آرش ساکت خو
اسفند 1386
بدون شک «ژاک دریدا» یکی از بزرگترین و نامآورترین فیلسوفان معاصر جهان است.
فیلسوفی جهانی با مکتبی خاص. مکتبی ادبی، اجتماعی، سیاسی. فلسفهی ژاک دریدا تمام
نظرات فلاسفهی قبل، از ارسطو و افلاطون گرفته تا مارکس، هگل و فروید را بر هم
میزند. لایههای تفکر دریدا نه مخالف و نه موافق نظرات دیگر همکارانش بود. نه آنان
را تمجید و یا تایید میکرد و نه نفی میکرد. شاید تا سال 1966، که دریدا در
کنفرانسی دربارهی جنبش فکری فرانسه به نام «ساختارگرایی»، در دانشگاه «هاپکینز» به
پشت تریبون رفت، کسی عبارت «ساختارشکنی» را نشنیده بود. از آن زمان دریدا در صحنهی
روشنفکری آمریکا ظاهر شد.
در دانشگاه «جان هاپکینز» در سال 1966، محور بحث «کلودلوی اشتراوس»، انسانشناس
بزرگ فرانسوی و نظرات ساختارگرایانهاش بود. موضوع بحث آن روز، «ساختارگرایی» نشانه
و بازی در گفتمان علوم انسانی بود. «دریدا» در آن روز با بیان این مطلب که دوران
ساختارگرایی به سر آمده است و دیگر افکار «لوی اشتراوس» طرفدار ندارد، محور مباحث
را عوض کرد و از همانجا مخالفان آمریکایی خود را حیرتزده کرد. دریدا در این جلسه،
ساختارشکنی را به عنوان مکتب فلسفی جدید عنوان کرد. گفتار دریدا در آن زمان استادان
جوان و دانشجویان را به وجد آورد و از همان روز طرفداران بسیاری را به خود جلب کرد.
آن روز دریدا بر ساختارگرایی مُهر پایان زد.
دریدا را پدر ساختارشکنی میشناسند
ساختارشکنی یعنی شیوهای از تحقیق
که بر اساس آن همهی نوشتهها سرشار از سردرگمی و تناقض است و نیت نویسنده میتواند
بر تناقضات نهفته در خود زبان، غلبه کند. دریدا به همین دلیل، صداقت
و معنای حقیقی و دائمی را از متن میگیرد. این مفهوم، در همهی انواع هنر و علوم
اجتماعی همچون زبانشناسی، انسانشناسی، علوم سیاسی، و حتی معماری جریان یافته
است.
دریدا پیروان بیشماری داشت اما به همان اندازه که تحسین میشد مورد انتقام و خشم
هم قرار میگرفت. برای بسیاری از آمریکاییها، او نمادی از یک مکتب فلسفی فرانسوی
بود، که به اعتقاد آنها بسیاری از معیارهای سنتی آموزش کلاسیک را در هم میشکست.
در زبان نوشتار، بیان حقیقت به جای آن که حضوری بیواسطه داشته باشد، به تعویق
میافتد. دریدا برای توضیح این مطلب واژهی difference (= غیریت) را جعل میکند که
هم معنای differer یعنی به تعویق افتادن و هم معنای difference یعنی تفاوت را در
خود دارد. به نظر دریدا یکی از جهات مهمی که فلسفهی سنتی را به بیراهه کشانده،
«منطق محوری» بیش از حد آن بوده است. یعنی بیش از حد بر منطق همانی و امتناع تناقض
ارسطو تکیه کرده است. متافیزیکی که بر منطق بنا شده، متافیزیکی افلاطونی یا همان
حضور است. در برابر اینها دریدا میخواهد محوریت difference را تایید کند. در واقع
این مطلب را میخواهد بیان کند که واقعیت را برحسب تفاوت به جای این همانی و نیز
برحسب تعویق همیشگی به جای حضور ابدی، میتوان فهمید. در این جا ما تاثیری را که
دریدا از سوسور گرفته است، به وضوح مشاهده میکنیم. سوسور بیان میدارد که زبان،
نظامی است متشکل از آواها و مفاهیم. چنین رویکردی، به زبان مانع ارجاع عناصر زبانی
به عالم واقع میشود. به عبارت دیگر کلمات زبان، برای اشیاء و مصادیق خارجی نیستند
بلکه نشانههایی هستند که دلالت بر مفاهیم میکنند. این تعیین از روی تفاوت آن کلمه
با مفاهیم دیگر معلوم میگردد. در واقع معنای هر کلمه، معوق و معلق است به معنای
کلمات دیگر، از آن جهت که این کلمه آن نیست؛ مثلا سنگ سنگ است از آن جهت که آب نیست
و از آن جهت که چوب نیست و این سلسله تا بینهایت ادامه خواهد یافت. در واقع ما با
یک بازی بیانتهای دالها و نشانهها روبرو هستیم.
با چنین دیدگاهی دیگر «متافیزیک حضور» محلی از اعراب ندارد. به لحاظ چنین دیدگاهی
بود که دریدا ردپای حضور معنا بر آگاهی فرد را در همهی سنت فلسفی غرب جستجو میکند
و با روش «ساختارشکنی» قصد دارد طرح دیگری را در تفکر ایجاد نماید. گفتیم که دریدا
فلسفه را همچون متنی نوشته میداند و با چنین رویکردی، فرق بین فلسفه و انواع دیگر
نوشته، از جمله ادبیات، کمرنگ و محو میشود. حال «ساختار شکنی» یک متن فلسفی، ممکن
است معناهای ممکن و پاسخهای ممکن پرسشهای فلسفی را آشکار سازد، امکانهایی که
شاید در سطح عیان و منطق محورانه آن متن اصلا آشکار نباشد. دریدا در مواجهه با
فلسفه به عنوان یک اثر ادبی، نشان میدهد که محتوای آن را مانند محتوای هر اثر
ادبی، نه فقط در ساختار منطقی استدلالهای آن، بلکه باید دست کم به همان اندازه در
کسب استعاره گزینی و حتی در شیوهی فیزیکی آن جستوجو کرد. به نظر میرسد که
میتوان این نتیجه را گرفت که آن چه پروژهی ساختارشکنی دریدا به فلسفه میافزاید،
همان نوع جدیدی از پاسخ و پرسشهای فلسفی میباشد. محوریتی که دریدا به
«ساختارشکنی» Difference میدهد نه به معنای برپایی نوع دیگری از متافیزیک در مقابل
متافیزیک حضور، بلکه به معنی دست شستن از کل متافیزیک است و در نتیجه دور شدن از
نظریههای متافیزیکی سترگ است که منظور آنها، درک عقلانی واقعیت به طور کلی بوده
است. بنابراین آنچه از فلسفه باقی میماند نه ساختن نظریههای عام بلکه فعالیت
سادهی پرسشگری بنیادین به طور کلی است. البته به نظر میرسد که با توجه به رد
منطق محوری این پرسشگری بنیادین، نه به صورت ارزیابی منطقی استدلالها، بلکه به
شکل کندوکاو در شیوههای ارائهی موضوع برحسب ویژگیهایی غیر از اعتبار منطقی آنها
در خواهد آمد. تاکنون بیان داشتیم روندی که دریدا در پیش میگیرد، از فلسفهی صرف،
فعل پرسشگرانهی آن باقی میماند. به نظر میرسد سمت و سوی این پرسشگری قبل از هر
چیز متوجه خود فلسفه است. در مصاحبهای که «ریچارد کرنی» با دریدا انجام داده است،
جملاتی بیان میشود که در آنها از امکان چنین عملیات پرسشگرانهای که ناظر بر خود
فلسفه باشد، سخن به میان آمده است. دریدا در این گفتوگو از ساختارشکنی به مثابهی
تلاش برای یافتن هر چه نظاممندتر یک جای غیرفلسفی برای زیر سوال بردن فلسفه نام
میبرد، در حالی که جستوجو برای یافتن جای غیرفلسفی، به معنی ضد فلسفه بودن نیست.
پرسش محوری «دِمَن» این است : فلسفه به طور کلی از کدام جا یا ناجایی میتواند
همچون چیزی غیر از خودش در برابر خودش ظاهر شود، به طوری که بتواند به شیوهای
اصیل، خود را به بازپرسی و بازاندیشی کشاند؟ دریدا این مطلب را اضافه میکند که این
«نامکان» را ممکن است ادبیات تامین کند. ادبیات به معنی متونی که حدود زبان ما را
به لرزه درمیآورند و نشان میدهند آنها هم چیزهایی تقسیمپذیر و برشپذیر هستند.
رسوایی سال 1987 مربوط به «پل دمن» استاد دانشگاه ییل، که یکی از مفسرین ساختارشکنی
در آمریکا بود، به اعتبار دریدا لطمه وارد کرد. زمانی که او در دفاع از همکار
درگذشتهاش صحبت کرد. بسیاری او را یک ضد یهود تلقی کردند. چهار سال بعد معلوم شد
که «دمن»، مقالات ضد یهودی و طرفدار نازی، بسیاری در روزنامههای زادگاهش بلژیک،
به هنگام اشغال آلمان درجنگ جهانی دوم نوشته است.
در این سالها ژاک دریدا، از سوی چپهای اروپا به دلیل نداشتن خط مشی سیاسی و عدم
ارائهی فلسفهای ثابت، مورد انتقاد شدید قرار گرفت. ژاک دریدا در ن زمان به تام
ماهیم ثابت و قطعیات سیاسی حملهور میشد. اما در دههی 1980 وقتی که مخالفت خود
را با آپارتاید اعلام کرد و به دفاع از مخالفان چک پرداخت و همچنین زمانی که از
حقوق مهاجران آفریقای شمالی در فرانسه دفاع میکرد، نشان داد که آرمان سیاسی هم
دارد.
در جریان دههی 70 و 80 میلادی، نوشتههای دریدا محبوبیت زیادی برای او در
دانشگاههای مهم جهان ایجاد کرد و رفته رفته نفوذ او در آمریکا وفرانسه بیشتر و
بیشتر شد. آموزههای او برای استادان جوان و جویای کار در دانشگاههایی که در
تسخیر فلسفههای قدیمیتر بود، مایهی مباهات شد.
در سال 1992، وقتی دانشگاه کمبریج پس از بحثهای بسیار موافقان ومخالفان، به این
فیلسوف، دکترای افتخاری اهدا کرد، نشریه اکونومیست در سرمقاله خود نوشت:
«مشکل خواندن مطالب دریدا این است که برای درک مطلبی اندک، تلاش زیادی لازم است».
او برای چاشنی سخنرانیهایش از جناس، شعر و عبارت قافیهداری چون این عبارت استفاده
میکرد:
«فکر کردن یعنی دانستن این که هنوز شروع نکردهایم». یا «ای دوستان من، دوستی وجود
ندارد».
بسیاری ازخوانندگان، مطالب و نثر او را گیجکننده میدانند و دوستدارانش، آن را
روشنفکرانه توصیف میکنند. در نوشتار او یک جمله ممکن است چکیدهی 3 صفحه باشد و
یک پاورقی طولانیتر از متن.
از نظر وی، سکوت و نوشتار در برابر گفتار، از اهمیت بیشتری برخوردار است.
چنانچه او سالها نمیگذاشت عکسش را بگیرند و یا چاپ کنند. به جز سالهای آخر عمر،
در تلویزیون برای سخنرانی ظاهر نشد. هر چند که دریدا در مقام یک سخنران، جذابیت و
نفوذ کلام خاصی داشت.
از آثار وی میتوان نوشتههایی درمورد فیلسوف آلمانی «ادموند هوسرل» نام برد. که
بیشتر به صورت غیرمتمرکز و مقاله میباشد. هم چنین مقدمهای مفصل بر کتاب
«بنیانهای هندسه» به نام «منشا هندسه» نام برد. از دیگر آثار وی، میتوان به
نوشتارشناسی، نوشتار و دگرسانی، گفتار و پدیدار، مواضع کردارهای دین، عطیهی مرگ،
تب آرشیو، هستی و زمان و .... اشاره کرد.
در تعدادی از این نوشتهها، متون به قطعات و عبارتهای جداگانه تقسیم میشوند تا
معنی نهفته در آن تبیین شود. حامیان فمینیسم و آرمانهای جهان سومی، از این شیوه
استقبال کرده و آن را ابزاری برای فاش کردن تعصبات افلاطون، ارسطو، شکسپیر، فروید و
دیگر نمادهای «سفیدپوست مرده» فرهنگ غرب میدانند. معماران وهنرمندان طراحی
میتوانند از رویکرد ساختارشکنانه در ساختمانها استفاده کنند، یعنی از طرحهای
سنتی پرهیز کرده و به جای آن از فضاهای شکسته و ناآرام بهره ببرند.
ساختارشکنی برای بسیاری از دانشجویان، اجازهی ورود به دنیای پرآشوب روشنفکری بود.
اما ورود ساختارشکنی به معماری در دههی 80 ، توسط آیزنمن، معمار یهودی و بزرگ
آمریکایی صورت گرفت که خود مجال دیگری را برای سخن میخواهد. از آن زمان تاکنون
معماری جهان زیر و رو شده است
.
اکنون دریدا معماران بزرگی همچون آیزنمن، زاحا حدید، پیتر کوک، برناد چومی و کوپ
همیل بلا را درون فلسفه ساختارشکنی حل کرده است. چنانچه در دو دههی اخیر کمتر
معمار و دانشجوی رشتهی معماری است که حتی یک بار هم شده، چنین سبکی را تجربه نکرده
باشد و حداقل یک پروژهی خود را با این شیوه طراحی نکرده باشد.
دریدا در جمعه 17 مهرماه، برابر با هشتم اکبر 2004، در بیمارستانی در پاریس درگذشت.
علت مرگ وی سرطان لوزالمعده بود. ژاک شیراک رئیس جمهور وقتِ فرانسه در توصیف دریدا
گفت: «فرانسه یکی از برجستهترین فیلسوفان معاصرش را به جهان تقدیم کرد. یکی از
برجستهترین دانشمندان عصر حاضر جهان را»
یکی از گزینههای جایزه ادبی نوبل در سال 2004 میلادی بود.
ژاک دریدا، متفکر، الجزایری الاصل، فرانسوی و از همه مهمتر یک یهودی بود.
(مسئلهای که قبل از هر چیز بر آن تأکید داشت).
ژاک دریدا در سال 1930 به دنیا آمد. در 12 سالگی از مدرسه اخراج شد. چرا که آن زمان
تمام یهودیان را از تحصیل محروم میکردند. در 19 سالگی برای تکمیل تحصیلات به
فرانسه کوچ کرد. در سال 1952 به «اکول نرمال سوپر یور» پاریس راه یافت. در آنجا از
استادانی چون «میشل فوکو» و «لویی آلتومر» بهره جست. از سال 1964 به مدت 20 سال در
دانشگاه سوربن، در رشته فلسفهی تدریس کرد. در سال 1966 که در دانشگاه هاپکینز سخن
گفت شهرت جهانی یافت. از آن به بعد آرای وی در جهان به ویژه آمریکا رواج بسیاری
یافت و از چندین دانشگاه معتبر آمریکا و انگلیس دکترای افتخاری دریافت کرد. همسر وی
«مارگاریت اکوتوربر» یک روانکاو است. از وی 2 پسر به نامهای «پیر» و «ژان» به
یادگار مانده است.
دریدا فیلسوف شکست مارکسیسم و اگزیستانسیالیسم.
ژاک دریدا یک یهودی سرگردان، بازمانده از کورههای آدمسوزی نازیها و بیرون آمده
از اردوگاههای کار اجباری و تاریخ زنده و گویای واقعهی هولوکاست است.
دریدای عدالتپیشه، (به رغم تهمتهای ناروا، فیلسوف مهماننوازی و بخشایش و داوری
بود.
دریدا فیلسوف حل مسئله نیست. فیلسوف طرح مسئله است.
او تنها یک چیز از خود پرسید تا دریدا شد:
آیا همه چیز همانطور است که تا امروز بوده است؟
پایان دریدا یک مقدمه است.
منابع و مآخذ :
1- «رفاقت در سیاست»، سخنرانی دریدا، ترجمهی محمد رضا ارشاد.
2- نشریهپرداز ساختارشکن، نیویورک تایمز، ترجمهی نیلوفر قدیری.
3- شالوده، ترجمهی سید حسین غضنفری.
4- افتادن مرد تاریک در روشنایی، ترجمهی امیرهوشنگ افتخاری راد، روزنامهی شرق
مورخ 26/7/83 صفحهی 18.
5- تأثیر دریدا در معماری، روزنامهی همشهری مورخ 28/7/83 صفحهی 17.
6- نیچه پس از هایدگر، دریدا و دلوز، سخنرانی دکتر محمد ضمیران
7- رنج فیلسوف بودن، سیدمجید کمالی.
|