انجمن کلیمیان تهران
   

ابراهیم بن یعقوب

   

 

تیر 1380
النا لاویان

پای عشق و ابراهیم بن یعقوب
ابراهیم بن یعقوب کوله بارش بر دوش و از اندلُس روان. راهی بسیار دیر و بی شمار دور. از شمال تا جنوب، شرق تا غرب.
 کوچی و کوچه ای، کرباسی و کرامتی، کوشیدنی و کوفتنی، کوله برای و کلاهی، قلمی و کلامی و کوزه آبی، کُنِشتی (کنیسا وکنیسه) و کُنِشتی (رفتار کردار)، کشکولی و کعبه ای. بی بار و پربار، بار اندیشه، تنها و تنها روان به کوی ما. از خود به در آمده بود، به دیگرها می رفت. اسب نداشت. ویژه نبود.
 پا داشت و با خد.ا بود. به شهرها می رفت.
به درون اندرون ها. چون چاهیان کبوتر، چرخی در آسمان لانه ی اسلاوها، مجارها، ژرمن ها، شاهان و بردگان. پرواز بر فراز نخ های ابریشمی، برگ ها، گیاهان، داروها و گل ها، می گشت بر سر باغ و بهشت. سفر او لذت نبود، عشق بود، پژوهشی در نگارش خد.ا.
امروز مانده ام که ابراهیم، چه می گشت و چه می خواست و چه بود؟
دیدن دنیا یا خد.ا؟ حس کنجکاوی؟ نیاز مالی یا بی نیازی؟ بالش روح یا پیرایش آن؟
 که بر دوش می کشد رنج سفر، زد و خورد، خاک خوری، خاک نشینی، گرسنگی، تشنگی، گم شدگی میان کاروان ها با هزار و یک اندیشه، رسوم و سنت در هزار و یک شب.
گذر از حاخام ها، ملایان، پدران روحانی، جادوگران و رمالان، کاهنان، صیادان، باربران، ناخدایان،
 شگفتگی ها و بی شماری دیگر. در سوزش خورشید و سازش سرما، از کنار نژاد ستیزی و خود ستایی ادیان، خشک مغزی های دور و نزدیک، بسته و بیگانه!
گذر از اسلاو، ژرمن مجار رود، دریا، تبار.
نه بی نوا که نوایی کند بی ره که رهی کند نه بی سو که سوره کند.
خود را شاگردی می دانست که جهان، یکسره استاد اوست. همه و همه، کلیمی و غیر ندارد.
در دانش، یار و بیگانه یکی است. نه پی مالی بود که روی دستش مانده باشد و آب کند، نه گره ی نشان. می خواند، می دید، می رفت، می گفت، می نوشت.
حشر و نشر
گذر از رهگذر
رانش و دانش
آهنگ و فرهنگ
در این میدان کدامین گوست که می رود؟ کدامین دست که می نویسد؟ کدامین دیده که می بیند؟ کدامین اندیشه که به بار می نشیند؟

 

ابراهیم بن یعقوب به سده ی 4 ه.ق/10 م. در تورتورسا(tortosa یا tortusa) (طرطوشه ی) اسپانیا و خانواده ای کلیمی و مومن زاده شد. عذری، حِمِیری و زکریای قزوینی، او را ابراهیم بن یعقوب، ابراهیم بن یوسف، ابراهیم بن یحیی و ابراهیم بن احمد نامیده اند.
وی اندیشمند، بازرگان، پژوهنده، جغرافیادان، سفیر، گزارشگر، مردم شناس و نظریه پردازی بود که در روزگار عبدالرحمان سوم – خلیفه اموی توانست با کاربرد دانستنی های ارزشمندش (از اروپای غربی – مرکزی، سرزمین اسلاوها، لهستان، بلغارستان، چک، فرانسه، هلند، آلمان، بوهم و ...) و راهیابی به دربار اُتوی اول – امپراتور روم در ماگدبورگ، سفرنامه ارزنده، گسترده و پرباری بنویسد که تنها بخشی از آن در کتاب "اَلمَسالِک و المَمالِک" بِِکری مانده است.
بین سده 19 و 20 م، گ. یاکوب- خاور شناس آلمانی اندیشه ای نمود که 42 سال در انجمن های فرهنگی – تاریخی جا داشت؛ یعنی، دو جهانگرد به نام های ابراهیم بن یعقوب مغربی یهودی و ابراهیم بن احمد طرطوشی اسپانیایی مسلمان به دربار اتو راه یافتند؛ ولی کوالسکی – دانشمند لهستانی در سال 1934 م. با یافتن بخشی از "مسالک و ممالک"، سخن استاد خود را رد کرد و چنین گفت: "اکنون بر پایه دانستنی های دسترس می توان با اطمینان آگاهی داد که در سده 4 ه.ق/10م. تنها یک داشمند جهانگرد از اسپانیا به جنوب آلمان سفر کرده که یهودی و همان ابراهیم بن یعقوب طرطوشی برخاسته از شهر تورتوسا بوده است".
دانش او افزون بر دانشمندان همطراز او درباره ی سمرقند، سکه های کوفی و درهمی سامانیان، دارو و گیاهان هنری درخور بررسی است.
گاه زندگانی او کم و بیش در گستره فرمانروایی پادشاهان ایرانی، عرب و اسپانیایی زیر است: ایران – علویان و طاهریان طبرستان، دیالمه اَل زیار و عراق و فارس و ری، صفاریان، سامانیان، غزنویان.
عرب – خلفای عباسی بغداد از قاهر به اله تا القائم به اله.
اسپانیا – عبدالرحمن سوم.
شماری از اندیشمندان دوره وی:
رازی طبیب، فارابی فیلسوف، طبری مورخ، مُتِنَبی شاعر، فردوسی، ابوالوفبا – دانشمند و ریاضیدان، ابوسعید شاعر و صوفی، ابن هیثم دانشمند، بیرونی، ابوالعلا مَعَری شاعر، ابن سینا، رودکی، اخوان الصفا، ابن عزرا - شاعر و فیلسوف یهودی، ابوالقاسم زهراوی – پزشک، ابراهیم زرقانی – دانشور و مکمل ابزارهای نجومی.
گزیده نوشته های او:
ویژگی های اخلاقی – مذهبی – فرهنگی – اقتصادی – سیاسی – نظامی – هنری و برده داری پیوندهای اروپای غربی – مرکزی، هلند، آلمان، اسپانیا، اسلاو، آفریقا، مدیترانه، ایتالیا، فرانسه، لورکا، کِراکوف، پروس، بالتیک، بوهم، سالزموند، دره مولداوی، مدینه السا، روس خزران (مردم کنار دریای خزر با پادشاه و مسلکی کلیمی)، پِچِنگ ها (نژاد تاتار pecheneg)، تراوا، وارنا، ساکسون ها و ...
بخشی از گفتار او :
"سرزمین فرنگان، سرزمینی گسترده و سرد با آب و هوایی توانفرساست، از پاکیزگی ناآگاهند و در سال، یکی دو بار خود را با آب سرد می شویند. پوشاک خود را از تن بیرون نمی کنند و نمی شویند و آنقدر می پوشند تا پوسیده شود.
موی ریش خود را نمی تراشند، بلکه می کنند و لذا با نیروی بیشتری رشد و نمو می کند".
طرطوشی سفر تاریخی خود را از راه خشکی و بُردوی فرانسه آغاز کرد، از نوآرموتیه و سن مالو گذشت و به شورین و اوکسبورگ رسید.
سپس با اسپانیا پی گرفت و از آلمان به شمال آفریقا رفته، به مجارستان رسید.
فهرست زیر، گزیده ای از نام بی شمار کسانی است که در نوشته های خود از نام، نوشته، گزارش و دیدگاه وی بهره برده اند:
ابن خَلدون (ابن خلدون، نگارنده "العبر")، ابن فضلان، بارتولد، ادموند کلیفورد با سووِرث، بِکری، لِوی (لوی پروونسال ناشر "صفه جزیره الاندلس")، حِمِیری، این دخویه، دمشقی، ویل دورانت، و.روزن، ریتر، ابوالفدا شامی (مولف تقویم "البلدان")، شِفِر، کراچوفسکی، ویدایویچ.
آنچه قابل طرح است:
- باید گونگی نام طرطوشی و پدرش را از خطای کاتبان و برداشت و کتابت بسیار از نسخه ها، دست نوشته ها و مطالب وی و دیگر آثار بدانیم که همین، اختلاف رای را درباره ی مذهب او از سوی خاورشناسان و نویسندگان می انگیزد.
- نام، زندگی نامه، گفتار و نوشتار وی در سفرنامه ها ، کتب و فرهنگ های جغرافیایی بزرگانی چون زکریای قزوینی، بکری، حمیری، ریتر و ... ارزش و کمال کار وی را می رساند.
- بررسی های گسترده ای که بر یادداشت های طرطوشی انجام شد، راهگشای دانشمندان و بسیار مطمئن است، چنانکه کوالسکی در کتاب خود می گوید: "این کتاب، قادر به حل مسایل مطروحه نیست؛ ولی گام مهمی به پیش است و امکان می دهد تا مورخان بر پایه امکانات مطمئن تری پژوهش کنند".
- گاه، آگاهی های بی شماری که با نام های مستعار در نوشته ها آمده، از خود ابراهیم بن یعقوب طرطوشی است.
- رهاورد سفر او به اروپا و اسلاوهای غربی به سال 965 م/345 ه.ق. لوحه ای روشن و مورخ است که از گفته های مسعودی، بسیار دقیق تر و پیشرفته تر است.
- حضور طرطوشی در دربار خلفای توانمند عباسی بغداد، به ویژه، اَلمُستَنصِر به اله یا حکم دوم و نیز گفتگوی وی با اتوی اول، بنیانگذار امپراتور مقدس روم در ماگدبورگ افزون بر آرامش، سازش و شجاعت وی، نشان احترامی است که او با وجود کلیمی بودن در دربار خلفای متعصب سنی داشته است. اینکه بیاید، برود، سخن بگوید، ارایه طریق کند، همنشینی داشته باشد و ... .
چنانکه در دولت مسیحیان هم از اعتماد و اطمینان پادشاهان مسیحی و جای دهی سیاسی – علمی برخوردار بود.
جاهایی که نسخ خطی یادداشت های او موجود است:
لهستان، فرانسه، قزوین، مادرید، روسیه، استانبول، لاندبرگ، آلمان، شبه جزیره آناتولی، فرانسه، لیدن در هلند.
پایان سخن:
بزرگ مردی چون ابراهیم بن یعقوب رفت. گوی زندگانی اش را کنار چرخش و گردش، عرفان و عشق نیک انداخت که عارف بود.
هر جا ایستاد، نواخت و هر جاگشت، خواند و نوشت. آموخت و آموزاند. کوته فکر نبود که به غیر از بسته ی من نیستش. "باید درها را زد، درون رفت و پا گذاشت". او جاودان کرد. جاودان شد، شناخت و شناساند. موزه های ابراهیم، یار همواره زمین بود؛ اما خودش زمینی نبود، خاکی بود!! ابراهیم نان و نمکی را در جهانگردی، جهان بینی، خاکبازی و انسانیت برتر از مرغ تافته ای و فرشی و قصری دانست.
ابراهیم بن یعقوب به تورات می نگرد، به ملتش، ابراهیم خلیل.
گذر از شهری و شهری. سکون. تامل
ایستادگی، اندیشه، چرخش پویایی، تفکر، گردش، وقف و تکرار، با مهر نگریستن و به راستی نوشتن.
با دلاوری و به دور از حَمیت بیهوده،
او به تورات می نگرد و به پدران خود، گردش و چرخش، همه ی ها، حضور خد.ا، سینا، آرامش و دریافت تورت.
تورات طرطوشی، سفرنامه او، تفهیم و شناسایی ارزش جهانگردی برای جهانیان و آینه نگرش یا زاویه دیدی مهرانگیز و راست از سر صلح و صفاست. گشتن در این مردم، آشنایی با آب و خاک و سنت ها و همزبانی با آنها، هم سفرگی و هم نشینی و هم سفری. رهاورد آن، همه و همه عشق است و عشق که:

خد.ا یکی است و دل ها یکی است و زبان ها هزار.
به میان مردمان رفتن و هم را شناختن
کنار هم به آرامش رسیدن و تکمیل شعار
"انگشتان یک دست"
دوری از دویی ها و دوستی با دوستی ها
آّرام باد ابراهیم بن یعقوب.



 

 

 

Back Up Next 

 

 

 

 

استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک مستقیم) بلامانع است.
.Using the materials of this site with mentioning the reference is free

این صفحه بطور هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق می‌کند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما اطلاع دهید