ابراهیم سعیدیان (آریا)
تهران 1387
روز گشت و آن خلیل الله بدید
ظلمتِ شب رفت و خورشیدی دمید
گفت: «حّیِ این زمین و آسمان
می درخشد از اُفُق، در این زمان»
چون که شب شد، آسمان هم تیره شد
پس سیاهی بر سپیدی، چیره شد
ماه، تابان شد به اوجِ آسمان
گفت:«پس این است یزدان ، بیگُمان»
ماهِ مهشید است، حّیِ این جهان
خالقِ یکتا، کریمِ مهربان»
چون سحر بُگذشت و صبح، آمد پدید
ماه، پنهان گشت و شب شد ناپدید
کودکِ یکتا شناسِ این جهان
یافت راز و رمزِ پنهان و نهان
خالقِ پنهان، ز چشمِ تارِ ما
واقفِ اسرار و هم افکارِ ما
او بزرگ است و حکیم است و حلیم
قادر است و متّعال است و رحیم
صانعِ این چرخ و گردون و زمان
این زمین و آسمان و کهکشان
لیک،دنیا غرقِ خون است و جنون
بت پرستی، شیوهء مردانِ دون
چونکه ابراهیم، خالق را شناخت
تیشهای از بهرِ کارِ خویش ساخت
تیشه را بر بت زد و آن را شکست
بَند بَندِ هر صنم، از هم گسست
مقاله های مرتبط:
کلیمیان و ادبیات ایران
معرفی ابراهیم سعیدیان (آریا)
|