بهمن 1380
آرتو
کستلر (Arthur Koestler) در سپتامبر 1905 در بوداپست پایتخت مجارستان در خانواده های
یهودی به دنیا آمد. پدرش نمایندگی کارخانه های بافندگی انگلستان و آلمان را بر عهده
داشت و آرتور توانست زبان های انگلیسی و آلمانی را بیاموزد و بعد ها نیز زبان های
اسپانیایی و روسی را فرا گرفت تا بتواند به راحتی در مجامع و فرهنگ های مختلف
اروپایی مطالعه و تحقیق کند.
با شروع جنگ جهانی اول، خانواده کستلر به اتریش مهاجرت کردند تا حتی المقدور از
تحولات منفی که طبقه آنها را به نابودی می کشاند دور بمانند اما مهاجرت به اتریش
کارساز نشد و بقیه دوران نوجوانی کستلر در محرومیت گذشت ب این همه حوادث فوق کستلر
را از تحصیل در رشته مورد علاقه اش فیزیک مهندسی- باز داشت و پس از تحصیل در
آموزشگاه های فنی تا سال 1924 در دانشگاه وین به دانش اندوزی پرداخت . آرتو ضمن
تحصیل در دانشگاه وین با صهیونیسم آشنا شد وشور و هیجان ناشی از آرمان های صهیونیسم
به به زودی او را متحول ساخت و در آخرین روزهای تحصیل به فلسطین رفت ، اقامت در
کیبوتص (مجتمع های تعاونی) و زندگی در کنار یهودیان مهاجر برای آرتو آرمانگرا پایان
خوشی نداشت و او را از آرمان صهیونیست ها جدا ساخت و چندی بعد با سرخوردگی به برلین
رفت تا شانس خود را در رشته روزنامه نگاری بیازماید ، کاری که کلستر زا شیفته خود
ساخت و تا پایان عمر آن را ادامه داد.
کلستر طی سال های 33-1932 به روسیه رفت و در همین دوران بود که "کتاب شب های سپید و
روزهای سرخ " را نوشت . مقارن همین ایام بود که حزب ناسیونال سوسیالیست در آلمان به
قدرت رسید و با تحت تعقیب قرار گرفتن یهودیان و کمونیست ها ، ارتور کلستر به طور دو
جانبه در فهرست محکومین قرار گرفت و برای فرار از دستگیری به پاریس اعزام شد تا در
مبارزه ضد فاشیستی – لیبرالیستی خدمت کند . روال زندگی آرتو کلستر تا سال 1938 در
فراز و نشیب های متفاوت و به اشکال گوناگون در خدمت به آرامان های کمونیسم سپری شد.
با شروع جنگ داخلی اسپانیا، کلستر تحت پوشش خبرنگار راهی این کشور شد اما پس از
مدتی شناسایی و دستگیر شد و این فرصتی بود تا به بازبینی نقطه نظرات عقیدتی – سیاسی
خویش بپردازد و به جای حزب شناسی و تفکر در مرام های ظاهر فریب حزب، به سوی خود
شناسی و خدا شناسی روی آورد. در کتاب "گفتگو با مرگ" که پس از رهایی از زندان نوشت
به این واقعیت اشاره می کند که او چگونه در پی یافتن راز خوشبختی برای انسان ها
تلاش کرد و به امید این که او چگونه در پی یافتن راز خوشبختی برای انسان ها تلاش
کرد و به امید این که می تواند این رمز را در تفکرات مارکس وینفن بیابد ، چشم بسته
به آن سو رو کرد ولی سرانجام پس از تحقیق بسیار متوجه شد چیزی که در این مرام ارزش
ندارد همان آدمیت و انسانیت است و در اواخر سال 1938 تصمیم به نگرش "ظلمت در
نیمروز" گرفت.
بر خلاف بسیاری از دانشمندان دیگر که با درک صحیح از ماهیت کمونیسم با به گوشه
خزیدند، خودکشی کردند یا ساده لوحانه به مسکو رفتند تا رهبران روسیه را متوجه
اشتباهات و خطاهایشان نمایند، کلستر با تمام وجود وارد میدان شد تا به استفاده از
اطلاعات فوق العاده و قلم رسایش، میلیون ها نفر را که هنوز در تردید با غفلت به سر
می بردند از افتادن به دام کمونیست ها نجات دهد.
وقتی فرانسه علیه آلمان اعلان جنگ داد، کلستر را بازداشت کردند و چهار ماه در زندان
نگاه داشتند . سرانجام از اردوگاه اسرار گریخت و چندی در شمال آفریقا و اندک زمانی
در لیسبون اقامت گزید و سرانجام به انگلیس رفت که در آنجا نیز بلافاصله دستگیر و به
زندان انداخته شد.
از سال 1939 تا 1943 کلستر سه رمان سیاسی منتشر کرد و جلد سوم زندگی نامه اش به نام
"وازدگان روی زمین" را ارایه داد. همچنین رمان هایی با نام های "عصر عطش" و "ردپای
دایناسور" را منتشر ساخت. انتشار کتابهای فوق الذکر و معروفیت کلستر به عنوان یک
نویسنده و خبرنگار و حتی فیلسوف به او این امکان را داد تا با مسافرت به اقصی نقاط
جهان و شرکت در مجامع مختلف علمی و سیاسی به تشریح نظریاتش بپردازد. از جمله این
مسافرت ها، دیدار از اسرائیل در سال های 1944 و 1949 بود . کلستر در سال 1949 موفق
به کسب تابعیت انگلستان شد و دو سال بعد کتاب بسیار مهم و تاثیر گذار "بت شکسته" را
با همکاری چن تن دیگر از اندیشمندان به چاپ رساند . او پس از مرگ همسر دومش با منشی
شخصی اش ازدواج کرد و تا پایان عمر به زندگی مشترک با او ادامه داد.
کلستر در سال 1955 اعلام کرد برای همیشه تغییر حرفه داده و از سیاست کناره می گیرد
تا اوقاتش رابه بررسی درباره علوم پایه و مسائل ویژه اجتماعی بگذراند که ما حصل آن،
کتاب هایی در زمینه مجازات اعدام، تاریخ نجوم، روان شناسی، یوگا؛ فیزیک کوانتوم و
.... بود. کلستر با بالا رفتن سن توجه بیشتری را به امور فرا حسی معطوف داشت، چنان
که یکی از آخرین کتاب های او به نام "ریشه های تصادف" عمدتا شامل تحقیقاتی در مورد
نیروهای روانشناختی بود، مسیری که در نهایت به نوعی عرفان منتهی شد . نهایت این
نگرش که انسان دوستی عمیق کلستر را در بر میگرفت. توجهش را به موضوع مهم "مرگ بی
درد" ، معطوف کرد. آرتو کلستر در سوم مارس 1983 در حالیکه به شدت از بیماری
پارکینسون در عذاب بود، همراه همسرش خودکشی کرد.
کتاب ظلمت در نیمروز (Darkness Of Noon) آرتو کلستر در نظر سنجی های پایان قرن
بیستم، در رده بندی تاثیرگزاری کتاب های قرن، مقام هشتم را به خود اختصاص داد.
کتاب "قبیله سیزدهم" (The Thirteenth Tribe) یا "خزران" (چاپ 1976) از معروفترین
آثار کلستر است.خزران یا خزرها قومی ساکن در شمال و شمال غرب دریای خزر بودند.
حوالی سال 740 میلادی آنها در برابر پیشروی لشکریان اسلام ایستادگی کردند و آنگاه
که بسیاری از همنژادان ترکشان به اسلام گرویدند، خزران به دین یهود روی آوردند و
کوشیدند به عنوان نیروی سومی در میان اسلام و مسیحت، استقبال خود را در رویارویی با
خلافت بغداد از یکسو و با امپراتوری قسطنیه از سوی دیگر حفظ کنند.
دولت یهودی خزر تا حدود 500 سال بعد با افت و خیز موجودیت خود را حفظ کرد. پس از
آنکه روس ها با امپراتوری بیزانس کنار آمدند و به مسیحیت گرویدند با پشتیبانی
قسطنیه بر متصرفات خزران تاختند و دولت خزر در سراشیبی تلاشی قرار گرفت. یهودیان
خزری در اثر ضربات اقوام مهاجم به سوی اوکراین و مجارستان و لهستان رانده می شدند
تا سرانجام طوفان عظیم ایلغار تاتار برخاست و آخرین رمق زندگانی خزران در زیر ستم
ستوران مغول به سرآمد . آخرین ذکر یاد از خزرها به عنوان یک ملت در تاریخ 47-1245
میلادی در اختیار است و پس از آن، تومار این ملت و دولت در هم پیچید.
کلستر با استناد به قضیه خزران که عمداً آن را "قبیله سیزدهم" (علاوه بر 12 قبیله
اولیه بنی اسرائیل) می نامد، و نیز ذکر دیگر مستندات، اختصاص نژادی دین یهود را نفی
می کند و اظهار می دارد که "یهودی را نمی توان نژادی خاص به شمار آورد ، تنها چیزی
که یهودی را از غیر یهودی می سازد، مسئله مذهب است".
از نوشته های این نویسنده بخوانید:
ترن
مخلوط |