نشریه پرواز -
تیر 1391-
شماره30
چند روز پیش در پیاده رو راه می رفتم و در حالی که فاصله ی چندانی تا چراغ عابر
پیاده نداشتم؛ پدری به همراه پسر کوچکش توجهم را جلب کرد. چراغ تازه قرمز شده بود و
انتظار می رفت که پدر و پسر پشت چراغ توقف کنند ولی این طور نشد. پدر که انگار خیلی
عجله داشت دست پسر کوچکش را کشید که از خیابان بگذرد. ناگهان پسر پشت چراغ عابر
ایستاد و با کشیدن دست پدرش، او را نیز از حرکت بازداشت و به او گفت:»بابا چراغ
قرمزه؛ ما نمی تونیم از خیابون رد شیم«. جمله ی پسر کوچک به قدری واضح و رسا بود که
نه تنها پدرش بلکه تمام مردم آن دور و اطراف را مجبور به ایستادن کرد. در واقع این
جمله ی کودک نبود که مردم را متوقف کرد بلکه احساس شرمندگی مردم نسبت به کودکی پاک
بود که ساده ترین راه داشتن یک رفتار اجتماعی مناسب را به آن ها گوشزد می کرد.
بعد
از این اتفاق به این فکر افتادم که واقعاً چه بلایی سر ما آمده است که به خودمان
اجازه می دهیم خیلی راحت هر رفتاری را که دلمان می خواهد انجام دهیم؟ خیلی راحت
حقوق بقیه را زیر پا بگذاریم و تازه این حرکات را زرنگی تلقی کنیم و از آن ها لذت
هم ببریم؟ کجاست این فرهنگ و تمدن 2500 ساله که هرکجا کم می آوریم، از آن دم می
زنیم،که ما این بودیم و آن بودیم؟ فکر می کنید واقعاً کدام مهم تر است، ما چه بودیم
یا چه هستیم؟ چرا دیگر نمی توانیم هم نوعانمان را مثل خودمان دوست داشته باشیم؟ و
کلی چراهای دیگر که هیچ جوابی برای آن ها پیدا نمی شد.
بعد از آن فکر می کردم که اگر یک نفر مثلاً از کشوری پیشرفته بیاید اینجا، واقعاً
راجع به ما چه فکری می کند. حالا دیگر خیلی از مردم می دانند که فرهنگ و رفتار
اجتماعی آن ها از ما بهتر است. اصلاً چرا راه دور بریم؛ همین ژاپن خودمان، مردمش
کاری کردند که حیرت جهانیان را برانگیخت. در ماه مارس 2011 در ژاپن زلزله و سونامی
رخ داد که دست کم 20هزار کشته و هزاران نفر بی خانمان برجای گذاشت. خدای نکرده،
خدای نکرده فکر کنید زلزله و یا حوادثی از این دست در ایران اتفاق بیافتد. نمی دانم
در تصورات انسان می گنجد که ممکن است چه هرج و مرجی در ایران به وجود بیاید یا خیر؟
می دانید ژاپنی ها در این وضعیت چه کار کردند؟ در اثر این حوادث وقتی برق شهر به کل
قطع شد مردم در فروشگاه ها به آرامی وسایلی را که بهای آن ها را نپرداخته بودند، از
سبد خریدشان برداشتند و به قفسه های خود برگرداندند. حتی آن ها بیش از 45 میلیون
دلار را که در مناطق سیل زده یافته بودند به دولت برگرداندند و دولت هم اعلام کرد
که 96 درصد این مبالغ به صاحبانشان ارجاع داده شده است.
حالا فرض کنید ماجرا در ایران اتفاق می افتاد؛ اگر مغازه ای چهل تا قفل و بست هم
داشت، مطمئناً بعد از التفات مردم حتی یک آجر از آن باقی نمی ماند. مگر همین زلزله
بم نبود؟ چقدر خبرهای مختلف شنیدیم که مردم از شهرهای اطراف بم برای غارت آنچه باقی
مانده بود، شهر خود را ترک کردند؟ البته نباید بی انصافی کرد؛ مردم بسیاری هم بودند
که از جان و دل کمک کردند.
بعد از سونامی در ژاپن، مسئولین شهر با شجاعت حاضر شدند و برای اینکه نتوانسته
بودند به خوبی از مردم مراقبت کنند و به آن ها خدمات بدهند از مردم عذرخواهی می
کردند، این است که مردم ژاپن را مردمی قانونمند معرفی می کند، اما ما را مردمی به
ظاهر شهرنشین، با فرهنگی تقریباً از بین رفته جلوه می دهد.
موضوعی که علاوه بر قانونمندی، فرهنگ مردم ژاپن را از سایر ملل متمایز کرده است
احساس شرمندگی آن ها نسبت به یکدیگر است. یعنی همان احساسی که لحظه ای بین آن پسر
کوچک و مردم شکل گرفت. حالا قضاوت بر عهده ی شماست؛ شرمندگی تأثیر بیشتری بر مردم
دارد یا احساس گناه که همه ی ما به آن معتقدیم؟ حال می توانیم در جایگاه قاضی
بنشینیم و رفتارهای ناپسند خویش را محکوم کنیم و در جهت اصلاح آن برآییم و یا خیلی
راحت تمام این حرف ها را نشنیده گرفته و به رفتار ناپسند مثلاً اجتماعی مان ادامه
بدهیم.
باز هم تصمیم با شماست.
|