ابراهیم سعیدیان (آریا)
تهران 1387
آن شبانِ مهربانِ با صفا
در تلاش و کوشش و ذکر و دعا
او گرفتار ِ غم و هجران و درد
با دلِ خونین و با رخسارِ زرد
از غمِ آن بَردگانِ زیرِِِِِ یوغ
اخترانِ تیره بختِ بی فروغ
تا به کِی ، شَلاّق و ظلم و بَردگی؟
آه و سوز و ناله و افسردگی؟
بس ستم بر عِبریانِ بیپناه
در مناجاتِ خدایند و اِله
پس چرا یکتاپرستانِ جهان
چون غلامان، در کفِ نابِخْرَدان؟
بندگانی تشنهء عدلند و داد
بیدِ مجنونند و سرگردانِ باد
سالیان، در غربت و آوارگی
با غم و اندوه و با بیچارگی
قومِ توحیدی و پاک و بیریا
انتظارش، رحمت و عدل ِ خدا
هست اسیرِ بدسگالانِ پلید
خارِ غم در قلبِ آنان میخَلید
قوم، اسیرِ فاسقانِ رذل و پست
ناجوانمردان و نادانانِ مست
مصریان، مشتاقِ بت های زبون
عِبریان، در راه الَّله، غرقِ خون
جان، فدای فرّ و جاهِ کبریا
صادق و پاک و عفیف و بیریا
مقاله های مرتبط:
کلیمیان و ادبیات ایران
معرفی ابراهیم سعیدیان (آریا)
|