دوریتا معلمی
کارشناس ارشد روانشناسی
زمستان 98
حسود
هرگز نیاسود،
آتش حسد صاحبشو زودتر میکشه،
حسادت رفیق از رقابت رقیب خطرناکتره،
انسان حسود دیگران را آزار میدهد، خودش را شکنجه.
اغلب ما این ضربالمثلها و جملات پندآموز را از دهان والدین و اطرافیانمان
شنیدهایم، چه آن زمانی که خودمان حسادت را ابراز کردهایم و چه آن زمان که شکایت
از فرد حسود نزدشان بردهایم.
حسادت یکی از آن احساساتی است که نه تنها دستمایه بسیاری از نمایشنامهها و
فیلمنامهها شده بلکه در تاریخچه مذهبی ما نیز ریشه دارد:
-داستان هابیل و قابیل و حسادتی که قابیل را تا مرحله قتل برادر پیش برد،-فرار حضرت
یعقوب برای در امان ماندن از آسیب رساندن برادر،-انداخته شدن حضرت یوسف به چاه توسط
برادرانش بخاطر حسادت،-فرمان دهم از ده فرمان (به مال و ناموس و داشتههای
همسایهات حسادت نکن)، و بسیاری دیگر نمونه هایی از این دست است.
و اما حسادت چیست؟ حسادت مانند دیگر احساسات ما ( غم، خشم، نگرانی،...) یک حس درونی
است. در واقع رنجی درونی است که همه ما کمابیش آن را تجربه
کردهایم. حسی که همراه است با نگرش منفی نسبت به خود، اطرافیان و دنیا. شخص حسود
کسی است که از موفقیت ها، امتیازات، شادکامیها و مورد توجه قرار گرفتن دیگران نه
تنها خوشحال نمیشود بلکه آرزو میکند که فرد محسود آنها را از دست بدهد، حتی اگر
خودش هم از آن ویژگیها بهرهمند باشد. هرقدر شدت حسادت بیشتر باشد این آرزو تبدیل
به رفتار شده و ممکن است فرد حسود تا جایی پیش برود که با شیوهها و روشهای متفاوت
باعث شود که فرد محسود آن ویژگیها را از دست داده و آسیب ببیند. آسیب آبرویی زدن
مانند غیبت کردن، شایعهپراکنی، و تحریک سایرین (مانند زیر آب زدن)، تخریب شخصیت،
افشا اسرار ... رایجترین این شیوههاست و گاه ممکن است فرد حسود متوسل به
شیوههایی شود که آسیب جانی و مالی نیز وارد کند مانند تخریب اموال، اسید پاشی و
قتل.
معمولا فرد حسود برای بهدست آوردن امتیازات و جایگاه مورد نظر یا تلاش کافی
نمیکند و یا راه درست را برای دستیابی به آن انتخاب نمیکند. در واقع فرد حسود
تمام تمرکز خود را بر روی داشتههای دیگران میگذارد و این داشتهها (امتیازات،
موفقیتها، شادیها ...) را نزد خود بسیار بزرگتر از آنچه هست میپندارد ولی
سختیها و مشکلاتشان را نادیده میگیرد و ضمنا توجه نمیکند که فرد محسود برای
رسیدن به موقعیت و شرایط فعلی با واقعبینی و تمرکز بر داشتهها و امکانات، چقدر
تلاش کرده، سختی کشیده و چه مشکلاتی را از سر گذرانده است. در واقع فرضیات ذهنی فرد
حسود بر پایه «چرا» (چرا دارد؟) بنا شده و نه «چگونه» (چگونه بهدست آورده). در
نتیجه به مرور رنج فرد حسود تبدیل به کینه و نفرتی میشود که شخص محسود شاید هرگز
نفهمد چرا.
این نگرش علاوه بر حس نفرت موجب بروز احساس غم و خشم نیز شده و کم کم همه زوایای
زندگی فرد حسود را در برگرفته و در کنار رفتارهای آسیبزای وی موجب طرد و منفور
شدنش میشود. به گونهای که فرد حسود خود را در شرایط و وضعیتی میبیند که کاملا با
آن چه همیشه آرزو داشته مغایر است و جالب آن که
شکلگیری این وضعیت را نیز از چشم شخص محسود دیده و هرگز با خود نمیاندیشد که سهم
خودش در ایجاد وضعیت فوق چه بوده است. اما این حس جانسوز و خانمانسوز چگونه در
افراد شکل میگیرد؟
در واقع تجربیات دوران کودکی عامل به وجود آمدن حسادت است. حسد مانند سایر احساسات
برای رشد کودک نه تنها طبیعی بلکه ضروری است. اگر کودک حسد را تجربه نکند نمیتواند
هویت خود را بسازد و در آینده نیز نمیتواند در صحنه رقابت مشارکت کند. کودکانی که
در دوران کودکی با احساس حسد آشنا نشدهاند یعنی تمام امتیازات در اختیارشان بوده و
یا همیشه در چشم والدین به عنوان فرزند برتر دیده شدهاند در بزرگسالی به احتمال
زیاد تمامیت خواه شده و نمیتوانند بپذیرند که دیگران نیز سهم دارند. در واقع یکی
از طرق هویتیابی کودک، مقایسه خود با دیگران است. او به وسیله این فرایند میآموزد
که چه کسی باشد، میآموزد که هم مشابه و هم متفاوت با سایرین باشد. اگر کودک به
سلامت از این مرحله عبور کند هویت سالمتر و محکمتری خواهد داشت و در آینده نیز
کمتر دچار حسادت بیمارگونه میشود. اما گاهی تجربیات دوران کودکی به گونهای است که
کودک نمیتواند هویت سالم و با ثباتی برای خود بسازد. تجربیاتی که به ویژه از جانب
والدین فراهم میشود مانند: مقایسههای منفی و مکرر کودک با دیگران، تحقیر کودک،
نادیده گرفتن کودک و یا عدم ابراز مهر و عشق والدین به خصوص از جانب مادر، تبعیض
قائل شدن میان فرزندان به دلیل سن، جنسیت، ظاهر و یا هر دلیل دیگر و ورود فرزند
دوم. این تجربیات موجب میشوند تا کودک احساس دوست داشتنی نبودن و بد بودن کرده و
در نتیجه حس ناامنی و ترس از دست دادن پیدا کند. بنابراین در بزرگسالی زمانی که فرد
با موقعیتهای مشابه دوران کودکی مواجه میشود احساسات منفی فوق به او هجوم
میآورند و از آنجا که فرد آگاهی نسبت به چگونگی روند این فرآیند ندارد، فرد محسود
را عامل این احساسات میداند.
به عنوان مثال در نظر بگیرید که فردی در کودکی مرتب در معرض مقایسه قرار گرفته، در
این شرایط کودک نتیجهگیری میکند که به اندازه کافی خوب نیست و والدین دوستش
ندارند، ولی کودکی که معیار مقایسه قرار گرفته را دوست میدارند، بنابراین دچار
احساس غم و خشم میشود. حال همین فرد در بزرگسالی اگر در کنار کسی قرار گیرد که
دیگران از او تعریف میکنند مجددا دچار همان احساسات شده و بدون در نظر گرفتن
اتفاقات گذشته، فرد محسود را عامل این احساسات میبیند. و اما چه باید کرد؟
درمان حسادت متمرکز است بر درمان افکار منفی و مخرب و ناسالم. افکار شخص حسود
معمولا افکار تکرارشوندهای است با موضوع:
- چرا (چرا دارد، چرا موفق است، چرا خوشگل است،...)،
- عیبجویی (چقدر بد لباسه، بلد نیست، لیاقتش نبود،...)،
- سرزنش خود، دیگران و دنیا (اگه پدر و مادرم ...، اون باعث شد که....، تقصیر بقیه
است که ....)،
- تمرکز بر داشتهها و امکانات دیگران،- بزرگنمایی نقاط قوت دیگران و عدم پذیرش
نقاط ضعف خود و همچنین عدم تلاش برای رشد و شکوفایی.
با توجه به نکات مذکور و شناسایی آنها لازم است که فرد افکار «چرا گونه» را کنار
گذاشته و بهجایش به «چگونگی» مسائل بپردازد، افکار عیبجویانه و سرزنش کننده
تکراری را متوقف کند، برداشتهها و امکانات خود تمرکز کرده و با پذیرش این باور که
هر فردی در این دنیا منحصر به فرد است، ضمن پذیرش نقاط ضعف و با تمرکز بر نقاط قوت
خود اهداف جدیدی بیابد و جهت رسیدن به آنها تمام کوشش خود را بکار بندد. در این
مسیر قطعا
میتواند از کمکهای حرفهای نیز بهرهمند شود.
آیا تغییر و درمان آسان است؟ بهتر است بگوییم خیر، مسیر درمان و تغییر هم سخت و هم
طولانی است. اما آیا ما همان کودکی هستیم که در خردسالی بر اثر ناآگاهیهای
والدینمان در مسیر تربیتی نادرست افتادیم یا در حال حاضر فرد بزرگسال و بالغی هستیم
که لازم است جهت شادی و آرامش خصوصا خودمان، تلاش کنیم حالا هرچقدر سخت؟ قطعا همه
ما لایق و شایسته زندگی شادتر و آرامتر و موفقتری هستیم. n
منابع
1.روانشناسی رشد، لورا ای برگ، جلد اول.
2.حسادت، مارسیان بلوی.
|