انجمن کلیمیان تهران
   

خواب دوّم

   

ابراهیم سعیدیان (آریا)
تهران 1387


گفت یوسف:« ای پدر! دیدم به خواب
بایَدَت رمزش گشایی، با شتاب

خواب دیدم اختر و خورشید و ماه
سجده می‌کردند بر من، هم‌چو شاه»

تا که بِشْنیدند اِخوان ، ماجرا
کینه‌شان افزون شد و بی انتها

در پیِ آنان چو شد یوسف، زِ شهر
بی وفایی دید و خشم و جور وقهر

بس جفا کردند و گفتندش که: « هان
در کفِ مایی، تو ای شیرین‌زبان!

لحظهء مرگ است وحِرمان است و خون
پیرهن بیرون کن از تن، ای زبون!

کُرنش و تعظیمِ اِخوان را ببین
مونسِ یعقوب، مردِ نازنین»

روبِن آمد، گفت با آنان سخن
پس برون کَردَندَش از تن، پیرهن

«بِفْکَنیدش توی چاهِ بی فروغ
تا نگوید او به ما دیگر دروغ»


 



مقاله های مرتبط:

 کلیمیان و ادبیات ایران

معرفی ابراهیم سعیدیان (آریا)


 



 

 

 

Back Up Next 

 

 

 

 

استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک مستقیم) بلامانع است.
.Using the materials of this site with mentioning the reference is free

این صفحه بطور هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق می‌کند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما اطلاع دهید