انجمن کلیمیان تهران
   

راه همه را می طلبد؛ نه یک نفر را

   


نشریه پرواز خرداد  1389

قدم در راه نهاد؛ تا آنجا که یادش می آمد، راه رفتن را از کودکی و از دیگران آموخته بود. کودکی که در آغاز می باید دست به دیگران می دوخت تا بتواند ایستاده گام بردارد، اینک آنچنان توانا بود که قادر بود تکیه گاه دیگران باشد.
راه دشوار، اما سرشار از اهداف و گام های مهم بود. بر آن شد تا همراهی در طول مسیر برای خود برگزیند؛ اما معنای همراه را با پیرو اشتباه گرفته بود. دست اطرافیان خود را گرفت و آنان را در مسیر قرار داد؛ اما به جای با هم حرکت کردن، آنان را به دنبال خود کشاند.
گرمای آفتاب نوازش بخش و روشن گر بود؛ اما ابری تیره و تار در حال شکل گیری بود؛ ابری که آیینه ی صاف همسفران را با غبارِ غرور، تکبر، اندیشه ی قدرت و گه گاه سودجویی پوشانیده بود.
او خود را صاحب مسیر می دانست ولی اینک همراهان نیز خود را مراد و راهبر می دانستند. نه او حاضر بود که با بقیه تعامل کند و نه دیگران احترامی برای تجربیاتش قائل بودند. فضای دوستانه آغازین را کدورت، دشنام و مشکل تراشی پرکرده بود. انحراف سایرین از مسیر اصلی، تنها اندیشه ای بود که در ذهن همسفران وجود داشت؛ امری که یکایک همسفران را از مسیر مستقیم دور ساخته و بر دایره ای قرار داده بود که مرکزش با دیگران، فرسنگ ها فاصله داشت.
طوفانی سهمناک، آنان را فرا گرفت. طوفانی که هر تک درختی را از جا برمی کند و به گوشه ای، دور از سایرین پرتاب می کرد.
با خود اندیشید که اگر همچون جنگلی پر درخت در کنار هم می بودند و قدر یکدیگر را می دانستند، اگر از روز نخست در جستجوی همراه و هم یار بود و نه پیرو و اگر دیگران حق تعلیم و تعلّم را می دانستند، آیا این گونه می شد؟!
گریست و گریستند در جفایی که هم گام به هم نمودند و همه به یک اندازه مقصر بودند.



 

 

 

Back Up Next 

 

 

 

 

استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک مستقیم) بلامانع است.
.Using the materials of this site with mentioning the reference is free

این صفحه بطور هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق می‌کند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما اطلاع دهید