ابراهیم سعیدیان (آریا)
تهران 1387
راهِ موسی پُر نشیب و پُر فراز
تا که بر او فاش گردد رمز و راز
پس فرود آمد سرِ چاهِ شُعیب
لطفِ یزدان بود و دست ِ حق زِ غیب
قیل و قالِ دختران، برطَرفِ چاه
جبر و زورِ آن شبانا ن در پگاه
غاصبِ آبِ چَهِ آن دختران
حوریانِ نیک و خوب و مهربا ن
مردِ حق ، اینک رسید از گَردِ راه
تا که گردد حامیِ هر بیپناه
گَلهّ داران را ادب کرد آن زَعیم
با عصا و قدرتِ عقلِ سلیم
دختران،خرسند و چاه، آزاد شد
روح و جانِ جملگیشان شاد شد
با خبر شد تا شُعیبِ نیک خواه
پس پیامش داد،کاید در پناه
گفت موسی را که ای مردِ خدا!
ای که گشتی بهرِ ما، مشکل گشا
آرزومندم بمانی نزدِ ما
ای جوانمردِ شریفِ با صفا!
لاجَرَم موسی بمانْد و شد شبان
در کنارِ آن حکیمِ مهربان
مقاله های مرتبط:
کلیمیان و ادبیات ایران
معرفی ابراهیم سعیدیان (آریا)
|