|
|
یعقوب اسحاق کندی یهودی بود، و از فیلسوفان و حکیمان روزگار خود بود و نزد مامون
خلیفه عباسی عزت و احترامی داشت. روزی به پیشگاه مامون آمد و در آن مجلس بالاتر از
یکی از بزرگان مسلمان نشست. آن بزرگ گفت: "تو یهودی هستی چرا بالاتر از بزرگان
اسلام می نشینی؟" یعقوب جواب داد: " برای آن که آن چه تو می دانی من نیز می دانم
ولی آن چه من می دانم تو نمی دانی! " آن شخص او را به دانشمندی در علوم نجوم می
شناخت ولی از دیگر علوم وی خبری نداشت، گفت: "بر تکه کاغذی چیزی می نویسم، و اگر تو
توانستی بگویی که من در آن چه نوشته ام این حق را بر تو مسلم می دانم که در بالادست
بنشینی". پس دوات و قلم خواست و بر تکه کاغذی چیزی نوشت و در زیر تشک خلیفه قرار
داد و گفت: شروع کن! |
|