فوت حضرت اسحق |
بنزدیک اسحق شد بعد از آن |
|
به
مَمُری و قریَتِ اربع روان |
به
حوران به غربتگه ابرهام |
|
که شد
عمر اسحق آنگه تمام |
چه
یکصد و هشتاد شد سال او |
|
بقومش
به پیوست خوش حال او |
پس از
پیری و کام دل یافتن |
|
اجل
کرد ناگه بر او تاختن |
اگر
بگذرد سال بر کس هزار |
|
به
آخر اجل کرد خواهد شکار |
نماند
به دنیا کسی جاودان |
|
مگر
ذاتِ پاک خدای جهان |
چو
عمرش بپایان شد اسحق را |
|
به
اصل و نسب در جهان طاق را |
پسر
های اسحق هر دو بهم |
|
چه
عساو یعقوب با حزن و غم |
بخاکش
سپردند اسحق را |
|
شد از
این جهان سوی دیگر سرا |
بکنعان بمانند یعقوبیان |
|
از آن
پس نمودند آنجا مکان |