ابراهیم سعیدیان (آریا)
تهران 1387
آن زمان در ظُلمتِ جهل و فساد
پادشاهی بود اَندر آن بِلاد
بت پرستی شیوهء مرداِنشان
مردمِ نادان و بیایمانشان
بتکده، مملو زِ بتهای قشنگ
حامیِ آنان، بتی در حالِ جنگ
بهرِآن بت، خونِ نا حق ریختند
طوقِ زر، برگردنش آویختند
کودکان ، قربانیِ آن چوب و سنگ
بر جَبینِ رهبرش، صد داغِ ننگ
بت تراش از زر ، خدایی ساخته
بندهاش گشته، دل وجان باخته
کاخِ نمرود است و بت ها، از طلا
نورِ مشعل ها، بِدان داده جلا
بت تراشِ شَه که آزَر نام داشت
کودکی با نامِ ابراهیم داشت
در جَبینِ آن نبی، نورِ خدا
عقل و هوشش کَرده از قومش، جدا
مقاله های مرتبط:
کلیمیان و ادبیات ایران
معرفی ابراهیم سعیدیان (آریا)
|