ابراهیم سعیدیان (آریا)
تهران 1387
نانوا، رؤیای خود گفتا چنین:
« سه سبد بر تارَکم بُد،نازنین!
فاقدِ کف بود و پُر گشته زِ نان
یک پرنده در هوا، می خورد از آن»
یوسفِ صَدّیق،آن مردِ خدا
شد پریشان و دُژَم از ماجرا
گفت: «خواهد شد سرت، بالای دار
حُکم و تقدیر است و جبرِ روزگار»
مقاله های مرتبط:
کلیمیان و ادبیات ایران
معرفی ابراهیم سعیدیان (آریا)
|