شرگان انورزاده
فعال اجتماعی
بهار 97
شرگان
انورزاده
فعال اجتماعی
روزهایی هست که شاد و خندان نیستی، دلت می گیرد، که میزان نیستی، که از خودت راضی
نیستی، خودت را شماتت می کنی، بیشمار، که «چرا این حرف را گفتم؟» «چرا این کار را
کردم؟» «چرا این حرف را نگفتم؟» و «چرا این کار را نکردم؟»
کلاً انگار روزهایی هست که با خودمان در جنگیم. صلحی با خودمان در بین نیست، اصلاً
انگار از دنده ی چپ بلند شده ایم. با خودمان و زمین و زمان در جنگیم، اما با
خودمان، بیشتر از همه ... و سیل «چراها» نثار خودمان.
«چرا امروز کارم جور نشد؟»، «چرا دوستم این حرف را به من گفت؟»، «چرا دیر سر کارم
رسیدم؟»، «چرا به خوبی از خودم دفاع نکردم؟»، «چرا اجازه ی دخالت دیگران را در
زندگی ام دادم؟»، «چرا محبت کردن را از حد گذراندم؟»، چرا؟ چرا؟ چرا؟
و آن روز، جواب تمام «چراها»، همین می شود: «تقصیر خودم بود!». چنین روزهایی می
گذرند. همچنان که روزهای دیگر هم می گذرند، چه خوب، چه بد، روزهایی که حال خوشی
نداریم، متأسفانه هم خودمان را می آزاریم، هم اطرافیانمان را. شاید اگر یاد بگیریم
که خودمان را ببخشیم و به خودمان سخت نگیریم، لحظات زیباتری را تجربه کنیم. شاید
اگر بعضی وقت ها، بعضی رفتارها را فراموش کنیم، شادتر باشیم. شاید اگر توجیهی برای
رفتار خود و دیگران بتراشیم، لبخندی بر لب هایمان بنشیند.
دنیا پر از «اما» و «اگر» و «شاید» است. شاید اگر جنبه های مثبت این «اما» و «اگر»
و «شاید» فکر کنیم، روزهای قشنگ تر و دنیای بهتری برایمان باشد. کنار روزهایی که
دوستشان نداریم، روزهایی هست که با نگرش مثبت خودمان و با تغییر زاویه ی دید
خودمان، روزهای زیباتری پدیدار می شوند. روزهایی هست که با ذهن خودمان، به روزهای
طلایی تغییرشان می دهیم. حتماً، چنین روزهایی هست ...
|