ابراهیم سعیدیان (آریا)
تهران 1387
مردمِ نابِخْردِ بی عقل و دین
خاطیانِ رذل و پستِ پُر زِکین
قتل و غارت، راه و رسم و پیشه شان
مردم آزاری، همه، اندیشه شان
مِیگُساری، رایج و فِسق و فُجور
ظلمتِ شب، چیره شد بر صبح و نور
مَظهرِ قدرت، طلای ناب بود
کُشت و کُشتارِغریبان،باب بود
ظلمها بر مردمِ زیرِ ستم
سینهها، مملو شد از اندوه و غم
کینه خواهی،شیوهء مردانِ شهر
مردمِ خونخوار و سرگردان ِ شهر
حاکمان،سرمستِ شهوتهای خویش
بی پناهان،زار و غمگین وپَریش
در میانِ جملهء آن کافران
بی خدایانِ زَبون و مُلحدان
بود انسانی حکیم و پارسا
نامِ او، نوح و رهش، راهِ خدا
پس ببخشیدش خدای آسمان
سه پسر، بس خوبْروی و مهرَبان
بود در راه ِحق و دادارِخویش
خسته از جورِ زمان و کارِ خویش
آمد از عَرشِ خدای کِبریا
یک طَنین و یک صدا و یک ندا :
«با بنی آدم، بگو از قولِ ما
بس کنید این خُدعه و ریِب و ریا»
چون ندای آسْمانی را شنید
خَلق را گفتا که فرمانی رسید:
«پس قدم اَندر رهِ یزدان نهید
تا سعادتمند و با ایمان شوید»
گفت با مردم،پیمبر، این چنین:
«جملگی آیید در آیین و دین»
مُلحدانِ روسیاه و بینوا
فارغ از پندِ وی و امرِ خدا
قتل و غارت،شُد ره و اندیشهشان
تا خدا بَر کَنْد از بُن، ریشه شان
مقاله های مرتبط:
کلیمیان و ادبیات ایران
معرفی ابراهیم سعیدیان (آریا)
|