ابراهیم سعیدیان (آریا)
تهران 1387
شاه، چون موسیٰ و هارون را بدید
بس بر آشفت و جبین در هم کشید
گفت با موسی: « که گفتی از خدا
که ندارد چشم و رخسار و رِدا
چیست بُرهان و نشانت، ای شبان؟!
از حقیقت غافلستی، بیگمان »
گفت موسی:« ای شَهِ با فرّ و جاه!
پس بترس از خشم و از قهرِ اله
یک نشانه از خدای آسمان
تا ببینی قدرتِ حیّ ِجهان»
گفت موسیٰ به هارون، این چنین:
« در فِکن عصای خود را بر زمین»
پس عصا افکند و آن، چون مار گشت
شاه، غمگین و نزار و زار گشت
آن فُسونگر ،ساحرانِ مصر و نیل
جملگی،گردیده ترسان و ذلیل
پس عصای خویش را انداختند
وَز عصای خویش، ماری ساختند
مارِ هارون، خورْد مارِ ساحران
قدرتِ موسیٰ، فُزون گشت آن زمان
مقاله های مرتبط:
کلیمیان و ادبیات ایران
معرفی ابراهیم سعیدیان (آریا)
|