ابراهیم سعیدیان (آریا)
تهران 1387
در درونِ کاخِ فرعون، پا گرفت
در دلِ شهزادگان، مَأوا گرفت
عزّت و شوکت ببخشیدش حکیم
تا رَوَد در طور و گردد، او کَلیم
همچنان شَهزادگان تعلیم دید
علم و دانش را زِ هفت اِقلیم دید
او فرا بِگْرفت رمز و رازِ جنگ
در لباسِ رزم و زیبا و قشنگ
آشنا با دانش ِآن روز گشت
در فنون، چون شمعِ شب افروز گشت
مَکر و کِیدِ ساحران را دیده بود
وَز ستمهاشان دلش لرزیده بود
خسته از فِسق و فُجورِ ظالما ن
با دلی پر خون و اندوهی گران
گشت آگَه از غمِ عِبرانیان
زیرِتبعیض و عذاب ِ مصریان
شاهد و ناظر که قومی زیرْ دست
می خورَد شلاّق از مردانِ مست
در ستایش، خالقِ نادیده را
منتظر، یک نا جی و بُگزیده را
خواستارِ رهبر و آزادیاند
لایقِ فرّ و شکوهِ شادیاند
مقاله های مرتبط:
کلیمیان و ادبیات ایران
معرفی ابراهیم سعیدیان (آریا)
|