تبريك! رتبهي والاي تو، بسيار نیك
دَهمَت هشدار كه زين پس
دَهندت بَهرِ هر فعلي اين نام
كه دانشجوست ديگر همين!
هست در اين قبولي بسي نكتهها
گمان بردي كه قيف اين سر و آن سر است
بخواني زين بعد بَهرِ هر امتحان فاتحه
فراموش كن بعد از اين بالاي 12 نمره
بپيچي زِ هَر كلاس تو فوري
در آخر ترم گويدَت استاد: «کجا بودي؟
برو حذف كن، هندوانه گران است
ميكني احساس كه شدي ضايع
وقتي ببيني اسمت نيست در ليست
ترم بعد كه خواهي حضورِ فعالِ كلاس
كه بياور برايم همين الآن مقالهاي
برو جمع كن هزار پاي مَلَخ
خلاصه چه ها كُني تا در آخر
بود هشدارهاي من بيضرر
به هر حال گويمت من فاش |
|
گويَمَت من اين و در دل، ليك
شود نامَت دانشجو و بس
كه دانشجو جماعت است و خام
وگر خوري آب هم گويند چنين
ببين بَرَم روانِ تو را تا كجا
زِهي خيال تو، هر دو يك سر است
بيايد كارنامه، آيد ببار فاجعه
زيرِ آن هم كنند شِكَمَت را سفره
كه نباشد اثر از غياب و حضوري
ميزدم زاغ سياهت هر جلسه چوبي
اين دانشجو فلان و بهمان است»
صبحِ امتحان علوم پايه
زاغ سياه استاد هم دروغ نيست
كند استاد تو را بِسانِ جُل و پلاس
در آخر ترم ياد آور كه دادهاي!
بياور برايم آب انگورِ تلخ
بيفتي تو از نمرهي 10 آنوَر
هر چند كه دانم هستي بيخبر
پُختهاند برايت يك« آش» |