انجمن کلیمیان تهران
   

مشورت فرعون با سه وزیر اعظم

   

ابراهیم سعیدیان (آریا)
تهران 1387

چون که کودک، قصدِ طنّازی نمود
تاجِ شاهی از سرِ فرعون، ربود

چشمِ فرعون، چون به موسی خیره شد
بیم و وحشت، بر وجودش چیره شد

پس به یادِ خوابِ آن شب اوفتاد
آهِ غمگینش برآمد از نهاد

داد فرمان، تا وزیران آمدند
مَحرمان، لَبِیک گویان آمدند

چون که با آنان، سخن آغا ز کرد
عقده‌های جانِ خود را باز کرد

ماجرای خوابِ خود را بازگفت
شرحِ خوابِ خویش، از آغاز گفت

گفت بیلعام ،آن وزیرِ پستِ دون:
« تاج و تختِ َشه، کُنَد او واژگون

این، شروعِ ا نقلاب و خِفَّت است
شورش و بَلوا و خوف و ذلَّت است

پس بُکُش او را و بَر کَن ریشه را
راحت و آسوده کن اندیشه را »

شد خموش ایّوب، در آن بارگاه
تا شود فَرّ و شکوهِ او تباه

گفت با فرعون ، شُعَیبِ نیک‌خواه:
« هست چون کودک، ندارد او گناه»

اندک اندک خشمِ فرعون شد خَموش
خونِ بیلعامِ شریر آمد به جوش

آن پسر را حق رها کرد از مَمات
تا پیمبر گردد و بخشد نجات



مقاله های مرتبط:

 کلیمیان و ادبیات ایران

معرفی ابراهیم سعیدیان (آریا)


 



 

 

 

Back Up Next 

 

 

 

 

استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک مستقیم) بلامانع است.
.Using the materials of this site with mentioning the reference is free

این صفحه بطور هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق می‌کند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما اطلاع دهید