|
|
هارون يشايايي
ملاقات با هيئتهاي نمايندگي اديان مختلف در دانشگاه الهيات لندن – كليساي كانتربوري
روزهاي 17 تا 20 اكتبر 2005 برابر 25 تا 28 مهرماه 1384 به همت موسسه گفت و گوي اديان و با همكاري كليساي انگليكن جلساتي با عنوان : «گردهم آمدن از طريق گفتگو» BUILDING COMMUNITION THROUGH DIALOGUE در دانشگاه الهيات لندن Theology the University of London تشكيل شد. در اين جلسات هيئت ايراني متشكل از حجتالاسلام محمد علي ابطحي، خانم موسوينژاد و آقايان لئون داويديان و حجتالاسلام حسن اسلامي اردكاني، هارون كليمي يشايايي رئيس انجمن كليميان تهران و باقر طالبي دارابي از ايران شركت داشتند كه متأسفانه آقاي داويديان به علت گرفتاريهاي شخصي نتوانستند گروه را همراهي كنند. شركتكنندگان ديگر هيئتهايي از كليساي انگليكن و كليساي لوتري آلمان و كليساي كاتوليك بودند، كه در هر گروه يك نفر مسلمان نيز عضويت داشتند. ملاقات ما با كاردينال اول كليساي انگليكن ARCHBISHOP OF CANTERBURY كه متجاوز از صد ميليون عضو در جهان دارد و تشكيل جلسه مشترك با مشاور نخستوزير انگليس در امور مذاهب از اهميت ويژه برخوردار بود. موضوعهاي طرح شده در جلسات عموماً مورد توافق شركتكنندگان بود و به ادامه گفتگو و بحث در زمينه اهداف و ايدههاي مشترك در تمام سخنرانيها و بحثهاي جنبي براي ايجاد تفاهم تأكيد فراوان شد. اما آن چه بر فضاي تمام جلسات سايه افكنده بود، موضوع تهديد تروريسم، اقدامات تروريستي و مقابله با بحران جاري در اروپا بود. اينجانب كه به عنوان آخرين سخنران و مسئول جمعبندي بحثهاي چند روزه انتخاب شده بودم در سخنراني خود نكاتي را عنوان نمودم كه اولاً به دليل صراحت و سادگي و ثانياً عنوان شدن از زبان يك ايراني يهودي، براي حاضران جذابيت فراوان داشت و مورد توجه قرار گرفت.
براي آگاهي خوانندگان عزيز، نكات اصلي سخنراني خود را در جلسه بعدازظهر بيستم اكتبر 2005 (28 مهرماه 1384) در دانشگاه الهيات لندن به شرح زير به اطلاع ميرسانم:
من يك ايراني يهودي هستم، ديدگاهم طبعاً متأثر از فرهنگ ايراني – اسلامي و حساسيتهاي ناشي از يهودي بودنم ميباشد، اما آن چه اين روزها در مسافرت به اروپا توجه مرا به خود جلب كرده و حس عجيبي بر من مستولي ساخته است كه وقايع هراسانگيز اروپاي قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم به نظرم تداعي ميشود، از آن جهت كه در آن مقطع تاريخي سرمايهداري نوپاي اروپا به روشي تجاوزكارانه احتياج داشت و براي تسلط بر جهان از هر بهانهاي استفاده ميكرد. در آن ايام پرالتهاب وحدت اروپا به شكل امروزي مطرح نبود و اروپائيان بين خود كشمكشهاي فراوان داشتند آنها براي فريب مردم جهان و بسيج مردم خود، به بهانههاي مختلف تمسك ميجستند، از جمله اين كه وجود يهوديان در كشورهاي اروپايي را عامل تمام گرفتاريها ميدانستند. افسانه شاخ و برگ داده شده كشته شدن حضرت مسيح به دست مردم يهودي ...! و همچنين دروغ آشكار ريختن خون كودكان مسيحي در فطير – ارتباط يهوديان با شيطان- تمركز سرمايه نزد يهوديان و هزاران اتهام ديگر به طور دائم با استفاده از امكانات زمان، عليه يهوديان تكرار ميشد. كتاب پروتكل پيران صهيون توسط پليس روسيه در اواخر قرن نوزدهم نوشته شد، يهودي آزاري كه در نهايت به يهوديكشي در روسيه – لهستان و آلمان منجر شد شكلي سازمان يافته باندهاي نژادپرست نازيها را به خود گرفت. اين همه در شرايطي بود كه امريكا قَدَر قدرت جهان نبود و سرمايهداري جهاني به اين چنين قدرت شيطاني و توانايي نرسيده بود. اما با شكست كمونيزم و فروپاشي شوروي مرحله تازهاي در مناسبات بينالمللي آغاز شد، امريكا به عنوان پرچمدار قدرت مخوف نظامي امپرياليسم عصر حاضر، انگشت تهديد خود را همه جا آشكارا نشان داد، در اين مرحله نيز بهانههاي دهان پركن و پر هياهو لازم بود تا افكار عمومي غرب را عليه دشمني خود ساخته بسيج كند و شرايط سلطه بيشتر خود را در جهان امروز فراهم سازد. در شرايط جديد وجود يهوديان در اروپا نامحسوس بود و در امريكا به عنوان يكي از اهرمهاي قدرت حاكمه از آنها استفاده ميشد و دولت اسرائيل تشكيل شده بود كه در تجاوز به حقوق مردم فلسطين و زدوبند و معامله با غرب از خود توانايي و كارآمدي نشان داده و به اين ترتيب شعار ضديهودي كارايي لازم را براي طرح يك دعواي تازه نداشت. اينك بهانهاي تازه لازم بود كه تنور ضديت با مردم بيگناه را گرم نگاه دارد و تجاوز امريكا به افغانستان و عراق و ساير نقاط جهان را توجيه نمايد. در زمان حاضر مسلمانان به تعداد قابل توجه در قاره امريكا و تمام اروپا اسكان گزيدهاند كه در بازسازي اروپا بعد از جنگ دوم جهاني به عنوان نيروي كار ارزان سهم به سزايي داشتند و واقعيت اين است كه آنها به عنوان شهروندان اين كشورها سهم اندك خود را براي يك زندگي شرافتمندانه طلب ميكنند و ميخواهند اعتقادات و سنتهاي خود را حفظ كنند، اما امريكا و دولتهاي اروپايي همين درخواست حقطلبي سياهپوستان و مردم خاورميانه و مخصوصاً مسلمانها را بهانه تازهاي براي توجيه تئوري توسطهطلبانه خود مبني بر تبديل جهان به دهكدهاي كه امريكا كدخداي آن باشد قرار دادند. واقعه 11 سپتامبر در نيويورك و تمام اقدامات تروريستي كه بعد از آن انجام گرفت، ساخته و پرداخته هر كس باشد چون مائدهاي آسماني در دامان سلطهگران افتاد، اقدامات تروريستي با هر شيوه و به هر دليل گلوله توپ تجاوزگران به افغانستان، عراق و امريكاي لاتين شد و گناه تمام آن چه را كه اتفاق افتاد به مسلمانان نسبت دادند، نتيجه آن كه امروزه در اروپا و امريكا افكار عمومي و دولتهاي غربي مسلماان را مسئول اقدامات تروريستي در جهان يدانند و به تعبير قدرتهاي رسانهاي در امريكا و اروپا در واقع اين مسلمانان در مفهوم ميليوني آن هستند كه بر كرسي اتهام نشستهاند، نه چند نفر تروريست بيهدف كه كودكان و زنان بيگناه را مقتول و مصدوم ميكنند، در اين ميان كمتر كسي به فرهنگ انساني و مسالمتجويانه اسلام كه من در آن پرورش يافتهام كوچكترين اشارهاي ميكند، اگر گفتگوهايي بين ما به عنوان يك هيئت ايراني و شما اروپاييان ميشود در همين جلسات به پايان ميرسد مردم اروپا حتي از تشكيل چنين جلساتي بياطلاع هستند و دولتها نميخواهند وضع موجود را منصفانه ارزيابي كنند و دلايل ناكامي مردم مسلمان و غيرمسلمان مهاجر را بشناسند و تقصير خود را در اين موضوع مهم معلوم كنند و براي رفع آن بكوشند. آنها ناكاميهاي مهاجرين شرقي را تبديل به چماقي كردهاند كه به بهانه اقدامات تروريستي هر وقت لازم ديدند بر فرق اين مردم فعال و كوشنده، بكوبند. ميتوان پرسيد چرا وقتي تروريستهاي «بادرماينهوف» در آلمان و «بيركاد روسو» در ايتاليا و «ارتش سرخ» در ژاپن آن همه آدمكشي كردند هيچكس مسيحيان يا بودائيان يا فرهنگ آنها را مسئول ندانست...؟ جاي ترديد نيست كه بشريت به تمدن و تلاش مردم اروپا و غرب براي توسعه علم – دانش – فرهنگ و تكنولوژي افتخار ميكند و خود را وامدار فرهيختگان و تلاشگران اين تمدن ميداند. اما آن چه قدرتطلبان و خودشيفتهگان تكنولوژي مدرن به سركردگي دولت آمريكا در جهان امروز عمل ميكنند با ارزشها و حقوق انسانها فاصله فراوان دارد. به طور مثال مسلمانستيزي در امريكا و اروپا كاملاً محسوس است و من به عنوان يك ايراني نگرانم، به نظر من مسلمانآزاري و در نهايت خداي نكرده مسلمانكشي چون يهوديكشي در اوايل قرن بيستم، ميتواند مصداق پيدا كند و اين نتيجه طبيعي وضعيت موجود در رسانههاي قدرتمند و تأثيرگزار غرب و نياز صاحبان قدرت و سرمايه در جهان آشفته امروز است. پيشنهاد من به اين جمع كوچك آن است كه موضوع مبارزه با تروريست را از دشمني با اسلام و مسلمانان به طور قاطع جدا سازند، سياستمداران و نخبگان در تمام جهان با پديده مسلمانآزاري و تنفر از مسلمانان مبارزه كنند، البته بزرگان سياست و دين در كشورهاي اسلامي و غيراسلامي نيز وظيفه دارند تروريست را محكوم نموده و ارزشهاي اسلامي را براي اطلاع جهانيان يادآور شوند. بگذاريد كلام خود را با آن چه در مدخل ورودي يكي از فرودگاههاي اروپا برايم اتفاق افتاد به پايان برسانم. گذرنامه ايراني خود را براي ورود به مأمور گمرك دادم، مأمورين با نگاههاي تحقيرآميز مرا به اتاق ديگري راهنمايي كردند و مجبور شدم به سئوالات پي در پي آنها پاسخ دهم و خلاصه وقتي نجات پيدا كردم كه گفتم من يهودي هستم...! جالب است، اگر من در سالهاي اوايل قرن بيستم به مأمورين همين فرودگاه ميگفتم يهودي هستم، بيدرنگ كَت بسته به بازداشتگاه فرستاده ميشدم و مجبور بودم يهودي بودن خود را كتمان كنم و اما امروز اين قصه براي هموطنان مسلمان من و ساير مردم خاورميانه تكرار ميشود. نظر من اين است كه اگر تمدن غرب خود را مُرَوج حقوق بشر ميداند پس مردم اروپا و امريكا و نخبگان فرهيخته تمدن غرب موظفند با اين پديده مبارزه كنند، تا ساز تفاوتهاي رنگ پوست و مذهب و نژاد و برتري يكي بر ديگري مجدداً بوسيله دشمنان بشريت كوك نشده و مردمي بيگناه به مسلخ فرستاده نشوند. نشست دوم همايش در تهران - بهمن 84 |
|