|
|
دي 84
نويسنده : مهدي ستاري موسسه آموزش خدمات جهانگردي 1384
دانشجوي محقق و علاقمند در رشته آموزش خدمات جهانگردي مهدي ستاري، پاياننامه خود را در سال 1384 تحت عنوان «استر و مردخاي» در موسسه آموزش خدمات جهانگردي و مهمانداري به پايان رسانده و نمره قبولي گرفته است، استاد راهنماي اين دانشجو علاقمند، غلامرضا مظفري بوده و در تنظيم پاياننامه كمك شاياني نموده است. نظرات اين دانشجوي محقق نشانگر تحقيقات و نقطهنظرات او در مقوله زندگي استر و مردخاي است و در اين شماره افق بينا بخشهايي از اين پاياننامه را درج ميكنيم. نويسنده در مقدمه مقاله خود ميگويد: تاريخ تجربه آموز انسانها است زيرا كه انسان به خوبي از شيوه رفتار گذشتگان الگو ميگيرد و از لغزشهايش پند، و چه خوش كه نويسندگان فرهيخته با بينظري تمام تاريخ زمان را بنگارند كه هرگاه قلم بدستان متعهد با سرخوردگي از ميدان كنار كشيده و قلم زمين بگذارند، ميدان عمل براي ديگر نويسندگان غيرمتعهد و بدون صلاحيت خالي ميماند، كه ستمگران خونخوار و بيدادگران تاريخ را قهرمان و جهانگشا و زورمندان ستمكار را سرداران دوران مينامند و فرشته عدالت را به قربانگاه ميكشانند. نويسنده اشاره به سابقه تاريخي زندگي يهوديان در ايران مخصوصاً در عصر هخامنشي و در هكمتانه (همدان) گوشههايي از تاريخ ايران را روشن ميسازد و موضوع پوريم و «استر و مردخاي» را در زمينه اين سابقه تاريخي مورد تجزيه و تحليل قرار داده و بازگو ميكند.
با آرزوي اين كه اين پاياننامه هر چه زودتر چاپ شده و در دسترس همگان قرار گيرد يك نكته جالب از سرقت اشياء و نشانههاي ذيقيمت مقبره استر و مردخاي را از مجموعه نوشتههاي پاياننامه به اطلاع خوانندگان محترم ميرسانيم:
به نقل قول مينويسد: در سنه 1322 قمري (1901 ميلادي)اين بنده از طرف وزارت جليله خارجه به ديدار و سرپرستي و مساحت راه قزوين و همدان از قزوين به همدان مأمور شد، از سلطان بلاغي1 كه وسط راه و در محل اردوي رئيس دوم راه، يعني از آن جا تا همدان است دكتر ليوي نام يهودي روسي كه دكتر آن اداره و مقيم سلطان بلاغي بود، با اين بنده فقير به قصد زيارت مقبره استر و مردخاي عازم همدان شد. يك روز بعد از ورود به همدان او به زيارت مقبره رفته بود. روز ديگر بنده به ديدن او رفتم. در ضمن صحبت پرسيد آن مقبره را ديدهاي؟ گفتم خير. تعريف قنديل آن را كرد و گفت: تو خادم آن جا را ببين، صد تومان، دويست تومان، بلكه سيصد تومان به او بدهيد كه او قنديل را بياورد تماشا كنيم. فوراً ملتفت شد كه نزد بنده خوب حرفي نزد، برخاسته به عنوان آوردن سيگارت سر تاقچه رفته برگشته گفت من كه پول به او نخواهم داد بگو هزار تومان ميدهم. بعد معلوم شد خودش چهارصد تومان به خادم وعده داده بود و چون در آخر ايام وبايي بود و به واسطه وحشتي كه مردم داشتند روزها اغلب يهود در آن جا معتكف بوده، دعا ميخواندند، فرصت به دست نياورده بود».
البته اين قنديل بعداً به وسيله ديگران به سرقت رفت.
مقالات مرتبط: |
|