از : مژده صیونیت
آذر دی 78
مشخصات فیلم
کارگردان : روبرتو بنینی
مدیر فیلمبرداری : تونینو دلی کولی
تدوین : سیمونا پاچی
موسیقی : نیکلا پیووانی
بازیگران : روبرتو بنینی، نیکولتا براشی، جورجو کانتارینی.
محصول : ایتالیا – 1998
موضوع فیلم :
داستان این فیلم از سال 1939 در کشور "ایتالیا" آغاز می شود. "گوییدو" یک جوان
یهودی است که به عنوان پیشخدمت در یک هتل کار می کند. او به دختر زیبا و ثروتمندی
به نام "دِوُرا" علاقمند می شود و در این حال نمی داند که "دورا" قرار است با جوانی
که عقاید فاشیستی دارد، ازدواج کند. "گوییدو" با یک پزشک که در هتل آنها اقامت
دارد، دوست می شود. این پزشک به شکلی طنزگونه به "گوییدو" کمک می کند تا بتواند دل
"دورا" را به دست بیاورد. تا اینکه سرانجام "دورا" با وجود مخالفت خانواده اش، با
"گوییدو"ی فقیر ازدواج می کند. چند سال می گذرد و "دورا" و "گوییدو" پسری 5 ساله به
نام "جاشوا" دارند و زندگی خوبی را می گذرانند.
در این زمان جنگ جهانی دوم سایه ی شوم خود را در اکثر کشورها و از جمله "ایتالیا"
ظاهر می سازد. یهودیان از شهرها به اردوگاههای مرگ منتقل می شوند. "گوییدو" برای
اینکه پسرش – "جاشوا" – روحیه ی خود را نبازد و وحشت نکند، همه ی آن رویدادها ر برای او یک بازی ساختگی توصیف می کند و با طنز و خنده سعی دارد پسرش را خوشحال نگه
دارد. "دورا" که یهودی نیست، به اردوگاه مرگ فرستاده نمی شود و مجبور نیست به آنجا
برود. اما عشق و علاقه به شوهر و فرزندش نمی تواند او را جدای از آنها نگه دارد. پس
"دورا" هم به همراه آنها راهی اردوگاه مرگ می شود... .
درباره ی فیلم :
فیلم زیبای "زندگی زیباست" در آخرین مراسم اسکار (1998) موفق شد عنوان بهترین فیلم
خارجی را از آن خود کند.
کارگردان این فیلم – "روبرتو بنینی" – که خود فیلمنامه ی آن را نیز نوشته، نقش اول
بازی در این فیلم را بر عهده دارد. او در مراسم اسکار 1998 جایزه ی بهترین هنرپیشه
ی مرد نقش اول را نیز گرفت.
به نظر منتقدین، این فیلم دیدنی و تکان دهنده یک شاهکار سینمایی است. در این فیلم
شاهد زندگی غم انگیز یهودیانی هستیم که به اردوگاههای مرگ منتقل می شوند و جز کوره
های آدم سوزی سرنوشت دیگری انتظار آنها را نمی کشد. ب این حال در لایه ی ظاهری
فیلم، ما شاهد یک اثر کمدی و خنده آور هستیم. بیننده با تماشای این فیلم، در حالی
که بغضی در گلو دارد، با صدای بلند می خندد. و خلق چنین اثری که احساسی دوگانه به
بیننده منتقل می کند، کار ساده ای نیست. "روبرتو بنینی" کارگردان متبحری است که
توانسته از عهده ی این کار سخت برآید.
"زندگی زیباست"، امید به زندگی را در سخت ترین شرایط نشان می دهد.
فیلم ب این جملات آغاز می شود: این یک داستان ساده است، اما بازگو کردن آن کار
ساده ای نیست. مثل تمام داستانها، این ماجرا پر است از غمها و شادی ها . . .
"روبرتو بنینی" هنرمند سابقه داری است که قبلا هم چهره ی خوبی از خود نشان داده
بود. بنابراین دست اندرکاران هنر می توانستند پیش بینی کنند که او یک روز شاهکاری
را خلق کند؛ شاهکاری که در آن یک یهودی به نام "گوییدو" در اردوگاه مرگ "هیتلر"،
آوای زندگی سر می دهد ...
آنچه در ادامه ی می خوانید گفت و گویی است با "روبرتو بنینی" کارگردان و بازیگر
فیلم "زندگی زیباست" :
چه شد که به فکر خلق چنین داستانی که مربوط به فجیع ترین حادثه ی قرن بیستم – جنگ
جهانی دوم – است، افتاده اید؟
- مدتها بود که در اندیشه ساخت چنین فیلمی بودم. مثل اینکه به من الهام شده بود
باید این فیلم را بسازم.
البته ماجرای تلخ کشتار یهودیان نیز مرا تحت تاثیر قرار داده بود. اوایل کمی می
ترسیدم، اما بالاخره انگیزه هایم مرا به طرف اجرای این رویا کشاند. "چارلی چاپلین"
که استاد همه ی ماست، همیشه در شاهکارهایش اوج تلخی را به زبان خنده به بیننده نشان
می داد. "توتو" – کمدین معروف – هم می خواست همین کار را بکند.
من نخواستم یک فیلم کمدی را کارگردانی بکنم، بلکه می خواستم فیلمی بسازم که فاجعه ی
تلخ "هالاکاست" را در لایه ای از خنده بپوشاند و به بیننده منتقل کند. من یک چنین
عقیده ای برای ساخت این فیلم داشتم می خواستم زیبایی زندگی را در بدترین شرایط به
مردم نشان بدهم.
آیا ساختن یک چنین فیلمی به وسیله ی شما که یهودی نیستید، کاری جسورانه نبوده
است؟
- شخصیت اصلی فیلم من یک یهودی است، که البته خودش هم خیلی به یهودی بودنش توجه
ندارد. من فکر نمی کنم که برای تعریف داستان ساده و شفاف این فیلم نیازی به این
باشد که کارگردان آن یهودی باشد.
با تمام این احوال، همیشه ادبیات و فرهنگ یهود برای من تحسین برانگیز بوده. من
علاقه ی خاصی به یهودیانی چون "ایزاک بشویس سینگر" – داستان سرای بزرگ و برجسته
دارم و همینطور "پریمولوی" – دانشمند و نویسنده ی یهودی ایتالیایی – که حدود 15 سال
با او آشنایی نزدیک داشتم – وقتی فیلمی با اقتباس از زندگی لوی به کمک "مارکو فرری"
درست می کردیم، در تمام مدت ساخت این فیلم من به "پریمولوی" می اندیشیدم و بارها
احساس کردم که وجودم با اوست ...
شما موضوع دشوار و خطیری ر برای یک چنین کاری انتخاب کرده اید: داستان یک تبعیدی
که می خواهد واقعیت تلخ اردوگاههای مرگ را انکار کند...
- بهترین وسیله برای نفی یک موضوع، به استهزا گرفتن نکات غیر معقول آن است. وقتی
"گوییدو" – شخصیت اصلی فیلم – برای نجات پسرش وانمود می کند که تبعید به اردوگاه
مرگ یک بازی بزرگ است، درست در همین زمان است که ناگهان خود را در میان اردوگاه می
بیند. یعنی گرچه با واقعیت روبروست، اما آنرا به باد تمسخر می گیرد. انسان در چنین
شرایطی بسیار وحشت زده است. انکار واقعیت در چنین شرایطی بسیار دشوار است.
از سوی دیگر، بچه موضوعاتی ر برای پدرش آشکار می کند که او قبلا از آنها خبر
نداشته است. مثل این موضوع که قرار است آنها را در کوره بسوزانند و از روغن بدنشان
صابون بسازند و ... در این مرحله است که من می گویم انسان در "خط ظلمت" قرار می
گیرد، یعنی همه چیز را غیر واقعی می پندارد و انکار می کند، در حالی که در درون خود
از واقعیت آگاه است ولی اصرار دارد که این واقعیت تلخ نباید وجود داشته باشد. مجسم
کردن یک چنین تضادی کار بسیار دشواری است.
آیا شما فکر می کنید با سلاح خنده می توان تلخی و اندوه را نشان داد؟
- "آدورنو" گفته بود که : پس از "آشویتس" دیگر نمی توان شعر سرود. اما همین
جمله، خودش یک جمله شاعرانه است و از یک سروده چیزی کم ندارد. پس این خود یک تضاد
است. وقتی که به من می گویند کمدی نمی تواند تلخی و غم را توصیف کند و تراژدی و
فاجعه را به تصویر بکشد، من ناراحت و آزرده خاطر می شوم. من به هیچ وجه نمی توانم این حرف را قبول کنم. همیشه طنز می تواند به طرز هنرمندانه ای واقعیت را به تصویر
بکشد و در این میان احتیاجی به حذف هیچ بعدی از واقعیت نیست.
البته من به عقاید کسی مثل "الی ویزل" احترام می گذارم و او را درک می کنم اگر می
گوید : تنها جواب ممکن به فاجعه ی آشویتس "سکوت" است. اما من خودم اعتقاد دارم که
در این باره باید حرف زد. من "سکوت" را نمی پذیرم.
آیا در صحنه ای که بچه مادرش را پیدا می کند، کمی اغراق نکرده اید؟
- من نمی توانستم وجود آن بچه را نادیده بگیرم. به نظر من دو انتهای دیگر می شد برای فیلم فرض کرد که البته من نمی تواستم آن دو را بپذیرم و در انتهای فیلم جای
دهم، یکی اینکه؛ "افراد خانواده دوباره بدون هیچ مشکلی دور هم جمع بشوند"، که چنین
داستانی دروغ و باور نکردنی به نظر می آمد. و یا اینکه : "مادر ناپدید بشود"، که در این صورت انتهای داستان پر راز و رمز در می آمد و شاید "یک خانواده ی مقدس" را در
ذهن تداعی می کرد. من می خواستم فیلمی بسازم که همه ی انسان ها آن را بپذیرند.
بنابراین عجیب نیست که کاتولیک های ایتالیایی اینقدر از این فیلم خوششان آمده و از
آن استقبال کرده اند.
گفتگو از : فرانسوا گورین و ونسان رمی.
همچنین بخوانید:
مارسلین، یک زن، یک قرن روایتی مستند از
زندگی بازمانده ی اردوگاه آلمان نازی
شوالیه ي تاریکی کارگرداناني که روي فرش قرمز راه ميروند هيچ فيلمي نميتواند دنيا را تغيير دهد استيون اسپيلبرگ فیلم "زندگی زیباست"، آمیزه ای از شادی و غم مارسلین، یک زن، یک قرن روایتی مستند از زندگی بازمانده ی اردوگاه آلمان نازی
|