هارامبام
آذر 88
برنامه کار روزانه ابنمیمون از زبان خودش
من
در قسطاط زندگی میکنم حال آن که سلطان در قاهره اقامت دارد. دو شهر به اندازهی دو
روز سبتی [هر روز معادل چهارکیلومتر] از هم فاصله دارند. تعهدات من نسبت به سلطان
بسیار وقتگیر است. هر روز صبح باید به دیدنش بروم. اگر ناخوش باشد، یا اگر کودکان
و همسرانش بیمار باشند، جسارت نمیکنم که از قاهره دور شوم، خود را مقید میدانم که
تقریباً تمام روز را در کاخ بمانم. معمولا باید از این یا آن مقام رسمی نیز مراقبت
کنم. بدینترتیب، من هر سپیدهدم به قاهره میروم و حتی اگر اتفاق غیرمترقبهای روی
ندهد که ناچارم کند در قاهره بمانم، تا ساعات اول بعدازظهر، که گرسنگی دمار از
روزگارم درآورده است، به خانهام برنمیگردم.
اتاقهای انتظار را درخانهام پر از جمعیت میبینم: یهودی و غیریهودی، بزرگان و
عوام، قضات و مقامات، دوست و دشمن، جمعیت کثیری که بیصبرانه در انتظار منند. از
مرکبم فرود میآیم، دستها را میشویم، به بیرونی خانه میروم و دعا میکنم که
آنها بیصبری نکنند تا با عجله غذای سبکی بخورم. این تنها غذای درخور نامش در
شبانهروز من است. بعد آنها را میپذیرم، برایشان نسخه مینویسم، و بر حسب
امراضشان توصیههایی میکنم. رفتوآمد مردم تا غروب و به خدا قسم حتی تا دو ساعت از
شب گذشته ادامه دارد، در حالی که شاید من هیچ چیز نخورده و ننوشیده باشم. وقتی شب
به ظلمات میکشد، چنان خستهام که موقع رفتن به رختخواب حتی یک شب به خیر نیز
نمیتوانم بگویم.
فقط شنبههاست که میتوانم در خلوت با یک یهودی صحبت کنم یا با خود خلوت کنم. پس از
نیایش بامدادی، کل جماعت یهود یا دستکم تعداد کثیری از اعضای آن درخانهام مجتمع
میشوند. من به آنها میگویم که در هفته بعد صواب چیست و مصلحت کداماست. مدتی
همفکری میکنیم تا آن که ظهر میرسد و آنها میروند. برخی از آنان [دربعدازظهر]
باز میگردند و تا وقت نماز عشاء نزد من درس میخوانند. روز من بدینسان میگذرد.
در نامهای به شموئیل بن طبون،
سپتامبر سال 1199
انسان به اقتضای طبیعتش موجودی اجتماعی است
پیشتر به طور کامل توضیح داده شد که انسان به اقتضای طبیعتش موجودی اجتماعی
است، یعنی به حکم طبیعتش طالب تشکیل جماعات است. پس انسان متفاوت از جانداران دیگری
است که تجمع در جماعات برایشان ضروری نیست. میدانید که او عالیترین شکل خلقت و
لذا شامل بیشترین تعداد عناصر متشکله است. به همین دلیل است که نسل انسان دارای
افراد بسیار متنوعی است، به طوری که هرگز نمیتوان دو نفر را پیدا کرد که از لحاظ
کیفیات اخلاقی یا ظاهر خارجی دقیقاً به هم مانند باشند. علت این است که طبع انسان
متنوع است.... چنین تنوعی در میان افراد یک طبقه در هیچ طبقهی دیگری از جانداران
وجود ندارد. تنوع در انواع دیگر جانداران محدود است. انسان یک استثناست. ممکن است
دو نفر از هر جنبه چنان از هم متفاوت باشند که متعلق به دو طبقهی مختلف به نظر
رسند... این تنوع فراوان و ضرورت حیات اجتماعی از عناصر ذاتی طبیعت انسان است. اما
سلامت جامعه اقتضا میکند که رهبری وجود داشته باشد که بتواند اعمال انسان را تنظیم
کند.
راهنمای سرگشتگان، ترجمهی م. فرید لاندر،
انتشارات دوور، نیویورک، 1956،
قسمت دوم، فصل چهارم، ص 3-232
جهل علت هر شری است
همهی بلاهای بزرگی که آدمها به علت بعضی نیات، آمال، نظرات، یا اصول مذهبی بر
سر یکدیگر میآورند به طریق مشابه ناشی از «عدم» است، زیرا که از جهل نشأت میگیرد
و جهل همانا نبود عقل است .... به همین ترتیب، طبقات مختلف آدمیان، و هر آدم به
نسبت جهلش، بلاهای بزرگی به سر خود و دیگر افراد عضو نوعش میآورند. اگر آدمها عقل
داشتند.... به خود یا دیگران صدمه نمیزدند.
راهنمای سرگشتگان، همان نشر،
قسمت سوم، فصل چهلم، ص 267
کمال فکری، عالیترین سطح کمال حقیقی انسان است
فیلسوفان قدیم و جدید نشان دادهاند که انسان میتواند چهار نوع کمال کسب کند.
نوع اول که پستترین نوع است و مردم روز خود را صرف تحصیل آن میکنند، کمال درخصوص
مال است: تملک پول، پوشاک، اثاث، خدمتکار، زمین و از این شمار ... نوع دوم بیش از
اولی با جسم انسان ارتباط دارد. این نوع متضمن کمال شکل، مزاج و ساختمان بدن انسان
است.... نوع سوم کمال، بیش از کمال دوم با خود انسان ارتباط دارد. این نوع همان
کمال اخلاقی است که عالیترین درجهی علو شخصیت انسان است... نوع چهارم کمال، کمال
حقیقی انسان است: تملک عالیترین قوای فکری. ب این کمال، انسان به هدف غایی خود
رسیده است. همین است که کمال حقیقی انسان را ارزانیش میکند. این کمال فقط از آن
اوست. این کمال به او فناناپذیری میبخشد و او به واسطهی آن انسان خوانده میشود.
راهنمای سرگشتگان، همان نشر، قسمت سوم،
فصل پنجاه و چهارم، ص 5-394
دشواریهای نگارش «شرح میشنه» این اثر را طبق وعدهام [در وقتی که آغازش کردم] به پایان رساندم. مشتاقانه به
درگاه قادر مطلق دعا میکنم که مرا از خطا مصون نگاه داشته باشد. اما اگر کسی در این شرح، خطایی یافت یا توضیحی بهتر یافت، با روی باز آن را میپذیرم، و تنها توجیه
من این خواهد بود که همهی تلاش خود را کردهام تا بیش از کسی که با چشم به پاداشی
قلم میزند یا سر درپی سودی شخصی دارد دل به کار دهم. من در اوضاع بسیار دشواری کار
کردم. خواست تقدیر بود که در تبعید به سر برم و از جایی به جایی دربهدر باشم. من
ناچار شدم این کار را در حالی انجام دهم که در سفر خشکی یا دریا بودم. کافی است
یادآور شوم که در خلال این دوره تکالیف دیگری نیز وقتم را اشغال میکرد. اما توضیح
اول را ترجیح میدهم، تا محرکی باشد برای کسانی که میل عیبپوشی یا نقد این شرح را
دارند، و در عین حال بیانگر [دلیلی] باشد برای به درازا کشیدن کار تألیف این اثر.
من، موسیابنمیمون، این کار را در بیست و سه سالگی آغاز کردم و در مصر در سی و سه
سالگی در سال 1479 سلوکی (1168 میلادی) به پایان رساندم.
شرح میشنه
از زمان حضرت موسی
تا موسی ابن میمومن
هارامبام راهنمای
سرگشتگان
صدایی که از دل قرون سخن می گوید
ابن میمون هوما نیست
مطالعه تطبیقی از دیدگاه ابن رشد و
هارامبام
ابن رشد و سنت فلسفی
فصل هایی از زندگی هارامبام
هارامبام
موسسه مایموند
|