نشریه پرواز شماره 54 آذر 98
اعضای
زیرگروه پرواز مدتها درصدد برگزاری کارگاهی در حیطهی علوم انسانی و مسائل
انتقادی بودند. با توجه به اینکه این نشریه همواره در موضع نقد موضوعات
اجتماعی و به چالش کشیدن مسائل روز جامعهی کلیمی قرار داشته است، برگزاری
چنین کارگاههایی بسیار متناسب به نظر میرسد. پنجشنبه 2 خرداد کارگاهی با
عنوان اخلاق و با حضور 10 نفر از فعالان سازمان و نشریه پرواز برگزار
گردید. در ادامه مختصری از این نشست ارائه میشود.
***
در ابتدا راهبر کارگاه از شرکتکنندگان خواست تا آنچه کلمه ی «اخلاق» به
ذهنشان متبادر میکند را بیان کنند تا توضیح دهد که آنچه از آن به عنوان
اخلاق یاد میکنیم با آنچه فلسفه از آن تعریف میکند تفاوت دارد. اخلاق
برای ما یادآور فضای دینی، مذهبی، معنوی و تا حد زیادی فضای عرفی و سیاسی
است. اما ابتدا باید بدانیم که اخلاق چه چیزهایی نیست تا برسیم به آنکه
اخلاق چیست.
اخلاق مناسک و شعائر مذهبی نیست
یعنی گزارههایی که به دین، مذهب، حدیث و آیه اشاره دارد با گزارههای
اخلاقی تفاوت میکند. اخلاق در شبکهی عقلانیت بشر قابل اندراج است اما
مناسک مذهبی اینگونه نیستند. برای مثال اگر پدیدهای مانند عدم رعایت حجاب
یا نخواندن نماز رخ بدهد عقل آدم بدون در نظر گرفتن فضای مذهبی باید بتواند
بگوید چه پیامدی مورد انتظار است. حالا در مقابل پدیدهی دیگری مانند دروغ
گفتن یا خیانت در امانت که در جامعه رایج شود عقل آدم میتواند بگوید که چه
تبعاتی در جامعه خواهد داشت. اخلاق و قواعد اخلاقی با هم یک نظام یکپارچه
میسازند اما مناسک مذهبی گسسته هستند. قواعد اخلاقی مبتنی بر وجدان بشری
هستند یعنی اگر کودکی دور از فرهنگ بزرگ شود و به او بگوییم اگر فردی نماز
نخواند چه میشود، جوابی ندارد؛ اما اگر بپرسیم اگر فردی بدقولی کند و دروغ
بگوید چه خواهد شد و یا کشتن یک فرد دیگر چه عواقبی خواهد داشت، وی
میتواند درک درونی از مسأله داشته باشد.
اخلاق، آداب و رسوم و عرف و عادات نیست
به این معنی که برخی ملاحظات عرفی هست که کاملا از لحاظ اجتماعی
پسندیده هستند و ما به اشتباه آنها را اخلاقی میدانیم در حالیکه
میتوانند اخلاقی باشند یا نباشند. آنها در اصل آداب و رسوم هستند مانند
تعارف کردن، و.... اما تمایز اخلاق با آنها این است که آداب و رسوم وابسته
به زمان و مکان هستند اما اخلاق در زمان و مکان تغییر نمیکند، از ابتدا تا
انتهای گزارههای اخلاقی وابسته به زمان و مکان نیستند. بالعکس آداب و
رسوم، اخلاق به نقشهای اجتماعی وابسته نیست و در مورد همه صادق است. آداب
و رسوم اگر تغییر کنند (چه بسا که در برخی جوامع با سرعت زیادی هم در تغییر
است)، کیان اجتماع آسیب نمیبیند ولی با نقض اصول اخلاقی کیان اجتماع
میتواند نابود شود.
اخلاق، حقوق و قانون نیست
یعنی یگانه مبنای حقوق، عدالت و برابری است که اتفاقا یک اصل اخلاقی هم
هست (عکس). هدف از حقوق، برقراری امنیت و ... است و هدف از اخلاق دگرگزینی
و رایگان بخشی است. اگر کسی از حکم قانونی عدول کند مجازات میشود و اگر از
حکم اخلاقی تخطی شود فقط یک تجربهی فردی خواهد داشت. بعضی اصول هم قانونی
و هم اخلاقی هستند.
اخلاق مبتنی بر اختیار است و حقوق و قانون مبتنی بر اجبار و مجازات است.
قوهی اجراییه ضامن رعایت و تحقق قوانین است ولی انگیزهی شخصی پایهی
اخلاق هست و تعلیم و تربیت آن را پرورش میدهد. نه حقوق کاهشپذیر به اخلاق
است و نه بالعکس. اگر یک جامعه قوانین محکم و پرباری داشته باشد آن جامعه
را بینیاز از اخلاق نمیکند و همینطور اگر یک جامعهی تماما اخلاقی داشته
باشیم بینیاز از قوانین نیستیم هر چند که مشترکات زیادی دارند.گاهی امری
اخلاقی هست ولی قانونی نیست و بالعکس.
اخلاق، مصلحتاندیشی نیست
یعنی زمانی که هدفی را تعیین میکنیم برایمان یک تعدادی باید و نباید
ایجاد میشود. مثلا اگر هدف شرکت در کنکور داشته باشم باید منابع را تهیه
کنم، باید برنامه ریزی داشته باشم و .... این ها «باید»های مصلحتاندیشانه
هستند ولی بسیار با «باید» های اخلاقی خلط میشوند. در مصلحتاندیشی همواره
یک هدف و یک سود دراز مدت داریم که میخواهیم به آن برسیم.
اخلاق، زیباییشناسی نیست
زیباییشناسی دو دیدگاه دارد. اول: جهان را از آنچه هست زشتتر نکن؛ و
دوم: جهان را از آنچه هست زیباتر کن. هارمونی در لباس، مرتب بودن فضاها و
.... از اصول زیباییشناسی هستند و میتواند با بایدهای مصلحتاندیشانه هم
آمیخته شده باشد.
اینها همگی منابع هنجارگذار هستند که بایدهای زندگی را از آن استخراج
میکنیم و مهم است که بدانیم هر باید و نبایدی از کدام یک از این منابع
نشأت میگیرد و حتی ممکن است از چند تای آنها آمده باشد.
هر زمان که بخواهیم یک فعل ارادی انجام بدهیم باید یک بایدی برایمان وجود
داشته باشد. در واقع از بایدها ناگزیر هستیم. همواره باید یک باید یا یک
مجموعه باید برایمان حضور پیدا کند که در جواب به آنها دست به انجام فعلی
بزنیم.
اخلاق یک امر نسبی نیست، ولی منابع هنجارگذار نسبی هستند، اخلاق نسبی نیست
یعنی به زمان و مکان ارتباطی ندارد.
بین 6 منبع هنجارگذار همواره اخلاق باید مد نظر قرار بگیرد و اولویت
تصمیمگیری باشد. این 6 منبع ارزش یکسان ندارند و واضح است که اخلاق با
توجه به نسبی نبودن، بهترین منبع تعیین باید و نباید میتواند باشد. در
جایی که دین و مذهب یک گزاره دارد قدرتش از آداب و رسوم بیشتر است و در
برابر هر دوی اینها قانون بالاتر است. گرچه در مورد ارزش همهی منابع غیر
از اخلاق، بحث و چالش وجود دارد.
اخلاق مطلق است و ریشهی فَرگشتی دارد یعنی به اجداد ما برمیگردد. با توجه
به تحقیقات صورت گرفته در زمینهی روانشناسی فرگشتی (تکاملی) در گسترهی
وسیعی از حیوانات میتوانیم اصول اخلاقی را مشاهده کنیم بدون استدلال
اخلاقی. اخلاق به بقای گونه کمک میکند و در دراز مدت گونههایی تداوم
دارند و سازگاری پیدا میکنند که اصول اخلاقی را رعایت میکنند و به عبارتی
دگرگزینی داشته باشند.
هرگز یک باید را جلوهی یک باید دیگر ندانیم. تنها اخلاق مطلق است. محوریت
اخلاق به تعبیر بودایی مبتنی بر شفقت است، به تعبیر اسلامی مبتنی بر احسان
است و به تعبیر باتلر مبتنی بر وجدان است. به تعبیر ملکیان مبتنی بر
رایگانبخشی است.
در بحث اخلاق با 3 مکتب کلی روبهرو هستیم که در مورد اصول و کلیت مشترک
هستند ولی در جزییات گزارهها با یکدیگر بحث دارند.
مکتب اول مکتب پیامدگرا است که درستی فعل را به اعتبار آثار و نتایج
و همین آثار میداند. کاری خوب است که نتایج خوبی دارد و کاری بد است که
نتایج بدی داشته باشد. اخلاق عملگراست و در مدرنیسم جایگاه بالایی دارد.
مکتب دوم وظیفهگرا است. درستی فعل به اعتبار خود آن است و به اهمیت
قاعدهها اشاره دارد. قاعدهها و اصول اخلاقی حرف اول را میزنند و ما به
پیامد آن کاری نداریم. انسان باید راست بگوید و تفاوتی نمیکند که در چه
موقعیت و وضعیتی قرار دارد، حتی اگر جان هزار نفر را راست گفتن به خطر
اندازد. کانت استدلال فلسفی قوی برای آن ارائه میدهد و وظیفهی فرد را
رعایت اصول اخلاقی میداند.
مکتب سوم مکتب فضیلتگرا است که نه اصول و قاعدهها را میگوید نه
پیامدها را، بلکه قصد فرد و نیت فرد مشخص میکند که عملی اخلاقی هست یا
خیر. اشارهای به مکتب افلاطونی دارد و از قدیمیترین تعریفهایی هست که در
این زمینه رایج بوده است. به وجدان اشاره دارد و از دل فضیلت بیرون میآید.
به فاعل عمل هم اهمیت میدهد.
این 3 مکتب در مورد چند اصل توافق دارند که به آن قاعدهی زرین میگوییم و
آن هم عبارت زیر است:
»بر کس بپسند آنچه تو را هست پسند.« و قاعدهی سیمین میگوید: «بر کس
مپسند آنچه تو را نیست پسند. »بحث بایدهاست یا نبایدها؟
این قاعده در ادیان هم با گویشهای متفاوت آمده است و کانت میگوید با
دیگران طوری رفتار کنید که اگر قرار باشد رفتار شما یک قانون جهانی شود شما
رضایت بدهید. به عبارت دیگر با دیگران چنان رفتار کنید که حاضر باشید رفتار
شما قاعدهی همگانی شود.
اخلاق به مجموعه گزارههایی گفته میشود که هم در ناحیهی محمولشان
خصیصهای داشته باشند و هم در ناحیهی موضوعشان. محمول گزارههای اخلاقی،
یکی از این تقریباً ده مفهومند: خوب، بد، درست، نادرست، باید، نباید،
وظیفه، مسئولیت، فضیلت، رذیلت. موضوع گزارهی اخلاقی باید دقیقا یک فعل
انسانی ارادی اختیاری باشد که این افعال در درون خودشان به دو دسته قابل
تقسیماند: افعال بیرونی و افعال درونی.
اخلاقهای خاص در حوزههای متفاوتی میتواند ظهور پیدا کند مثلا اخلاق
پزشکی، اخلاق نهادهای اجتماعی مانند اخلاق ازدواج، اخلاق تربیت و یا اخلاق
هنر و سیاست و همینطور اخلاق اوضاع و احوال خاص مانند اخلاق برخورد با
افراد مسن یا برخورد با ناتوانان ذهنی و جسمی و حتی اخلاق مواجهه با اغنیا
و فقرا.
اخلاق باور
یکی از حیطههای مورد بحث، اوضاع و احوال فکر کردن و باورهاست. همهی
ما فکر میکنیم، باور داریم و معتقد هستیم، همینطور در مورد عقاید خودمان
با دیگران بحث میکنیم. اخلاق باور یعنی باورمندی و تفکر ما هم میتواند
شامل اصول اخلاقی شود. سوأل این است که آیا از لحاظ اخلاقی میتوانیم هر
باوری داشته باشیم؟ اخلاق در قلمرو باور و تفکر، وقتی ورود میکند که نزاعی
در عالم تفکر پیش آید. همچنین وقتی که متفکری به طور یگانه و تنها قصد
میکند که در میان آرا و نظرات فراوانی که با آنها مواجه میشود، اتخاذ
موضع بکند: بعضی را بپذیرد و بعضی دیگر را کنار بگذارد.
نخستین متفکری که در جهان، توجه صریحی به این مطلب پیدا کرد، کلیفورد،
متفکر انگلیسی زبان اواخر قرن نوزدهم بود. کلیفورد کتابی نوشت تحت عنوان
«اخلاق باور »و در این کتاب نشان داد که اخلاق در عالم باور هم سخنی برای
گفتن دارد. ویلیام جیمز در کتابی به نام «اراده معطوف به باور»، سخنان
کلیفورد را پی گرفت و به او حق داد که ما از لحاظ اخلاقی حق نداریم که به
هر عقیدهای ترتیب اثر بدهیم. عالَم ذهن، عالم تفکر، عالم عقیده و عالم
معرفت هم بخشی از عوالم باطنی ما است و اخلاق در اینجا هم سخنی برای گفتن
دارد. اخلاق میگوید که انسان حق داشتن هر عقیدهای را ندارد.
در مواجهه با هر عقیدهای، چهار مقام را باید از هم تفکیک کنیم:
مقام اول: علل تکوین یک عقیده در ذهن و ضمیر یک انسان: چه شد که
مخاطب من دارای این عقیده شد؟ چه اوضاع و احوالی دست به دست هم دادند که
صاحب این عقیده، به آن معتقد شده است؟ این مقام مورد بحث روانشناسان معرفت
و جامعهشناسان معرفت است.
مقام دوم: علل اظهار: چه عللی دست به دست هم دادهاند که این شخص
عقیدهی خود را با دیگران در میان گذاشت و اظهار کرد؟ چه از طریق زبان و چه
از طریق قلم. چه علل و عواملی باعث میشوند و چه انگیزههایی سبب میشوند
که انسان عقاید خود را اظهار کند و کتمان نکند و آن را در درون خود نگه
ندارد.
مقام سوم: تطابق با واقع: آیا این عقیده مطابق با واقع است یا نه؟
صادق است یا کاذب؟ حق است یا باطل؟ از لحاظ عقلانی درست است یا نادرست؟
مقام چهارم: آثار و پیامدهای یک عقیده: اگر این عقیده مورد اعتقاد
کسی واقع بشود یا جامعهای معتقد به این عقیده بشود، چه آثار منفی یا مثبتی
بر اعتقاد به این گزاره مترتب میشود.
اصل اهتمام ما در مواجهه با نظرات، بیشتر باید به مقام سوم باشد. یعنی این
مقام که یک عقیده به هر دلیلی که در ذهن و ضمیر یک شخص ایجاد شده و به هر
جهتی که آن شخص، آن را اظهار کرده و هرگونه آثار مثبت و منفی که دارد،
بالاخره صادق است یا کاذب؟
«ميزان دلبستگي و تعهد» فرد به يك عقيده بايد متناسب باشد با «قوت ادله
و شواهدي» كه آن عقيده را تأييد ميكند.
تفکر نقدی:
مهمترین مهارتی که قرار است فرد در نظام آموزشی کسب کند، تفکر انتقادی
و استنتاجی و تحلیلی است. یکی از حیطههای مورد توجه برای اخلاقی زیستن،
عقاید و باورهای ماست و لذا باید مجهز به مهارت تفکر انتقادی باشیم.
تنفکر نقدی بحث جدیدی هست که از برخورد دو حوزه ی معرفتشناسی و منطق
غیرصوری شکل گرفته است. تفکر به جای اینکه مبتنی بر حفظیات باشد به سمت
تحلیل میرود. مبتنی بر فرآیند شده است. یکی از محورهای تفکر انتقادی سوال
کردن است.
ما معمولا به نام بردن، تعريف کردن، وصف کردن، بيان کردن و فهرست کردن
گرايش داريم؛ تا به تحليل کردن، استنباط کردن، نقد کردن، خلق کردن، ارزيابي
کردن، فکر کردن و بازنگري کردن. تفکر انتقادی یعنی توانایی و تمایل برای
ارزیابی ادعاها و انجام قضاوتهای عینی بر اساس شواهد معتبر. تفکر نقدی
باورهای یک فرد را در برمیگیرد و مبتنی بر سوأل کردن است. به عبارتی با
سوأل و جواب پیاپی در درون، حقیقت را کشف می کند.
برای به جریان انداختن تفکر نقادانه در زندگی باید موارد زیر را انجام
دهیم:
- تعصب را کنار بگذاريم و از زواياي مختلف به مسأله بنگريم. کنجکاوي و
شکگرايي معقول پيشه کنیم، از لحاظ فکري دقيق و سازمانمند باشيم. به دنبال
شواهد ابطالکننده باشيم. به سوگيريها در تفکر و رفتار خود و ديگران حساس
باشیم و سوألهای خوب بپرسیم.
در بحث تفکر انتقادی این فرآیند طی میشود:
1 – پرسیدن سوأل
2 – تعریف عینی مسائل
3 – بررسی شواهد موجود
4 – ارزیابی مفروضات و سوگیریها
5 – اجتناب از استدلال هیجانی
6 – تفکیک واقعیتها از عقاید
7 – اجتناب از سادهانگاری بیش از حد
8 – توجه به تبیینهای جایگزین
9 – تحمل عدم قطعیت
10 – حمایت از شکاکیت و در عین حال طرد بدبینی
اخلاق میگوید رعایت قواعد »منطق« و رعایت قواعدی که در «تفکر نقدی» مضبوط
است، از لحاظ اخلاقی بر متفکران لازم است.
زمانی که من آگاهانه یک قاعدهی منطقی را نقض میکنم، صرفا همان قاعدهی
منطقی را نقض نکردهام، بلکه یک خطای اخلاقی هم مرتکب شدهام.
اما از میان عقاید بشری، دستهی کمی دلیل و استدلال دارند و برای بقیه
دلیلی وجود ندارد. حال وقتی که ما این مسئولیت عقلانی را داریم، در مقابل
این همه عقاید بیدلیل چه کار باید بکنیم؟
ویلیام جیمز به این نتیجه رسید که انسان در برابر عقاید بدون دلیل، نه باید
آنها را قبول کند و نه رد کند. توصیهی جیمز حالت تعلیق و توقف و تعطیل
است. هیچ عقیده ی بیدلیلی را نه باید قبول کرد و نه باید رد کرد. یعنی نه
باید چنان زندگی کنیم که گویا این عقیدهی بدون دلیل را قبول کردهایم و نه
باید چنان زندگی کنیم که این عقیدهی بدون دلیل را رد کردهایم. ما باید به
تعلیق حکم برسیم. سکوت محض، این سکوت، فقط سکوت در مقام اظهار نیست، بلکه
سکوت در مقام عمل هم هست.
در تفکر انتقادی همواره توصیه میشود شکاکیت داشته باشیم و از بدبینی پرهیز
کنیم. مرز باریکی بین این دو وجود دارد که در ادامه وجه تمایز آنها روشن
میشود.
شکاکیت: اکراهی طبیعی برای پذیرش اطلاعات جدید بدون شواهد کافی و
موجه است (شکاکها میخواهند شواهد معتبر را ببینند).
بدبینی: نگرش منفی و تحقیرآمیز نسبت به ایدههای جدید است (بدبینها
علاقهای به دیدن شواهد ندارند).
***
در انتهای این برنامه یک فیلم کوتاه نمایش داده شد که شواهدی از وجود اخلاق
در حیوانات را به نمایش می گذاشت.
|