مهندس منصور
ماکابی
اشاره: همزمان با نخستین سالگرد
وفات "یهودی منوهین" – موسیقیدان بزرگ یهودی – خاطره ی یکی از خوانندگان (آقای
ماکابی) از سفر به نیویورک – به منظور شرکت در نمایشگاه جهانی مهندسین آرشیتکت در
مونترال کانادا در سال 1967 – ارائه می شود.
در سال 1967 که از طریق امریکا عازم کانادا بودیم تقدیر چنین بود که هیئت ما چند
روزی را در امریکا توقف داشته باشد و از جاهای دیدنی این کشور به خصوص نیویورک،
بازدید به عمل آورد. در آن زمان رئیس یا سفیر ایران در سازمان ملل آقای دکتر وکیل
بود. او با خوشحالی به ما اطلاع داد که یک موقعیت استثنایی پیش آمده و دو شانس بزرگ
در انتظار هیئت ما است. در روز دوشنبه 4 ژوئیه جلسه رای گیری مجمع عمومی سازمان ملل
با حضور نمایندگان کلیه ملل برای رسیدگی به جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل تشکیل می
شود و به عنوان رئیس هیئت نمایندگی ایران در سازمان ملل پیشنهاد کرد کارت های ورودی
مخصوص به علاقمندان جهت شرکت در این مجمع در اختیار ما قرار گیرد که با استقبال
اعضای هیئت مواجه شد در ضمن بعدازظهر و عصر همان روز نیز بلیت های کنسرت جهانی
یهودی منوهین برای هیئت رزرو شد.
هیئت ما به علت شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل که ساعت ها طول کشیده بود دیرتر از
وقت مقرر به کنسرت هال رسید. اولین برنامه شروع شده بود و درهای تالار بسته بودند
اما بعد از دقایقی درهای بزرگ بر روی دیرآمدگان باز شد منتظران در جایگاه های از
پیش تعیین شده قرار گرفتند و درها بسته شد.
سالن در سکوتی سنگین فرو رفت، تالار غرق نور ناگهان در خاموشی فرو رفت و تاریکی همه
جا را گرفت. نورافکن ها فقط دو چهره را نشان و روشن می کرد:
چهره با صلابت مردان نامداری که قدم بر صحنه گذاشته بودند. حضار به احترام به پا
خاستند. در میان ابراز احساسات تماشاگران به پا خاسته، دو نابغه ی بزرگ عالم موسیقی
یهودی منوهین وآرتور روبنشتاین پا بر صحنه گذاشتند و با خم کردن کمر به نشانه تعظیم
به احساسات حضار که بی شائبه ستایش خود را نثار آنها می کردند، پاسخ دادند. یهودی
منوهین بزرگترین ویولنیست قرن بیستم و آرتور روبنشتاین معروف ترین پیانیست جهان
آماده اجرای برنامه شدند.
منوهین با ویولن معروفش که شهرت جهانی داشت و در موزه از آن نگهداری می شد و در
چنین مواقعی برای اجرای برنامه با احترام آن را به دست صاحبش می شپردند در دستان
هنرمند منوهین قرار گرفت. او در میان سکوت حاکم بر تالار، با لباس فراک مشکی و
پاپیون سفید و موهای طلایی نسبتا بلند، چهره ای شاد خندان، با چشمانی درشت و روشن،
رنگ و رویی سفید و باز با قیافه ای که نشانگر تبار روسی او بود نگاهی به آرشه
سحرآمیزش انداخت و در مقابل نت ها قرار گرفت و منتظر شروع کاری از خودش شد.
او بارها پای به این صحنه گذاشته بود، از همان ایام کودکی که همکلاسی هایش در کوچه
و محله مشغول بازی بودند او در اپرای هاوسمان هاتن نیویورک برنامه داشت و در ارکستر
سمفونیک سان فرانسیسکو به عنوان سرلیست (تکنواز) همراه با ارکستر فیلارمونیک های
معروف برنامه اجرا می کرد در (1927 – در سن 11 و12 سالگی) در اروپا موقعیت چشمگیری
نصیب او شده بود. هنوز به سن 17 سالگی نرسیده بود که در 63 شهر معروف مثل نیویورک –
لندن – پاریس – مسکو – ورشو و شهرهایی از سوییس برنامه اجرا کرده بود و با کنسرت
ویولن هایی از: باخ، بتهوون، برامس و در برلین و نیویورک تحت رهبری توسکانینی قلب
ها را تسخیر کرده و آثار بزرگان دیگری را به اجرا درآورده بود. عظمت تالار برای او
اهمیت نداشت بلکه شادی آفرین بود.
مردی که در آن شب در مقابل دیدگان ستایشگران هنر خود ایستاده بود بعد از مهاجرت
خانواده اش از روسیه در نیویورک به دنیا آمده بود و اینک پنجاه سال از عمرش می گذشت
و انگار خانه حقیقی او از کودکی همین کنسرت هال هایی بوده که هر بار و به مناسبتی
در کشوری به اجرای کنسرتی پرداخته و تا آخر عمر نیز به این کار ادامه داد. او به یک
خانه، وطن و کشوری تعلق نداشت برای رسالت جهانی هنرش و انسان ها کار می کرد.
در بحبوحه جنگ جهانی اول به دنیا آمده بود (1916 میلادی) و در جوانی مواجه با جنگ
جهانی و مصائب آن بود. او فریادهای "هایل هیتلر" و "آلمان برتر از همه" را که شعار
هیتلر و نهضت نازی بود شنیده و مصایب آن را از نزدیک لمس کرده بود و به همین دلیل
با هنر بی نظیرش به امداد در ماندگان جنگی شتافت. بیشتر از 500 کنسرت به نفع
قربانیان جنایات هیتلر و نازیسم و مهاجران و پناهندگان جنگ و به افتخار رزمندگان
اجرا کرده و چندین میلیون دلار ثروتش را نیز نثار آنان کرده بود.
به همین مناسبت ریاست شورا موسیقی سازمان ملل را قبول کرده بود و بارها به درجه
دکترای افتخاری نایل آمده بود. در سال 1970 به خاطر شخصیت بشر دوستانه اش جایزه
جواهر لعل نهرو به او تعلق گرفت. در سال هایی چند در فلسطین آن روز زندگی کرده بود
در تل آویو و هرصلیا درس خوانده بود و به زبان عبری تسلط کامل داشت و در آنجا نیز
کنسرت هایی به اجرا درآورده بود.
خانواده منوهین همه هنرمند بودند. منوهین پس از ترتیب جشنواره های جهانی در سوییس و
انگلستان و امریکا به تاسیس مدارس هنری برای جوانان پرداخت. او از جمله استادانی
بودکه در زمان حیات هنری خود موسیقی دان های بسیاری را تربیت کرد که آن موسیقی دان
ها همه از سرآمدان زمان خود شدند.
منوهین در همین تالار برنامه های مختلفی از بزرگان موسیقی جهان را اجرا کرده بود.
از مهمترین آنها اجرای آثار موتسارت بود. منوهین آثار هنرمندان بزرگی را که برای
تصنیف کرده بودند اجرا کرده بود.
من در آن شب حالت عجیبی داشتم. گرفتار دوگانگی حیرت انگیزی شده بودم. از طرفی
خوشحال بودم که در تالار حضور دارم و شاهد اجرای برنامه منوهین هستم، از طرف دیگر
رنج می بردم که به علت فاصله با صحنه نمی توانستم درست در جو برنامه قرار بگیرم.
صندلی هایی که به ما تعلق داشت و با زحمت زیاد در آخرین لحظات فروش بلیت برای ما
خریداری شده بود در انتهای تالار قرار داشت. البته با وضعیت دایمی کنسرت های منوهین
و روبنشتاین که ماه ها و روزهایی قبل بلیت آنها رزرو می شد، ما نباید توقع بیشتری
می داشتیم،اما چه می شد کرد که همیشه فرصت دیدن منوهین و شنیدن نغمه های ویولن او
میسر نیست و از موقعیت به دست آمده باید کمال استفاده را کرد. پس از دقایقی که چشمم
به تاریکی عادت کرد متوجه چند صندلی خالی شدم که در ردیف های نزدیک به صحنه خالی
مانده بود. بی اراده در میان تاریکی به طرف صندلی خالی رفتم دلهره داشتم که نکند
صاحب آن از راه برسد. اما دقایقی گذشت کسی پیدا نشد و کسی اعتراضی نکرد. مجددا در
برنامه بعدی چند ردیف جلوتر رفتم. انگار تک تک این صندلی های خالی برای امثال من
رزرو شده بود. به هر حال برنامه از نیمه گذشته بود که خودم را در ردیف اول و روی
یکی از صندلی های مخصوص یکی از شخصیت های مدعو که نتوانسته بود خودش را به تالار
برساند قرار دادم، درست مقابل جایگاه منوهین و روبروی او به فاصله دو قدمی! حالا می
توانم به شما بگویم در آن موقعیت چه احساسات و حالت استثنایی به من دست داده بود.
در عین حال ترسم از این بود که صاحب جایگاه که حتما یکی از رجال و شخصیت ها بود سر
برسد و مرا شرمنده کند. ولی دیدار منوهین از نزدیک بالاتر از این حرف ها بود و به
حرف های دیگرش می ارزید. تا آخر برنامه در همان جا میخکوب شدم. حالا که فکرش را می
کنم در آن ردیف اول که مخصوص شخصیت هایی در سن و سال هایی بالا با لباس های رسمی،
فراک و پاپیون و خانم ها با لباس شب برای این نوع مجالس بود، جوانی مجرد که نه از
نظر سن و سال و نه قیافه و سر و لباس با آنها هماهنگی داشت، چه جلب توجهی کرده است.
اما عجب آنکه کسی متوجه من نبود آنها در دنیایی سیر می کردند که منوهین و روبنشتاین برای آنها آفریده بودند و حالا می توانم ادعا کنم که هیچکس شاید به خوبی و به
اندازه من منوهین را از نزدیک به هنگام اجرای کنسرتش احساس نکرده است.
حالا که این سطرها را می نویسم بعد از سی و چند سال دلم در فیلارمونیک هال است و
یهودی منوهین در حال اجرای آثار کلاسیک است، آثاری که پیش از او موسیقی دان های
بزرگ اجرای آنها را با دشواری می پذیرفتند و اگر موفق به اجرا می شدند افتخاری عظیم
نصیبشان می شد.
باور کنید هنوز هم شوری را که منوهین با اجرای توامان کنسرتوی موتسارت در وجودم به
پا کرد احساس می کنم. هنوز هم آرتور روبنشتاین، پیرمرد سفید موی خوش قد و بالا که
باید هشتاد سالی را داشته باشد و با اجرای جادویی خود اشک در چشمانم می نشاند.
برایتان نگفتم که روبنشتاین حدود سی سال از منوهین بزرگ تر است و وقار او به هنگام
قرار گرفتن پشت پیانو چیزی است که نمی توانم وصفش کنم.
روبنشتاین آخرین اجراهایش را با منوهین همراهی می کند. او که در لهستان به دنیا
آمده. و بعد از جنگ به امریکا هجرت کرده است و تابعیت امریکا را پذیرفته است، در
پیانو شهرتی جهانی کسب کرده و از سال ها قبل با منوهین که جوانتر است همکاری دارد و
منوهین همیشه در نغمه های روبنشتاین خواهران خود را به یاد می آورد که هر دو از
نوازندگان چیره دست پیانو بودند و با برادرشان همکاری می کردند و در این سال ها او
را تنها گذاشته بودند.
آن شب برنامه با اجرای قطعه ای که ایگور استراوینسکی (Igor-Stravinsky) برای پیانو
ساخته بود و آن را به روبنشتاین اهدا کرده بود با رهبری منوهین به پایان رسید
روبنشتاین با اجرای این قطعه به یاد استراوینسکی روسی تبار تبعه امریکا شوری آفرید
که اگر روبنشتاین چشم از جهان فرو بست اما نغمه اش در عالم احساس همیشه مترنم است.
در پایان به گفته پروفسور آلبرت اینشتین اشاره می کنم که شنیدن کنسرت یهودی منوهین
او را سخت تحت تاثیر قرار داده و چنین گفته بود حالا می فهمم که خدایی هم هست.
مقالات مرتبط:
ویلون منوهین
فروخته شد
یهودی منوهین ، نابغه
موسیقی قرن
راز
موسیقیدانان |