تا ما زمشه هستیم بیم از کسی نداریم
بی هیچ ترس و وحشت تن بر بلا سپاریم
ما را فلک مطیع است تا نام مشه برماست
از یاد همدم حق بیمار و بی قراریم
ما بی پیاله مستیم چون بوی مشه آید
صحبت زیاده و می هرگز میان نیاریم
شبات مشه ما را از بند تن رها کرد
با ساکنان بالا حالا زیک تباریم
ای بانگ چنگ داوود برخیر بهر مدحش
تا حاسدان بدانند محبوب آن نگاریم
ای گبرییل بگو باز با ما زکوی او راز
تا بهر دیدن یار در و گهر بیاریم
ما را خسان این باغ بسیار رنجه کردند
چون هر کجا که باشیم یاس و بنفشه کاریم
از خاکیان بترسیم و زسنگ می گریزیم
چون ما زبدو گیتی آیینه دار یاریم
صد دار دشمن آورد تا مرگ ما ببیند
افسوس که او ندانست ما جمله سر به داریم
بگذار دشمن دون ما را به شعله سوزد
چون بت شکن در آتش خواهندگان ناریم
آن چهل شب تضرع رمز نجات ما گشت
زان های های مشه مقبول کرداریم
فانوس ما بیا باز کین قوم بی تو میرد
استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک
مستقیم) بلامانع است. .Using the materials of this site with
mentioning the reference is free
این صفحه بطور
هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق میکند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما
اطلاع دهید