ابراهیم سعیدیان (آریا)
تهران 1387
یوسف، ای دانای اسرارِ نهان
ای عزیز و ای بزرگِ همگِنان
سَروَرت کردم تو را در این دیار
ای صدیقِ مهربانِ روزگار
هدیه دادم من تو را، انگشتری
طوقِ زرّینی و حُکمِ داوری
سِرِّ هر مُعضَل ، تو دانی، ای حکیم!
آگَه از اسرارِ غیبی ، ای ندیم!
پس علاجِ دردِ بی درمان، کجاست؟
حکمتِ شایانِ تو، بر ما رَواست
مقاله های مرتبط:
کلیمیان و ادبیات ایران
معرفی ابراهیم سعیدیان (آریا)
|