اصل و وصل در متون قبالای انسانْ خدایی
کمال
زبانی و معنایی در بیت مولوی (هر کسی کو دور ماند از اصل خویش، باز جوید روزگار وصل
خویش)، از آن، صورت مسئلهای جهانشمول میسازد برای پرسش از هر مکتب عرفانی
خداباور. اما با وجود یکی بودن پرسش، پاسخها در میان مکتبهای عرفانی ادیان
ابراهیمی یکسان نخواهند بود. در این بخش به پاسخ متون قبالای فلسفی/کاربردی- همچون
دیرینهترین نحلۀ مدون انسانْ خدایی- به پرسش اصل و وصل میپردازیم.
پیشینۀ متون قبالا: قبالا حکمت رمزی اتصال به مبداء نزد یهودیان است که
پیشینۀ شفاهی، آن را به ابراهیم نبی و حضرت موسی بازمیگردانند. سابقۀ نوشتاری
قبالا به اسفار پنجگانۀ تورات و آثار و سخنان نسخهبرداری شدۀ انبیاء یهود از قرن
نهم تا چهارم پیش از میلاد برمیگردد، به اضافۀ برخی از کتب رمزی که در قرن دوم
میلادی توسط حکیمان تلمودی در ردۀ متون مقدس دانسته شدند. به این منابع باید
رسالههای عرفانی دو قرن پیش از میلاد تا قرن سوم و نیز متون حسیدیسم در اروپا از
قرن دوازدهم تا هفدهم میلادی را افزود. بخش مهمی از متون قبالای باستانی در سنت
تفسیری و نیایشی یهودیان، نهادینه و جذب شدهاند، ولی بخشی که فهم آنها مختص نخبگان
پالایش یافته و دستیابی عامه به آنها خطرناک ارزیابی شد، در قالب متونی ممنوعه برای
عامه طبقه بندی گشت.
سفر یِتسیرا یا کتاب شکلگیری، متن پایهای عرفان حروفی یهودیان بود. آموزههای آن
در قرون پیش از میلاد در مکتبهای نبوت وابسته به معبد اول یهودیان تدریس شده، به
نام کتاب ابراهیم نیز شهرت داشت. اما پس از ساختن معبد دوم در دوران هخامنشیان،
مکتبهای نبوت از شکل کلاسهای همگانی به صورت محفلهای دستچین و بسته برای تفسیر
حروفی- رمزی متون مقدس و آموختن روشهای اتصال به نیروهای الهی درآمدند. از قرن اول
میلادی، یهودیان استقلال سیاسی خود را از دست دادند. در نتیجه، دین و الهیات فاقد
هرگونه قدرت حکومتی شدند. به این دلایل، در میان یهودیان، سنت دینی و سنت عرفانی با
یکدیگر سازگاری و تعامل داشته، هیچگاه جز مقاطع کوتاهی با خشونت دربرابر یکدیگر
نایستادند. شاهد این امر، حضور مهمترین شارحان رمزی قبالا در میان نـویسندگان
تلمود – متن سنــت نهادینه شدۀ دیـن یهود - است.
در قرن دهم میلادی یا سوم هجری قمری، سعدیا گائون، از فیلسوفان و رهبران دینی
یهودیان بغداد که در دربار خلفا نیز عزت داشت، پس از ترجمۀ تورات به زبان عربی به
ترجمۀ سفر یتسیرا دست زد و بخشی از ممنوعیت آموزههای رمزی و حروفی را برداشت. این
اقدام سعدیا در قرن سوم هجری، انفجاری از مکاتب وحدت وجودی و حروفی را در خاورمیانه
به دنبال داشت. باقی متون قبالا از جمله کتاب زُوهَر در آسیا و اروپا مخفی و تنها
در اختیار محافل سری عارفان بود، ولی در قرن دوازدهم میلادی در اروپا در اختیار
عموم قرار گرفت. متون حروفی و زوهر به میان فرقههای عارفان ادیان ابراهیمی راه
یافتند. انسانْ خدایی قبالا:
قَبالا یا به بیان یهودیان اشکنازی، "کَبالا"، در واژه اشاره دارد به دریافت(1)
نور الهی توسط انسان. «نور» نیز بیانی از نیروهای خلقت است. در آفرینششناسی
قبالایی، بر اساس تفسیر تورات، آن چه ابتدا از مبداء آفرینش یا آفریدگار در جهان
صدور یافته، نور بوده، نور فیزیکی تنها سویهای از آن است. آفرینش به گفتۀ کتاب
زوهر، ابتدا از انفجار نوری ظریف آغاز شد. برای توصیف این نور، از واژۀ آرامی
«دقیق» דקיק استفاده شده است. به این ترتیب، قبالا نور را به معنای نمادین به کار
نمیبرد، بلکه نور فیزیکی را هم نمودی از «نور الهی» در معنای فراگیرتر و پرتویی از
قلمرو بینهایت یا خدا میداند. بنا به باور این عارفان، نورهای مرتبههای صدور ده
گانۀ آفرینش در مدیتیشن و روشن شدگی به تجربۀ ذهنی فرد سالک درمیآید(2). ربی
شیمعون بَریوحای، تفسیر زوهر از باب اول سفر پیدایش تورات را چنین آغاز میکند:
«با آغاز تجلی ارادۀ پادشاه عالم، جرقهای نیرومند در نور سرمدی نقش بست. (این
جرقه) از پنهانترین پنهانها و از راز نور بیکرانه صادر شد و صورتی بیشکل پیدا
کرد. سپس درون دایرهای قرار گرفت که نه سفید بود، نه سیاه، نه سرخ و نه سبز و نه
هیچ رنگ دیگر. چون گسترش یافت، رنگها را پدید آورد که درخشیدند در فضای تهی و نقش
یافته. از درون جرقه، چشمهای بیرون جهید که سایههای پایینتر، رنگهای خود را از
آن گرفتند. از دل پنهانترین پنهانها و از درون راز نور بیکرانه، دو وجه صدور
یافتند: یکی نزدیک شد و دیگری نزدیک نشد. فضا نامعلوم بود تا آن که نیرویی مهیب،
تارک ( اتیک یا عتیق) را شکافت و نقطه ای پنهان، درخشیدن گرفت. آن سوی این نقطه هیچ
چیزی قابل شناخت نیست و از این رو «مبداء» خوانده میشود، یعنی ابتدای گفتارها»(3).
«ابتدای گفتارها» اشاره است به نظریۀ قبالایی صدور آفرینش از راه ۲۲ حروف زبان عبری
که دارای معادلهای ریاضی دانسته میشوند. این نظریه ابتدا در سفر یِتسیرا یا کتاب
شکل گیری بر اساس تفسیر رمزی تورات بیان شده بود. بر اساس تورات، جهان با گفتار خدا
آفریده شد. در آیۀ سوم سفر پیدایش میآید: «و خدا گفت: نور باشد و نور بود». در سفر
پیدایش ده بار عمل «گفتن» خدا با آفرینش پیوند خورده است. تلمود، اولین عبارت سفر
پیدایش را دهمین مورد این انگاره می داند: «در ابتدا خدا آسمان و زمین را
آفرید»(4). چنانچه خواهیم دید در قبالا ده بار «گفتن» آفریدگار، مقارن است با ده
سپهر روحانی یا ده سِفیروت و مرحلۀ صدور آفرینش. از دید قبالا وقتی در مزامیر داوود
میخوانیم: «با کلام خدا آسمانها ساخته شدند»(مزامیر ۶:۳۳)، به این معنا است که
خدا با انگارههای ریاضی که رمز آنها در حروف زبان عبری (حروف ابجد) پنهان است،
جهان را آفرید.
هدف نهایی آفرینششناسی و غایتشناسی قبالا، یافتن راه اتصال انسان (وصل) به سرچشمۀ
نیروهای عالم (اصل) است. از دید حکیمان قبالایی این اتصال در سطح ذهن و روح از سویی
و زندگی و عمل از سویی دیگر بوده، پیش نیاز آن، تحقق خود و کار مداوم بر روی شخصیت
فردی از راه تمرین و مراقبه می باشد. هدف این تمرینها پالایش از انگیزشهای «نفس
دریافتگر فقط برای خود» است. تفاوت قبالا با مکتبهای فناجو و روش کشتن و انکار نفس
در آن است که قبالا دریافت و میل در انسان را اساس آفرینش و اولین سکوی پرش او
میداند. کشتن میل در شکلهای گوناگون جسمی، روحی و عاطفی در انسان، خلاف جوهر
آفرینش انسان دانسته میشود. راه حل، آن است که رویکرد انسان به «میل به دریافت»
تغییرکند. «میل به دریافت، فقط برای خود»، خلاف قاعدۀ کیهانی سیلان نیروهای
آفریدگار به بینهایت هستی یا به عالم است. از دید موسی ابن میمون، فیلسوف یهودی
اسپانیایی قرن دوازدهم میلادی، پیروی از اصل خِسِد یا سیلان احسان الهی به عالم حکم
میکند که انسان نیز این قاعده را در کارها و رفتارهای خود رعایت کند. ابن میمون،
روش اتصال انسان به مبداء را شبیه شدن به خدا از راه تکرار جوهرۀ کارهای خدا در
اعمال انسان میداند، زیرا متن صریح تورات (پیدایش ۲:۲۷) اعلام آفریده شدن انسان
به صورت و شباهت با خداوند است.
یهودا اشلگ، فیلسوف و تفسیرگر قبالایی قرن بیستم، در اثر خود به نام حکمت حقیقت بر
آن است که میل به دریافت، در ذات آفرینش انسان است. اما رفتار «دریافت فقط برای
خود»، منشاء حجابها و پوستهها یا کلیپوت است که انسان را از دریافت نور همیشه
جاری الهی محروم میکند. دریافت نور الهی به شکل مواهب مادی و سلامتی و عشق و غیره،
باید با نیت «دریافت به منظور بخشش» و به جریان انداختن مواهب در باقی بخشهای هستی
باشد(5). چنین منشی به همراه صدق و عدالت که به گفتۀ تلمود و تفسیر موسی ابن میمون
از جوهرههای کارهای خدا میباشند، از انسان، در همین طرح مادی، موجودی در هماهنگی
با کائنات و اتصال یافته به مبداء میسازد. این از راه تسلط بر نفس به دست میآید و
نه کشتن آن. هدف پویۀ هستی، شبیه شدن انسان به آفریدگار است(6). از انسان در زندگی
معمول خود و بدون نیاز به اعتکاف و نفس کشی، خواسته میشود که با تکرار جوهرۀ
کارهای خدا، شریک او در آفرینش و اصلاح عالم باشد. نظریۀ «اصلاح عالم» در تلمود با
نام «تیکون عولام» مطرح شده و از پایههای انسان خدایی قبالا است.
تعریف قبالا از اصل:
در قبالا «اصل»، خدا است همچون یکتای بینهایت، منشاء وجود، آفریدگار، قانونگذار و
تدبیرگر جهان هستی که ماهیت آن ورای فهم بشر می باشد. حضور جلال الهی در خلقت عالم،
از پردۀ غیب بیرون آمده، پله پله در طرحی از صدور، متجلی شده، شبکهای از نیروهای
روحانی- معنوی و فیزیکی خلقت را پی ریخته است.
مفهوم مرکزی قبالا ده سِفیروُت(7) یا ده سپهر خلقت یا ده کیهان انرژی روحانی است.
مراحل تحقق خود، پالایش روح، و وصل انسان نیز در اتصال با این سپهرها معنا پیدا
میکنند. سِفیراها کانالهای صدور و سرریز شدن نیروی الهی برای تدبیر خلقت هستند و
انسان میتواند با این مجراها اتصال یابد. ده سِفیروت با نامهای دیگری هم
آمدهاند، از جمله هِخالوت یا خزانهها، شَعَره قِدوشا یا دروازههای تقدس، و درخت
زندگی که در سفر پیدایش از آن نام برده شده است. ریشۀ این درخت در بالا یعنی در
بینهایت یا اِین سُوف (خدا) قرار دارد.
قبالا انسان را مجموعهای از نیروهای این کیهانها و برای خود، یک ریزکیهان
میداند. اتصال او به مبداء از راه اتصال درونی به سپهرهای صدور یا سفیروت انجام
میشود. اتصال انسان همچون موجودی کرانمند به خدا یا بینهایت، تنها به وساطت این
سفیروت ممکن میشود. در این نظریهها وصل انسان در زمان حیات، بیشتر اتصال موقت است
تا در آغوش کشیدنی جاودانی. واقعیت فیزیکی انسان تا وقتی حیات دارد، همین لحظه های
اتصال/ قطع بوده، هدف، بیشتر و طولانیتر ساختن لحظههای اتصال است. اتصال به
سپهرهای نیروی الهی را میتوان با استفاده از نمایۀ زیر به فشردگی شرح داد:
نمایه
ده سِفیروت کِتِر به معنای تاج، اولین مرحله از صدور است که قبالا ماهیت آن را در وهم
نیامدنی میداند. در متون، کِتِر را «عَتیق» نیز میگویند که به زبان آرامی - زبان
کتاب زوهر - به معنای تارک میباشد. ترکیب «عَتیق یومیم» در زوهر به معنای اَزَل
یا پیش از آغاز زمان است. واجب الوجود بینهایت و یگانۀ در وهم نیامدنی، یعنی خدا،
برای شکل دادن به آفرینش، باید بیکرانگی را پله پله کرانمند میساخت.
پس از کِتِر، دومین کیهان نیروها را صادرکرد که خُخْما یا عقل است. عقل بنا
به فصل هفدهم زوهر، بیمرز و بیکرانه است. از این رو انسان اگر به مرحلۀ بعدی صدور
یعنی بینا یا فهم اتصال نکند، ممکن است در سپهر عقل گم شود. بینا یا فهم و
بصیرت، خُخما یا عقل را چهارچوب می دهد. از دید قبالا عقل بدون فهم میتواند خطرناک
باشد. باید افزود که این مفهوم در قرن بیستم توسط فیلسوفان مکتب فرانکفورت در قالب
«عقل ابزاری» بیان و علت اصلی فجایع جنگ جهانی دوم، حاکمیت عقل ابزاری دانسته شد.
در زوهر همچنین میآید که عقل بدون فهم و شناخت، نیرویی خطرناک است. خُخما بدون
خَسادیم (احسانها) که از سِفیرای بینا جاری میشود - که زوهر برای آن با نام "مادر
دنیاها"، سویهای زنانه قائل شده – میتواند عقل ویرانگر باشد. نیروی سِفیرای بینا
همچنین نیروی حاکم بر کارهای خلاق انسان است.
در برخی از نمایههای ده سِفیروت، نیمه سِفیرایی هست میان خُخما و بینا (عقل و
بصیرت) به نام دَعَت به معنای «شناخت» که از آمیختن نیروی عقل و فهم پدید
میآید.
سپس مرحلۀ صدور یا سِفیرای خِسِد یا احسان است با نیروی عشق، مهرورزی،
بخشندگی و رحمت که انسان باید به آن اتصال کند. انسان به تقلید از پروردگار، احسان
را در عمل و افکار خود جاری میسازد. خِسِد به معنای «لبریزکردن از صفات کارهای
خدا» دانسته شده است. خصلتهای والای سخاوت و دهندگی، مشارکت، و بخشیدن خطاهای
دیگران از جمله نمودهای اتصال به این سِفیرا دانسته میشود.
سِفیرای بعدی، دین به معنای عدالت یا گِوورا است که ما فارسیزبانان
با واژۀ جبروت آن را میفهمیم: قدرت، شهامت و حکم از نیروی این سِفیرا در خلقت جاری
می شود. نیروی این سِفیرا همان فرشتۀ گبریئل یا در زبان قرآنی، جبرئیل است. داشتن
احسان به تنهایی انسان را متعادل نمیکند، بلکه حکم و داوری نیز ضروری است. انسان
هر بار که شهامت و خطر برای امری خیر میکند، به این سِفیرا اتصال مییابد. در متون
قبالایی آمده که نیروی شر را از راه اتصال به سِفیرای گِوورا میتوان خنثی کرد.
سپس، در ستون وسط یا جایگاه تعادل یافتن نیروهای متضاد، سِفیرای تیفْئِرِت
قراردارد به معنای تعادل و زیبایی. انسان در رفتارهای خود بین نیروهای دو ستون
احسان و حکم باید تعادل ایجاد کند. تورات که میان نیروهای حکم و احسان، تعادل
برقرار میسازد، در اتصال با این سِفیرا دانسته میشود.
سِفیرای بعدی نِصَح است به معنای پیروزی و مقاومت. اتصال به این سِفیرا فرد
را در قاطعیت برای دستیابی به هدفهای والا، میل به پیروزی و «دریافت به هدف
بخشندگی» یاری میکند.
سِفیرای بعدی، هُود یا شکوه است که اتصال به آن، انسان را در فهم تصویر
فراگیر زندگی و خیر الهی، یاری کرده، او را از افکار مایۀ شرم که با نام «خرافوت»
یا همان «خرافات» آمده، دور نگه میدارد. قبالا رویدادهای زندگی را قطعههایی
پراکنده از یک تصویر فراگیر میداند که فرد با پالایش درون و مدیتیشن، قادر به درک
کلیت آن میشود. اضطراب، تردید و افسردگی تنها زمانی دست میدهند که رویدادهای
زندگی،
بیارتباط با کل جهان هستی و بدون معنا و هیچ درسی برای تحول درون دیده شوند. دو
سِفیرای نِصَح و هود مرتبط دانسته شدهاند با نبوت و اتصال عقل انسانِ پالایش یافته
با عقل الهی.
سِفیرای بعدی یِسُود است به معنای بنیان. همۀ نیروهای آفرینش در این سِفیرا
مانند حوضچهای درهم آمیخته میشوند تا آمادۀ شکل دادن به کیهان فرودین یعنی
مَلْخوت یا دنیای فیزیکی بشوند. یِسود، هموند با نیروی افراد صدیق دانسته شده
است. صدیقان، مظهر تعادل و حضور همۀ این نیروهای خلقت هستند و از این رو صدیق را
«یِسُود عُولام» یا بنیان عالم نامیدهاند. بنا به قبالا، اتصال به نیروی صدیقان،
انسان را یکراست وارد مجراهای نیروهای خلقت میکند. ریشۀ باور توسل به صدیقان از
این جا است. در سنت تلمودی آمده که بنیان عالم در هر زمانه ای بر ۳۶ صدیق پنهان و
ناشناخته در میان ملتهای عالم استوار است. این ناشناخته بودن، در عین حال، تضمینی
است برای جلوگیری از زهدفروشی و سلطه جویی روحانیون و تأکیدی بر روی خصلت خاکساری.
نیروی صدیق همیشه حاضر بوده، میتوان به آن اتصال کرد.
سِفیرای یِسود، همچنین به نیروی حضرت یوسف یا یوسف صدیق اتصال دارد.
پس از یِسود، دنیای مَلخوت یا ملکوت، صدور مییابد که دنیای فیزیکی است.
مَلخوت در نمایۀ فوق با نام شِخینا آمده از ریشۀ «شاخَن» به معنای ساکن شدن؛ همان
واژۀ سکینه در قرآن کریم. شِخینا نیرویی صادرشده از سوی خدا و حضور جلال الهی در
دنیای مادی دانسته شده است. از دید قبالا دنیای فیزیکی دو بعد دارد: مَلخوت هاآرِتص
(ملکوت زمین) و مَلخوت هَشامَییم (ملکوت آسمان) که دومی، رشتۀ اتصال جهان با
نیروهای روحانی خلقت است. قبالا کاربرد دعا، نیایش، انجام کارهای نیک، پرهیز از
شرارت، ایستادگی دربرابر انگیزشهای آنی و انجام مراقبه و مدیتیشن را در آن
میداند که انسان از ملکوت زمین به ملکوت آسمان متصل شده، از درخت زندگی بالارفته و
خود را به شبکۀ نیروهای خلقت وصل کند.
مفهوم «اصل» در قبالای فلسفی /کاربردی، چنان که به فشردگی دیدیم، راه را برای فهم
منحصر به فردی از اتصال یا «وصل» میگشاید. در قبالا همانگونه که اتصال انسان با
نیروی الهی، از طریق واسطههای نیروی الهی یا سفیروت انجام میشود، از سوی انسان
نیز واسطه و سفیری وجود دارد که اتصال از طریق آن صورت میگیرد. تعریف قبالا از وصل و اتصال: بیان قبالایی، وصل را بیشتر مانند اتصال به خازنهای نیرو بیان میکند تا وصل
عاشق به معشوق. میان ذات در وهم نیامدنی بینهایت تا جهان ملموس، شبکهای از
واسطهها صدور یافته است. وصل، اینجا، واسطهمند است. پس اینک ببینیم واسطۀ وصل و
اتصال از این طرف، یعنی از سوی انسان به طرف خدا، کدام است؟ همان گونه که خدا جهان
آفرینش را طی مراحلی دهگانه صادرکرد، روح انسان نیز صدور و تکاملی را طی می کند.
بخشی از روح هر انسان، نمایندۀ وجود و سطح تماس او با دنیای نیروهای آفرینش است.
مراحل روح کدامند؟
در تورات، برای دلالت بر روح آدمی، سه واژه به کار رفته است: نِفِش נפש، نِشاما
נשמה، و واژۀ رووَح که سطوح روح را نمایندگی می کنند. واژۀ نِفِش (נפש) که در زبان
عربی به صورت نَفَس میآید، از ریشۀ نافَش به معنای «استراحت کردن» است، چنانچه در
این آیه آمده: «و در روز هفتم از کار بازایستاد و استراحت کرد (نافش)(خروج ۱۷:۳۱).
واژۀ رووَح اغلب به عنوان روح ترجمه می شود، ولی در بسیاری جاهای دیگر به معنای
«باد» نیز می آید. این نزدیکی معنایی در زبان توراتی اتفاقی نیست. هر دو واژۀ روح
و باد در آفرینش شناسی انسان نقش دارند. واژۀ نِشاما (נשמה) از ریشۀ نِشیما
(נשימה) میآید که معادل عبری نَفَس است. واژۀ «نَسیم» نیز همخانواده با نشاما
است. نشاما به بخش خدایی انسان گفته میشود، زیرا در سفر پیدایش همۀ موجودات عالم
هستی با «گفتن» خدا آفریده میشوند، جز انسان که با نَفَس خدا. همچنین در سفر
پیدایش ۲:۲۷
میآید: «و انسان را به صورت و شباهت خود آفرید». نشاما، سهمی از نفس خدا است که به
انسان به ودیعه گذاشته میشود و صورت و شباهت او به خدا به شمار میرود.
حکیم قبالایی قرن هفدهم میلادی اسحق لوریا توضیح میدهد که سه سطح نشاما، روح و
نِفِش را در صورت قیاس با دستگاه دم شیشهگری، بهتر میفهمیم. فرایند تولید ظرف
شیشهای که با ظرف وجود انسان قیاس میشود، با نَفَس شیشهگر یا نِشاما شروع میشود
(نِشاما) که از بالای مجرایی به درون خمیر شیشهگری دمیده میشود. این نَفَس
شیشهگر، در مجرای دستگاه شیشهگری مانند باد (رووَح) حرکت می کند تا با نیروی خود
وارد خمیر شیشهگری شود. نَفَس که به باد تبدیل شده، سرانجام ظرف شیشهای را شکل
میدهد و سپس همان جا میماند (نافش). واژۀ نِفِش، دلالت بر نفس یا وجود مادی انسان
دارد که نفسی از خدا در آن به امانت گذاشته شده است.
بنابه این تمثیل، شیشهگر، خودِ آفریدگار است. تورات در توصیف آفرینش انسان
میگوید: «خدا انسان را از گل زمین درست کرد و در سوراخهای بینی او روح زندگی
(نِشاما) دمید» (پیدایش۷:۲ ). پس، آن بخش از روح انسان که رووَح نام دارد، «نَفَس
خدا» است وقتی که در مجرای مادی وجود انسان به حرکت درمیآید. این سطح روح یا
«نَفَس خدا» نمایندۀ مرحلهای است که طی آن، خدا خود را «پایین می آورد» تا انسان
را بیافریند.
اریه کاپلان فیلسوف قبالایی و فیزیکدان قرن بیستم، پیرامون نزدیکی مفاهیم روح و باد
در متون توراتی مینویسد:
«هرچند که تأثیر خداوند پیوسته انسان را مانند هوای اطراف او دربردارد، ولی این
تأثیر، احساس نمیشود. هوا تنها زمانی احساس میشود که در حرکت است و آن را همچون
باد احساس میکنیم. به همین ترتیب، روح خدا تنها زمانی میتواند احساس شود که درون
ما حرکت میکند و از این رو است که این روح، رووَح خوانده میشود که دلالت بر باد
نیز دارد. همچنین این معنا از روی تبارشناسی واژۀ رووَح רוח نیز آشکار می شود. به
همین ترتیب، باد حالتی عادی در هوا نیست، بلکه در اثر حرکت هوا تولید
میشود. واژۀ رووَح حتی پیوند نزدیکتر با رِئَخ ריח دارد به معنای رایحۀ خوش. درست
مانند رایحهای خوش، الهام رووَح نیز، با وجود دیدنی نبودن، قابل احساس است.(8)»
نفس یا نِفِش که نام کلی آن «جان» است در تقسیمبندیهای متون یهودی، دو سطح کلی
دارد: نفس حیوانی و نفس الهی یا به زبان عبری، نِفِش بِهِموت و نِفِش اِلیکوت. بنا
به کتاب عرفانی تانیا، نِفِش اِلیکوت چون خدایی است، ابعاد آن نمیتواند به جسم
محدود شود. نشاما که مرحلۀ پایهای نفس الهی است، پس از تولد انسان به او متصل
مانده، ولی خارج از او در بعد روحانی میماند تا فرد، خود، آنرا کسب کرده، شایستگی
حضور بخشی از آن در جسم خود را داشته باشد. بنابر گفتارهای عرفانی میدراش(9) در
تلمود، پیش از خلقت جهان مادی، روحها در بارگاه پادشاه از نور کامل بهره داشتند،
ولی از این موهبت زحمت نکشیده، ناخرسند بودند. از این جهت، روحها در عالم سرمدی
نزد پادشاه رفته، گفتند که ما میخواهیم خود، شایستگی نور الهی را کسب کنیم. بنا به
این تعبیر، آفرینش انسان برای برداشتن این «نان شرمندگی» بود. بنابر تورات، سفر
پیدایش (۳:۱۷)، انسان در زندگی زمینی باید برای دریافت موهبتها زحمت کشیده، «عرق
جبین» بریزد. وجود یک نفس حیوانی، ضرورت آفرینش برای کسب این شایستگی بود. نفس الهی
مسئول نفس حیوانی است تا آنرا شایستۀ نور الهی سازد. نشامای هر انسان که از جنس
بعدی دیگر جز بعد فیزیکی است، برای تجلی در جسم، نیازمند پوششهایی است. کتاب
تانیا(10) بر مبنای آموزههای تلمود و زوهر، این پوششها یا لِووشیم (لباس ها) را
از این قرار
میداند: فکر מחשבה یا مَخْشاوا؛ گفتار דיבור یا دیبور؛ و کردارמעשה یا مَعَسِه.
فکرهای ذهن انسان، پایه و اساس امور بیرون هستند، چنانکه هر اختراع و اکتشاف مثبت
و هر عمل شرارتی، ابتدا یک فکر میباشند. ما با افکار خود از راه برانگیختن نیروهای
حاکم میتوانیم به خود و دیگران آسیب بزنیم یا نیروی رحمت را برای خود و دیگران
برانگیزیم. نیروهای سپهرهای روحانی از راه فکرهای انسان برانگیخته میشوند. مفهوم
«چشم شر» در ارتباط با تأثیر بیرونی افکار منفی انتقام جویی و حسادت نسبت به همنوع
است.
گفتارهای ما میتوانند خیر را جاری سازند یا شر بیافرینند. مفهوم زبان شر یا «لاشون
هاراع» بخشهای مهمی در تلمود، زوهر و کتاب تانیا است. فرد سالک هنگام کار روی تحول
درون میآموزد که چگونه زبان خود را کنترل کرده، از دروغگویی، بدگویی، تحقیر،
شایعهسازی و افترا در مورد همنوع خودداری نماید. در تلمود میآید که زبان شر سه
نفر را نابود میکند: آنکه زبان شر به کاربرده، آن که در موردش به کار رفته، و آن
که گوش داده است.
پوشش اعمال (کردار)، مداخلۀ فعال در فرایند مداوم آفرینش است و دیگر نیازی به توضیح
ندارد.
بر اساس قبالا و شرح آن در کتاب تانیا، وقتی نشاما به سطح این سه پوشش درآمد، فرد
شروع به جذب بخشهایی از نفس الهی خود به درون جسم می کند. در ادیان الهی، سن تکلیف
برای دختران و پسران قرار است شامل آموزشهای معنویت، اخلاق و رفتاری باشد که به
فرایند جذب نشاما در بدن کمک کند. نشاما در خواب به عالم سرمدی وصل شده، آنجا
دوباره نیروگرفته، به جسم باز میگردد. اگر انسان در طول روز، افکار، گفتارها و
کردارهایی با جوهرۀ کارهای خدا انجام نداده باشد، نشامای او به حد کافی اوج نگرفته،
ممکن است در لایههای نیروهای شر گیرکرده، از قدرتش کاسته شود. چنین فردی فاقد
نشاط، نیروی زندگی و بدون مقاومت در برابر انگیزشهای آنی و عاطفههای منفی چون
حسادت، تکبر، خشم، کینه، ترس و انتقام خواهد بود.
فردی که در طول روز نشاما را در پوشش افکار، گفتارها و کردارهای خداگونه به خود
فراخوانده، دربرابر انگیزشهای منفی مقاومت ورزیده، نشامای او قدرت عروج به سپهرهای
نیروهای الهی را مییابد. اتصال هر کس، مطابق مرتبۀ نشامای او انجام
میشود. سلامتی جسمانی با این فرایند مرتبط دانسته میشود. قتل و انجام کارهای
شرارت، میتوانند منجر به پرکشیدن همیشگی نشاما از بدن بشوند، مگر فرد به فرایند
بازگشت به خدا و جبران با همنوع یا "تِشووا(11)"متوسل شود.
خودآگاهی کاربردی: تمرینهای قبالایی برای پندار، گفتار و کردار زیر نفوذ نفس الهی (و نه نفس
حیوانی) استوار بر شکلگیری خودآگاهی از فرایند جذب نشاما بوده، آنرا به فرد سالک
میآموزد. از آنجا که امتداد نشاما به دلیل تقدس آن، خارج از بدن و در بعدی دیگر
است، جسم باید مقدس باشد تا جرقههای نشاما را جذب کند. پوششهای فکر، گفتار و
کردار، این تقدس را میآفرینند. انسان در رویارویی با موقعیتی که درون او عصبانیت،
کینه، حسادت، ترسویی، تکبر و نخوت و گرایش به صدور حکم
برمیانگیزد، باید این نکات را در خودآگاهی خود جذب و اجرا کند(12):
سالک باید به خود بگوید که هنوز آگاهی از تصویر فراگیر ندارد و هر رفتار واکنشی،
پاسخی نامناسب است. واکنش او در چند لحظۀ اول، پاسخ نفس حیوانی او خواهد بود؛ نفس
حیوانی کم هوش بوده، وظیفهدار هدایت ما در امور واکنشی و خودکار است که به خرد و
تدبیر چندان نیاز ندارند، از جمله تضمین بقای ما دربرابر گرسنگی، تشنگی و خستگی و
واکنش فوری جهت محافظت ما از خطرهای طبیعی. نفس حیوانی، هوش کافی برای مناســبات
انسانی ندارد، زیرا برای این کار آفریــده نشده است؛ این عقل و اختیار آزاد هستند
که برای مداخله در امور انسانی آفریده شدهاند؛ با این حال، نفس حیوانی بنا به
ماهیت خود، پرسرو صدا و زود-واکنش بوده، اولین بخش ما است که احساس خطر میکند و
وارد عمل
میشود؛ واکنش نفس حیوانی هنگام شنیدن حرفی مخالف خود یا اختلاف با دیگری، فرقی با
احساس تهدید در رویارویی با یک خرس درنده ندارد. لذا باید این بخش کم هوش و حساس به
تهدید را آرام کرده، کنترل را از او گرفت؛ چون اولین بخشی که حاضر است، نفس حیوانی
می باشد، باید لحظههایی برای حاضر شدن نفس الهی خود صبرکرده، از واکنش نفس حیوانی
جلوگیری کنیم. درون ما زمانی به سهم خود از نفس الهی وصل میشود که دربرابر این
انگیزشهای شر مقاومت بورزیم؛ باید سیستم واکنشی خود را یکسره خاموش ساخته، منتظر
بمانیم تا در اثر این مقاومت، شایستۀ وصل به نفس الهی خود شویم. صبر، خاکساری، سکوت
و انجام رفتار بخششگر در موقعیتی ناخوشایند، فرصتی برای انسان میخرد تا نفس الهی
او حاضر شود. فرد پس از رعایت این اصول، با خِرَد پیش گیرانه رفتارکرده، در نتیجه،
نور الهی را به مناسبت با دیگری و عالم هستی فرامیخواند.
(0)- توضیح: این مقاله، بریده و خلاصهای است از مقالهای با عنوان «بررسی تطبیقی
دو مفهوم«اصل» و «وصل» نزد مولوی و حکمت قبالا » و بخش اول از مجموعهای با عنوان
«تقابل دو نحلهی عرفان فناجو و انسان خدایی». (تلخیص:آرش آبائی) (1)- کَبالَت یا قَبالَت به زبان عبری (2) - در این زمینه نگاه کنید به: کاپلان، اریه. مدیتیشن. مقدمه، شرح و ترجمه
شیریندخت دقیقیان.۲۰۱۳ بنیاد ایرانی هارامبام، لس آنجلس. پخش: شرکت کتاب (3) - The Zohar. Translated by Rav Michael Berg. Kabbalah Centre International.
U.S., 2001. Vol. one, P152. (4)- تلمود بابلی، رش هشانا، ۳۲- الف (5)- Ashlag, Yehuda.: The Wisdom of Truth. Edited by MichaelBerg Kabbalah Centre
International, 2008, p205 (6)- موسی ابن مایمون.: ۲۰۱۲. دلالت الحائرین. مقدمه، شرح و ترجمه: شیریندخت دقیقیان.
بنیاد ایرانی هارامبام. لس آنجلس. جلد اول. پخش: شرکت کتاب. (7)- جمع سِفیرا (8)- کاپلان، اریه: ۲۰۱۳ . مدیتیشن. شرح، ترجمه و حواشی: شیریندخت دقیقیان. بنیاد
ایرانی هارامبام. لس آنجلس، ص ۵۷. پخش در شرکت کتاب. (9)- واژه میدراش به فرایند ویژه تفسیر یک متن خاص و به مجموعه هاى گسترده تفسیر
کتاب مقدّس که خارج از تلمودند اشاره دارد. (10)- کتاب تانیا نگارش ربه شنور زالمان لیادی ۱۷۴۵ – ۱۸۱۲ اهل روسیه و بنیانگذار
مکتب خباد از نحلههای دینی قبالا است. تانیا در زبان عبری به معنای «تدریس شد» یا
«تأنی شد» میباشد. (11)- توبه (12)- این تمرین و شرح خودآگاهی وابسته به آن، مجموعهای از آموزههای قبالایی
در تانیا، زوهر و راو فیلیپ برگ است.
استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک
مستقیم) بلامانع است. .Using the materials of this site with
mentioning the reference is free
این صفحه بطور
هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق میکند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما
اطلاع دهید