انجمن کلیمیان تهران
   

من یک روان‌پریش هستم

   

 

نشریه پرواز شماره 51 آبان 1397

سامان سامه‌یح
از وقتی که به یاد دارم، همه همیشه منو مسخره می‌کردن؛ دلیلشو هنوز هم نمی‌دونم!!!
واقعا چرا؟؟؟
من که نه با حرفام و نه با رفتارم به کسی آزاری نمی‌رسوندم ولی همه با رفتارا و حرفاشون آزارم می‌دادن.
همیشه سعی می‌کردم کسی باشم که بابام می‌خواست...کسی باشم که همه می‌خواستن... ولی.....
دلم آشوبه.
وقتی یاد کمربند بابام میوفتم که با چه شدتی به بدنم می‌خورد و کبودم می‌کرد؛ مامانم که بعد از کتک خوردن از بابام گوشه اتاق می‌نشست و گریه می‌کرد و از درد ناله...
یه برادر کوچکتر از خودم هم دارم؛ اتفاقا برعکس من، که هیچ‌کس منو جدی نمی‌گرفت و دوستم نداشت، همه داداشمو دوست داشتن و قربون صدقش می‌رفتن!
نمی‌دونید چه‌قدر حرص می‌خوردم...!!!
یادم میاد چند بار شد که می‌خواستم در مورد موضوعی اظهارنظر کنم و به خاطرش حتی کتک هم خوردم ولی وقتی چند روز بعد برادرم همون حرف‌ها رو زد همه تشویقش کردن.
گناه من چی بود؟؟؟ چرا باید با من این‌طور رفتار می‌شد؟؟؟
بزرگ‌تر که شدم پی چند تا حرفه رو گرفتم ولی تو هیچ کدوم موفق نشدم.
بهم می‌گن مهندس ولی خودم هم نمی‌دونم چرا؟ اگرم باشم فایده‌ای نداره.
کم کم که متوجه شدم به جز خانواده‌ام مردم هم منو نمی‌بینن احساس مرگ کردم... خدایا گناه من چیه؟؟ منو بکش راحتم کن!!!!!!!!
همیشه باید سعی می‌کردم خانواده ام منو ببینن حالا باید کاری کنم که همه منو ببینن و تحسینم کنن!!
کار آسونی نیست. چه کار کنم؟؟؟
تشکیل خانواده دادم؛ یعنی درست بود من که از لحاظ احساسی این‌قدر تحت فشار(عقده‌ای) بودم این‌کار رو انجام بدم؟؟؟
توی یک شرکت استخدام شدم. نمی دونم چرا ولی دوست داشتم زیر آب بقیه رو بزنم و بیچاره‌شون کنم... حتی یه بار به خاطر تهمت‌هایی که به یکی از همکارام زدم، اونو اخراجش کردن!! احساس خوبی بود دیگه تو چشم بودم...
این قدر این کارو کردم که برام شده بود مثل آب خوردن. دست خودم نبود ولی هرکی رو می‌دیدم که از من بهتره و بقیه دوستش دارن، یاد بچگیام می‌افتادم و عصبی می‌شدم.
تو مدت کمی که مشغول کار بودم ۶-۷ نفری رو از سر راهم برداشته بودم تا خودم تو چشم باشم.
ولی....
بالاخره همه فهمیدن حرفایی که پشت بقیه زده بودم دروغه و به خاطر ذهن روان‌پریش(یا عقده‌ای) منه...
از کسانی که اخراج شده بودن دعوت به همکاری کردن ولی اونا دیگه قبول نکردن...
سال بعد دیگه استخدام نشدم...
بچه‌دار شدم ولی اصلا نمی‌بینمش...
از گوشه‌ی اتاق صدای گریه و ناله‌ی زنم میاد....
 

 



 

 

 

Back Up Next 

 

 

 

 

استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک مستقیم) بلامانع است.
.Using the materials of this site with mentioning the reference is free

این صفحه بطور هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق می‌کند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما اطلاع دهید