ابراهیم سعیدیان (آریا)
تهران 1387
چون که فرعون ، خوابِ دهشتناک دید
زار و ترسان گشت و از جایش پرید
شد مُعَبِّر ، حاضر و در التهاب
شَه پریشان گشت، از آن اضطراب
کاهنان و ساحران در کاخِ شاه
عاجز و باطل بُدند و رو سیاه
ساقی،آن دَم با صُراحی در رسید
یادش آمد یوسف و گفت و شنید
گفت ساقی،داستانِ خوابِ خویش
آن شب و رؤیا و آن حالِ پریش
یوسف و تعبیرِ خواب و علمِ او
ماجرای بند و زندان، موبه مو
پس به فرمانِ مُطاعِ پادشاه
یوسف آمد تا بجوید، رَه زِ چاه
گشت زندان، باز و یوسف، رو سپید
ذلّتِ مردِ خدا را کس ندید
چون رها شد یوسف از زندانِ شاه
شمعِ مجلس گشت و تابنده، چو ماه
او لباسِ فاخری در بر نمود
پس خرامان ، دربِ مجلس را گشود
پس بِدو گفتند رؤیاهای شاه
ماجرای تلخِ آن خوابِ سیاه:
«هان! بگو این خواب را تعبیر، چیست؟
راز و رمز و معنی و تفسیر ، چیست؟»
مقاله های مرتبط:
کلیمیان و ادبیات ایران
معرفی ابراهیم سعیدیان (آریا)
|