زائیده شدن بنیامین و
فوت راحیل |
براحیل دردِ زِه آمد شدید |
|
بسختی
که کس درد آنسان ندید |
ورا
قابله گفت این سان خبر |
|
که
این هم بُود از برایَت پسر |
چه
راحیل را دردِ زه سخت بود |
|
دم
مُردن آن مژده دادن چه سُود |
ز
راحیل چون گشت بچه جُدا |
|
به
آخر رسانید عمرش خدا |
بگفتا
که این بچه خونی بُود |
|
سزاوار اسمش بن اونی بُود |
بگفت
این و جان داد اندر زمان |
|
ندادش
اجل مهلتی اندر آن |
که تا
روی طفلش به بیند یکی |
|
در
آغوش گیرد ورا اندکی |
جهان
را از این کارها شرم نیست |
|
بنزد
کسش هیچ آزرم نیست |
هر آن
کس که زائیده شد مرگ است |
|
اگر
شاهزاده اگر چه گداست |
جهان
رهگذر هست و ما بگذریم |
|
بیا
تا جهان را به بد نسپریم |
چو
راحیل شد زین جهان خراب |
|
بگردید یعقوب را دل کباب |
برفت
و از او بچه اش بازماند |
|
پدر
بن یمین نام او را بخواند |
پس آن
گاه راحیل را کفن کرد |
|
به بت
لِحِم اندر ورا دفن کرد |
ستونی
هم از سنگ پیدا نمود |
|
سر
قبر راحیل بر پا نمود |
که آن
تا امروز باشد بجا |
|
شنو
رفت یعقوب از آن پس کجا |