ابراهیم سعیدیان (آریا)
تهران 1387
پس سپرد او را به یزدانِ جها ن
صانعِ این چرخِ گردون و زمان
بندهء حق، طفلِ معصومِ خدا
در درونِ زورَق بی ناخدا
روی آبِ نیل و حیران، مادرش
لطفِ ایزد بود، یار و یاورش
آب و نیزاری و رود ِ بیکران
امر و فرمانِ خدای مهربا ن
پرتو افشان بود، روی آب نیل
تا که فرعون را کُنَد روزی ذلیل
چون کنیزان بر گِرِفتَندَش زِ آب
کودکی دیدند، همچون آفتاب
چون که آن شَهزاده، آن گنجینه دید
شاد وخندان، سوی آن قایق دوید
دخترِ فرعون، سبد را چون گشود
طفلِ معصومی، دل و دینش ربود
دختِ شَه، عاشق شد و پیمان ببست
مِهرِ کودک، در دل و جانش نشست
او چُنان مادر، بر او شد مهربان
موسیاش نامید، آن دُرِّ گِران
پس روان گردیده سوی کاخِ شاه
تا ببیند کودکی، مانندِ ماه
مقاله های مرتبط:
کلیمیان و ادبیات ایران
معرفی ابراهیم سعیدیان (آریا)
|