|
|
رحمن دلرحیم
پاییز 98
یعقوب
کارگر ساختمانی جوان کم حرف و سر به زیری بود و کاری به کار هیچکس نداشت. معمار و
بنا و سایر کارگران از رفتار او کمال رضایت را داشتند. اما در چند هفته پیش یعنی از
وقتی که یک رادیو ترانزیستوری خریده بود اخلاق و رفتارش به کلی عوض شده است. گوش
دادن مداوم به اخبار جنگ عربستان و یمن و سوریه و عراق و پاکستان و طالبان و .....
ساقط کردن پهباد آمریکایی در خلیج فارس توسط نیروی سپاه و ..... چنان اثری در فکر و
روح او به جا گذاشته است که رفتارش غیرعادی و حرکاتش جنونآمیز شده چرت و پرتهایی
به هم میبافد که در قوطی هیچ عطاری پیدا نمیشود. دیروز صبح موقعی که آجر به دست
استاد ابراهیم بنا میداد، یک هو دچار هیجانات روحی شد و یک دانه آجر را چنان محکم
به پشت گردن استاد ابراهیم بنا نواخت که بیچاره از بالای دیوار نقش زمین شد و در
نتیجه یک دندهاش شکست. کارگرانی که در آن حوالی بودند به طرفداری از استاد ابراهیم
با مشت و لگد و سنگ و پاره آجر به جان یعقوب افتادند و حسابی حالش را جا آوردند.
|
|