انجمن کلیمیان تهران
   

ترس از تغییر؛ فرار از مواجهه

   

 

لیورا سعید
کارشناس ارشد روانشناسی
تابستان 1396

  • - این هفته کلاس ورزش شروع میشه. من ثبت‌نام کردم، خواستم به تو هم بگم که مدت‌هاست منتظرش بودی.
    - آه چه خوب، ببینم چی میشه. می دونی که من چقدر گرفتارم.‌
  • ‌- برای کاهش ریزش موهات چه کار کردی؟
    - دکتری که پیدا کردم مسیرش به من دوره، نمی‌دونم چه کار کنم.‌
  • ‌- قرار شد برای پسرت وقت بذاری و اوقاتی رو به او اختصاص بدی.
    - آره یادم نرفته، پروژه‌ی کاریم که تموم شد، از هفته‌ی آینده.‌
  • ‌- سرای محله کارگاه مدیریت استرس گذاشته، بهت توصیه می‌کنم شرکت کنی.
    - بابا مگه چی می‌خوان بگن که ما بلد نیستیم؛ انقدر که کلاس برگزار می‌کنن چرا جامعه تغییری نکرده؟‌
  • ‌- دوست داری با ما به برنامه پیاده‌روی هر روز بیای؟
    - آره... اما دخترم رو چه کار کنم که از دانشگاه برمی‌گرده، مسئولیت‌های من خیلی زیادن.‌
  • ‌- تو به خاطر مشکلی که با همسرت داری بهتره به مشاور مراجعه کنی.
    - آخه همسرم که همراهی نمی‌کنه، چه فایده من به تنهایی برم؟‌



 

مواجه با تغییرآره.... اما، فعلا نه....، تا ببینم چه میشه، آخه می‌دونی....، چه فایده....، عبارات آشنایی هستند که توسط ما و دیگران به کار گرفته می‌شوند تا اقدامی که هشیارانه و منطقی باید انجام شود اما ناخودآگاه با تمام قوا مقاومت می‌کند تا انجام نشود، انجام ندهیم. این ترفندها یا جواب‌های به ظاهر ساده و پیش پا افتاده، روش‌های مقابله‌ای برخی از افراد با مسئله‌ها و مشکلات زندگی‌شان است.
فرار، یکی از شیوه‌های متداول و
سنگ‌اندازی‌های معمول خود انسان در راه تغییر و رشد در زندگی است. بسیاری از افراد به محض این که می‌خواهند از شر مسائل خود خلاص شوند، فرار را بر ماندن و تلاش کردن ترجیح می-دهند. علت فرار قابل درک است؛ چون اگر فرار نکنید
به این معناست که خودتان را دستی دستی در معرض اضطراب و درد شدید قرار داده‌اید. فرار یا اجتناب، یک سبک مقابله‌ای است و غلبه بر آن، نیاز به انگیزه دارد. باید در ادامه ی زندگی‌تان با انتخاب رو به رو شوید: ادامه ی فرار یا رهایی از مشکل.
ورزش، مطالعه‌ی کتاب، رسیدگی به مسائل جسمی و... همه به جای خود، مسائل مهم زندگی هستند اما تاکید بیشتر نگارنده روی مسائل در حوزه‌ی روان است. به ظاهر پشت سر گذاشتن یا به اصطلاح پشت گوش انداختن مسئله، به معنای حمل آن در عمیق‌ترین جای روان یا همان ناخودآگاه است. چرا که اگر مسائل را حل نکنیم، حمل می‌کنیم! اجتناب، راحت‌ترین و کم دردسرترین راه برخورد با مسئله است؛ راه آشنا و همواری که بدون نیاز به فکر، هزینه، زمان، انرژی، تماس و.... می توان آن را پشت سر گذاشت.
زن و شوهری که پس از ازدواج، ارتباط درست، مذاکره، گفتگو، مدیریت خشم و چگونگی برخورد با احساسات گوناگون خود و طرف مقابل را نیاموخته‌اند، کودکانی در قالب بزرگسال هستند که می‌خواهند همان روش‌های امن قدیمی را که در خانه‌ی پدری رفتار می‌کردند یا با آنان رفتار می‌شد به کار بگیرند.
مردی که به جای حل کردن تعارضات خود با همسرش، قهر کرده، از خانه بیرون می‌رود و یا به مشروب پناه می‌برد، از روش فرار و ترس از مواجهه با مسئله استفاده می‌کند.
زنی که برای کاهش خشم ناشی از کشمکش-های زناشویی، اوقات خود را در خرید کردن‌های بی‌مورد و یا پرسه زدن در شبکه‌های اجتماعی سپری می‌کند، مسئله‌های زیادی دارد اما ترجیح می‌دهد سراغ آن‌ها نرود و با آن‌ها رو به رو نشود.
خانواده‌هایی که دختر یا پسرشان در زندگی مشترک خود به مشکل برخورده‌اند و از روش‌های صحیح حل اختلاف چیزی نمی‌دانند، مشورت‌های ناکارآمد و غیر تخصصی به آنها داده، راه حل را در جدا زندگی کردن آن دو می‌دانند، از شیوه‌ی فرار یا پاک کردن صورت مسئله استفاده می‌کنند.
فرار به عنوان یکی از رفتارهای مقابله‌ای، به باورهای عمیق و ساختارهای زیربنایی روان که در دوران کودکی درباره خود، دیگران و جهان اطراف در ذهن‌مان شکل گرفته‌اند ارتباط دارد که در اصطلاح به «طرحواره‌ها» یا «تله‌های زندگی» معروفند. به عنوان مثال، اگر در «تله‌ی نقص/ شرم» افتاده باشید، ممکن است از تمام روابط صمیمی کناره‌گیری کنید و به هیچ کس اجازه ندهید با شما صمیمی شود. اگر در دام «تله‌ی شکست» افتاده باشید ممکن است از پذیرش کار جدید، انجام تکالیف تحصیلی و ارتقای شغلی دوری کنید. اگر «تله‌ی وابستگی» دست و پای شما را بسته باشد از پذیرش هر شرایطی که شما را به سمت استقلال طلبی سوق می‌دهد اجتناب می‌کنید. زمانی که تله‌ی زندگی فعال شود، عواطف منفی مثل غم، شرمساری، اضطراب و خشم بر شما غلبه می‌کند. با پناه بردن به فرار، از درد ناشی از این هیجان‌ها می‌گریزید. از آنجا که رو به رو شدن با مشکلات، سخت شما را آشفته می‌کند بنابراین اصلا دوست ندارید با واقعیت‌های تلخ و گزنده رو به رو شوید.
گذر از کودکی و بالغ شدن، ترسناک و دردآور است؛ زخمی شدن دست و بال در مسیر، اجتناب ناپذیر است اما اگر پا به مرحله ی اول بگذارید، رشد سریع‌تر از آن چه فکرش را بکنید اتفاق می افتد. مسیرهای زیادی وجود دارند که شما را به مقصد - تغییر و تحول - برسانند اما مهم‌ترین و درست‌ترین مسیر، خارج شدن از منطقه‌ی امن زندگی‌تان است؛ جایی که حسابی جا خوش کرده و به آن عادت کرده‌اید.
تغییر، زمان می‌خواهد؛ انرژی می‌طلبد؛ هزینه بر می‌دارد. کودک نوپایی که می‌خواهد محیط را کشف و تجربه کند باید دامن مادر را ترک کند و روی پاهای خودش راه برود. دانش‌آموز کلاس اول که می‌خواهد خواندن و نوشتن بیاموزد، باید خانه و مادر خود را ترک کند و پا به مدرسه بگذارد. جوانی که خواهان مستقل شدن است باید خانه‌ی پدری را رها کرده و به دنبال زندگی جدید برای خود باشد. راه استقلال و خودمختاری، ترک امنیت است.
اگر فکر می‌کنید تغییر باید به گونه‌ای باشد که در آن، آسیب نبینید سخت در اشتباهید. غیرممکن است وارد رابطه‌ای بشوید و بدون چالش باشد، غیرممکن است دود رابطه به چشمتان نرود؛ اما ماندن و تغییر نکردن، در انزوا بودن و رابطه برقرار نکردن، آسیب بیشتری دارد. افرادی که به جای آموختن چیزهای جدید، بر اطلاعات و دانش خود پافشاری می کنند، رشد که نمی‌کنند هیچ، بر توهمات خود اضافه می‌کنند. کسانی که به جای گفتگو و مذاکره با دیگری، حفظ موضع می‌کنند و در سایه راه می-روند تا از تیر رابطه و چالش‌های آن مصون بمانند، به گفتگوهای ذهنی با خود می‌افزایند و «خود» را بزرگتر می‌کنند. این‌ها آسیب بیشتری می‌بینند. شکست خوردن در راه تغییر، بیش از شکست نخوردن در سکون، می‌تواند راه گشا و آموزنده باشد.
اما فرار همیشه راه حل خوبی نیست؛ مشکل فرار این است که هیچ گاه راز و رمز غلبه بر تله‌ی زندگی را نخواهیم آموخت. به دلیل این که با واقعیت رو به رو نمی‌شویم معنایش این نیست که واقعیت دست از سر ما بر می‌دارد. ما نمی‌توانیم مشکلات را تغییر بدهیم چون هیچ گاه گردن خود را خم نکرده و به وجود مشکلات اذعان نکردیم. وقتی دست به فرار می‌زنیم عملا سر خودمان کلاه می‌گذاریم. اگر چه خواهان زندگی بی دردسر و راحت هستیم، عملا شانس خود را برای تغییر مسائل رنج‌آور از دست داده‌ایم. در پیش گرفتن راه فرار به بهای از دست دادن زندگی هیجانی‌مان تمام می‌شود. احساس از زندگی‌مان رخت برخواهد بست. مثل موجودی متحرک راه می‌رویم بدون این که لذت و درد واقعی را تجربه کنیم. مهم‌ترین راه غلبه بر تله‌های زندگی، آگاه شدن به آن تله‌ها و آموختن مهارت‌هایی برای خنثی کردن آنها در زندگی شخصی و روابط بین فردی است که این آگاهی و توانایی می‌تواند به کمک کلاس‌ها، کارگاه‌های آموزشی و گرفتن راهکارهای تخصصی میسر گردد.
کسانی هستند که فکر می‌کنند اگر در کلاس آموزشی مربوط به زندگی بهتر یا بهبود کیفیت ارتباط با همسر شرکت کنند یا از کمک حرفه‌ای متخصصین بهره بگیرند، دیگران پشت سرشان حرف زده، قضاوت‌شان می‌کنند. اینان هنوز به نقش آموزش و آگاهی در بهبود کیفیت روابط بین فردی پی نبرده، همچنان در تله ای از باورها و عقاید نسل‌های قدیمی گرفتارند. ضعف فرهنگی در چنین جامعه‌ای سبب می‌شود این افکار و نگرش‌های غیر سازنده شیوع پیدا کرده و به نسل کودک و نوجوان و نسل‌های بعدی ما نیز انتقال یابد. تک تک‌مان مسئول تغییر و رشد خود و جامعه هستیم.
منبع :
یانگ، جفری؛ کلوسکو ژانت (1396). زندگی خود را دوباره بیافرینید. ترجمه‌ی دکتر حسن حمید پور؛ الناز پیرمرادی؛ ناهید گلی‌زاده. تهران: کتاب ارجمند.
 



 

 

 

Back Up Next 

 

 

 

 

استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک مستقیم) بلامانع است.
.Using the materials of this site with mentioning the reference is free

این صفحه بطور هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق می‌کند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما اطلاع دهید