انجمن کلیمیان تهران
   

از انزوا تا ارتباط

   

 

لیورا سعید
کارشناس ارشد روانشناسی

تابستان 97
 

از انزوا تا ارتباط

قدیمی‌ها گفته‌اند مسائل خود را پشت در بگذارید و به خانه وارد شوید. تا حالا فکر کرده‌اید این مسائل را که با خود، انواع حس‌ها و فکرها را به همراه دارند، چطور پشت در بگذاریم؟! مگر آن حس از ما جداست که آن را جای دیگری جا بگذاریم و بدون آن وارد شویم؟ حالا بیایید فرض کنیم که توانستیم به طور موقت آن حس را به کناری بگذاریم، بعد از مدتی اگر سراغ آن حس نرفتیم و حس‌های دیگری هم به آن اضافه شدند، با آن احساسات تلمبار شده پشت در چه کنیم؟
از نظر علمی، احساسات بروز داده نشده، فراموش
نمی‌شوند؛ اگر با آنها درست برخورد نشود، جایی در ذهن ناخودآگاه ته‌نشین شده، دسترسی به آنها دشوار می‌شود و ما در ظاهر فکر می‌کنیم اوضاع جسمی، ذهنی و عاطفی‌مان خوب است و زندگی و روابط به حالت عادی برگشته است. اما آن حس سرکوب شده سرانجام در اثر کمبود جا (پشت در) فشار آورده و طغیان می‌کند و خود را به شکل انواع اختلالات جسمی (مثل سردرد مزمن یا فشار خون بالا)، اختلالات خلقی (مثل افسردگی)، اختلالات رفتاری (مثل پرخاشگری یا لجبازی) و مشکلات دیگر نشان می‌دهد.
اکثر افراد، حس‌هایشان را درون خود نگه داشته و اجازه‌ی بروز به آنها نمی‌دهند و یا در درون خود، آن حس را تبدیل به یک احساس دیگر کرده و آن را به شکل تخریبی نشان می‌دهند. به عنوان مثال پدری که از دیر آمدن پسرش نگران شده است، چون مجوز ابراز ترس و نگرانی را ازدوران کودکی‌اش ندارد و آن را نوعی ضعف تلقی می‌کند، این حس را در خود سرکوب کرده، آن را به خشم تبدیل می‌کند و وقتی پسرش از در وارد می‌شود، به جای ابراز نگرانی خود بابت دیر آمدن او، شکرگزاری بابت برگشتن او به خانه و گرفتن آرامش در ابتدای امر، سرش داد می‌زند که " تا حالا کجا بودی؟ " و تهدیدش می‌کند که " اگر دفعه بعد دیر بیایی .... ".
یا زنی که از بی‌اعتنایی همسرش در مهمانی عصبانی شده و حالش گرفته است، به دلیل این که از کودکی
اجازه‌ی خشمگین شدن به او داده نشده، این حس را به غم تبدیل می‌کند و فردای آن روز موقع غذا خوردن با همسرش سر موضوعی دیگر بهانه‌گیری و غرغر می‌کند، از موضع ضعف برخورد کرده، با حالت قهر از سر میز بلند
می‌شود.
اگر می‌خواهی بدانی با همسر، فرزند، والدین و دوستانت صمیمی هستی یا نه، ببین سوای صحبت در مورد موضوع، چقدر حاضری از درونت، از احساسات و حالت‌های ذهنی‌ات نسبت به آن افراد، به آن موضوع و نسبت به خودت، صحبت کرده و خود واقعی‌ات را برای آنها روشن کنی.
هر چه ارتباط واقعی بین شما و افراد نزدیک زندگی-تان کمتر باشد، به میزان فکرهای شما اضافه می‌گردد، هر چه میزان فکرها زیادتر شوند، خوراک توهمات فراهم می-شود. توهمات باعث انزوا می‌شود. شما ممکن است دور و برتان پر از دوستانی باشد اما توجه کنید با کدام از آنها ارتباط به معنایی که توصیف شد دارید.
بیشتر افراد، خود را در ارتباطات‌شان سیاه و سفید نگه می‌دارند و اجازه نمی‌دهند برای خود و دیگری شفاف و رنگی شوند. این افراد با خودشان، احساسات و افکارشان بی‌ارتباط هستند و باعث می‌شوند اطرافیان، همسر و فرزندان‌شان نیز از بی‌ارتباطی آنها آسیب ببینند.
اگر می‌خواهید ارتباطات درست و سالمی داشته باشید، ابتدا باید علاقه داشته باشید با حس خود ارتباط برقرار کنید. به این معنی که حس را درون خود کشف کنید، آن را
نام‌گذاری کنید و سپس آن را بپذیرید. به عنوان مثال متوجه غمگینی خود بشوید، بدانید اسمش غم است و بدون
علت‌یابی یا سرزنش خود بپذیرید که غمگین هستید و پس از این مراحل، آن حس را با در نظر گرفتن موقعیت، زمان و مکان مناسب، به کلام درآورید. چون حسی که به کلام درنیاید فقط علائمی از خود به مخاطب نشان می‌دهد که مخاطب را صرفا به حدس زدن در مورد حال و احوال شما وا می‌دارد. این شفاف نبودن شما، به طرف مقابل گیجی و ابهام می‌دهد، قضاوت‌های ذهنش را زیاد می‌کند، ارتباط واقعی را از شما و او می‌گیرد و در نهایت او را از شما دور و غیرصمیمی کرده، خود شما را نیز به پیله‌ی انزوا می‌برد.
بنابراین تو چیزی را وسط می‌گذاری که دیگران به آن دسترسی ندارند و نمی‌توانند ببینند و حس کنند. این به اشتراک‌گذاری احساسات و افکار، تو را به بقیه نزدیک‌تر می‌کند، وقتی نزدیک‌تر شدید و فاصله‌ی بین‌تان کمتر شد، قضاوت‌ها کمتر می‌گردد، همدلی و صمیمیت اتفاق می‌افتد.
همچنین، وقتی احساسات به زبان در می‌آیند، از بار هیجانی‌شان کاسته می‌شود و وقتی از بار آنها کم شود، بار رفتاری آنها به شکل آزاردهنده و تخریبی هم برای خودتان هم برای نزدیکان شما کاهش پیدا می‌کند.
گفتن از خشم ( اعلام «من عصبانیم» )، که طبعا با صدای کمی بلند و صورت برافروخته همراه است، بسیار سالم‌تر از فریاد زدن، پرت کردن اشیاء، ناسزاگویی، غرغر کردن، قهر کردن، لجبازی و .... است و باعث درک و همدلی اطرافیان نسبت به شما و همچنین کاهش بار خشمگینی خودتان می‌شود.
«پسرم خدا را شکر که برگشتی، خیلی نگرانت شدم، ترسیده بودم نکند بلایی به سرت آمده باشد.»
«از این که در مهمانی دیشب تمام مدت با دوستانت بودی و به من اعتنایی نکردی، حالم گرفته و عصبانیم.»
البته شنیدن حس، و درک و پذیرش آن توسط شنونده هم ظرفیت می‌خواهد. اگر شما احساس طرف مقابل خود را بشنوید، آن را درک کرده و بپذیرید که حس کنونی وی این است و با او از سر مقابله یا سرکوب برخورد نکنید، با حس واقعی او ارتباط برقرار کرده، به همدلی می‌رسید. اما لازم به ذکر است شنیدن، درک و پذیرش حس او، به معنای تایید حس او نیست؛ یعنی ممکن است عصبانیت همکار شما به دلیل این که به جای او شیفت نمانده‌اید، بی‌منطق باشد (عدم تایید)، اما واقعیت درونی غیر قابل انکار حال حاضر او که باید با آن ارتباط برقرار کرده و ادامه بدهید، خشم است (پذیرش خشم).
به کارگیری این تکنیک‌ها، آموزش می‌خواهد، تمرین و مهارت‌آموزی می‌خواهد که هر فردی باید بیاموزد. هیجانات و عواطف انسان اگر درست و به موقع ابراز شوند، رفتار سالم و ارتباطات موفق‌تری شکل می‌گیرد وگرنه همان بلای «پشت در» به سرشان می‌آید و باید منتظر تبعات آن ماند!

دیروز وقتی بیقراری نگاهت را روی بال قناری جا گذاشته بودی... حدس زدم نگرانی،
سراغ دست‌هایت را از لرزش شمعدانی گرفتم، رویش را برگرداند... حدس زدم خشمگینی،
باران می بارید، دست‌خطت روی آه شیشه به دلم شور انداخت... حدس زدم غمگینی،
نگذار در امواج سرگردانی حدس‌هایم دست و پا بزنم...
بیا با هم روی شن‌های ساحل اعتماد قدم بزنیم و
وقتی ناامیدی از حد گذشت حرف بزنیم،
اگر غم سنگین شد گفتگو کنیم،
وقتی دلشوره گره انداخت به قلب، باز بگوییم،
و آن گاه که عشق خانه‌نشین شد، به زبان پیوندش بزنیم... 

 



 

 

 

Back Up Next 

 

 

 

 

استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک مستقیم) بلامانع است.
.Using the materials of this site with mentioning the reference is free

این صفحه بطور هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق می‌کند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما اطلاع دهید