، هر دو در رشته‌ی فلسفه‌ی دانشگاه تهران قبول شدند. پدرم در نقل آن دوران می‌گوید که خانه‌مان آن قدر شلوغ و پرجمعیت بود که ناچار شدم چند ماه باقی مانده تا کنکور را همراه بیژن در پارک شهر بگذرانم و هر روز یک نفر از خانه برایم غذا می‌آورد. در سال 1334، همراه بیژن موسسه‌ی تجارتی پرسپولیس را راه انداختند و به کار در زمینه‌ی سینما و ساختن اسلاید و فیلم های تبلیغاتی و تجارتی مشغول شدند و در این راه با دوستان دیگری که هرکدام نام درخشانی در فرهنگ ایران به‌حساب می‌آیند، همکاری کردند. افرادی مانند عباس کیارستمی، علی‌اکبر صادقی و دیگران. آن موقع، کارهای تجارتی تازه در ایران پا گرفته بود. بر اثر تلاش دو شریک، کار شرکت رونق گرفت و سازمان کوچک پرسپولیس به موسسه‌ی بزرگ تبلی‌فیلم تبدیل شد.
در جریان مبارزات دانشگاه تهران در سال1341، به همراه جمعی دیگر از دانشجویان مبارز یهودی، سازمان دانشجویان یهود ایران را بنیاد گذاشت که این سازمان خوشبختانه تا امروز به حیات خود ادامه داده و از فعال‌ترین نهادهای جامعه‌ی یهودی ایران است. در سال 1343، پدرم همراه همیشگی زندگی‌اش را در سازمان پیدا کرد و با مادرم، فریده پوراتیان، که آن موقع دانشجوی مددکاری بود، ازدواج کرد. از روز ورود به زندگی پر افت‌وخیز پدرم، مادرم که خود در سمت مددکار همواره در محروم‌ترین نقاط تهران در رفت‌وآمد بود و بعد از انقلاب 20 سال به‌طور افتخاری مسئولیت بخش مددکاری بیمارستان سپیر را بر عهده گرفت، شد سنگ زیرین آسیای خانواده‌ی ما و همواره او بوده که بی هیچ ادعایی در طوفان حوادث قبل و بعد از انقلاب و در دستگیری‌ها و غیبت‌های پدرم از خانه و دل‌نگرانی‌های همیشگی ما برای امنیت او، سکان آرامش من و برادرم و مادربزرگی که سال‌ها با ما زندگی کرد را در دست داشت.
در سال 1346، با دستگیری بیژن جزنی که مدیرعامل شرکت بود، ساواک تبلی‌فیلم را تعطیل کرد، تا چند ماه بعد که به شکلی دیگر، فعالیت شرکت بدون حضور جزنی از سر گرفته شد. پدر هیچ گاه از فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی و حمایت از خانواده‌های زندانیان سیاسی دست نکشید و در جریان انقلاب نیز باز هم در قامت مبارزی یهودی مجدانه با نهادهای انقلابی همکاری فعال داشت و چهره‌ای کاملاً فعال و شناخته‌شده بود. همو بود که چند هفته‌ای پس از پیروزی انقلاب، در فضایی بسیار متشنج و ناآرام، از رابطه‌ی سالیان دیرین زندان و مبارزات خود با انقلابیون مسلمان به‌خصوص مرحوم آیت‌الله طالقانی استفاده کرد و ترتیب ملاقات رهبران جامعه‌ی یهودی ایران با امام خمینی، رهبر انقلاب، را داد که در خاورمیانه پر کشاکش آن روز و امروز، نقشی تردیدناپذیر در ادامه ی حیات ایمن جامعه‌ی یهودی ایران و ارائه ی الگویی از زندگی مسالمت‌آمیز پیروان ادیان الهی در کنار یکدیگر ایفا کرد و سپس با سخنرانی در پیش از خطبه‌های نماز جمعه‌ی تهران در روز قدس 1363 بر حق حیات عزت مندانه‌ی یهودیان در میهن آبا و اجدادی‌شان پای فشرد. وی پس از انقلاب و در فضای آزاد آن سال‌ها، پایه‌گذار جامعه‌ی روشنفکران یهودی ایران بود و اطلاعیه‌ی این جامعه در دفاع از حقوق مردم فلسطین که با استقبال فراوان روشنفکران یهودی سراسر جهان و نیز مسئولان فلسطینی روبه‌رو شد را می‌توان از اولین موضع‌گیری‌های صریح روشنفکری یهودی در دفاع از مردم مظلوم فلسطین و محکوم کردن زیاده‌خواهی‌های دولت اسرائیل در پایمال کردن حق این مردم و تجاوز سرزمینی به آنان دانست. ارگان رسمی جامعه‌ی روشنفکران یهودی به نام تموز، از تیرماه سال 1358 تا 12 سال به سردبیری هارون یشایایی منتشر شد و هنوز از اسناد معتبر در تاریخ آن روز جامعه‌ی یهودی به شمار می‌رود.
پدرم علاوه بر حضور در فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی با سایر هم‌وطنان، در مدیریت جامعه‌ی کوچک یهودی ایران حضوری بسیار پررنگ داشت و از سال 1356 تا مدت 31 سال و در بحرانی‌ترین دوران تاریخی کشور ما عهده‌دار ریاست هیئت‌مدیره‌ی بیمارستان دکتر سپیر، بیمارستان خیریه‌ی کلیمیان در خیابان سیروس بود که در راه احیای آن سخت کوشید و به کمک سایر دوستان و یهودیان ایرانی داخل و خارج از کشور برای ماندگاری بیمارستان و خدمت به هم‌وطنان از هیچ تلاشی فروگذار نکرد. هم زمان به مدت 14 سال سمت رئیس هیئت‌مدیره ی انجمن کلیمیان تهران را نیز بر عهده داشت که به گواهی قاطبه ی یهودیان ایرانی یکی از موفق‌ترین و پرافتخارترین دوره‌های انجمن‌های کلیمیان تهران بوده است.
از اوایل سال 1357، ساخت فیلم‌های مستند و کوتاه در شرکت تبلی‌فیلم که این بار با نام پخشیران فعالیت می‌کرد، متوقف شد و مدتی بعد از وقوع انقلاب، در سال 1358 شرکت فعالیت خود را به‌صورت تولید فیلم‌های سینمایی از سر گرفت که از آن هنگام تا امروز فیلم‌های این شرکت جوایز زیادی در داخل و خارج از کشور را از آن خود کرده است. اولین فیلم سینمایی با نام جایزه با کارگردانی علیرضا داوودنژاد، و پس ‌از آن، فیلم‌های اجاره‌نشین‌ها با کارگردانی داریوش مهرجویی که هنوز عنوان یکی از پربیننده‌ترین فیلم تاریخ سینمای ایران را داراست، ناخدا خورشید و ای ایران با کارگردانی ناصر تقوایی که اولی برنده ی پلنگ طلایی جشنواره‌ی لوکارنو شد، در مسیر تندباد در سال 1367 با کارگردانی مسعود جعفری جوزانی که سیمرغ بهترین فیلم هفتمین جشنواره‌ی فیلم فجر را برد و کیمیا که بهترین فیلم دفاع مقدس از دیدگاه منتقدان دانسته شده، از جمله کارنامه ی پر افتخار شرکت پخشیران است. وی در سال ۱۳۸۷ در بیست و هشتمین جشنواره‌ی فیلم فجر از سوی وزارت ارشاد به‌عنوان بهترین تهیه‌کننده ی فیلم‌های سینمایی بعد از انقلاب شناخته شد و آخرین فعالیت او تا این لحظه، ریاست نوزدهمین جشن خانه‌ی سینما بوده است. شرکت پخشیران هم‌اکنون با ساخت فیلم‌های مستند و زیست‌محیطی به کارگردانی برادرم، کیارش، به فعالیت خود ادامه می‌دهد.
و اما در سال 1386 همراه با بلند شدن هنگامه ی افسانه دانستن هولوکاست، هارون یشایایی، رئیس وقت هیئت‌مدیره‌ی انجمن کلیمیان در ملاقاتی حضوری با محمود احمدی‌نژاد -رئیس‌جمهور- نامه‌ای با امضای شخصی و با عنوان »آقای رئیس‌جمهور! هولوکاست افسانه نیست« را به دست وی داد که پس از انتشار شهرت جهانی پیدا کرد و از طرف مرکز بایگانی اسناد هولوکاست در دانشگاه ییل آمریکا، تنها سند رسمی درباره‌ی هولوکاست از ایران اعلام شد. متعاقب نوشتن نامه، هارون یشایایی پس از نزدیک به 5 دهه مدیریت ارگان هایی مانند بیمارستان دکتر سپیر، انجمن کلیمیان تهران، سازمان دانشجویان یهود ایران، سازمان فارغ‌التحصیلان یهود ایران، جامعه‌ی روشنفکران یهودی ایران و مدیر مسئولی نشریه‌ی افق بینا، ارگان رسمی انجمن، مجبور به استعفا از کلیه‌ی مناصب خود شد. استعفای وی پس از انتشار نامه در اغلب نشریات یهودی معتبر دنیا به تیتر یک آمد و به ‌این ‌ترتیب عمر چندین دهه مدیریت رسمی وی در جامعه‌ی یهودیان ایران با نهایت عزت مندی به پایان رسید.
 

 



 

 

 

Back Up Next 

 

 

 

 

استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک مستقیم) بلامانع است.
.Using the materials of this site with mentioning the reference is free

این صفحه بطور هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق می‌کند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما اطلاع دهید