ابراهیم سعیدیان (آریا)
تهران 1387
خیمه ، بی اولاد و محفل، بیصفا
یأس و حِرمان بود و دردِ بی دوا
سا ره، فکر چارهء آن دَرد شد
دل، غمین وخسته و رُخ، زرد شد
پس کنیزش را که هاجَر نام داشت
تحفهای بَر شوهر و اِنعام داشت
آمد اسماعیل و روشن شد جهان
همچو دُرّ بود و درخشان و مَهان
خیمه شد نورانی و پُر جنب و جوش
لحظهء شادی شد و جوش و خروش
مقاله های مرتبط:
کلیمیان و ادبیات ایران
معرفی ابراهیم سعیدیان (آریا)
|